Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 77 (6 milliseconds)
English	Persian
trace conditioning	شرطی کردن ردی
Other Matches
conditioning	امادگی
conditioning	شایسته سازی
conditioning	شرطی شدن
conditioning	شرطی کردن شرطی سازی
conditioning	اصلاح مشخصههای اطلاعات در یک خط انتقال صدا ازطریق تصحیح خصوصیات فازدامنه تقویت کنندههای خط شایسته سازی
backward conditioning	شرطی کردن وارونه
avoidance conditioning	شرطی کردن اجتنابی
air conditioning	تهویه مطبوع
vicarious conditioning	شرطی شدن جانشینی
air-conditioning	تهویه هوا
classical conditioning	شرطی سازی کلاسیک
cross conditioning	شرطی شدن ضمنی
type s conditioning	شرطی شدن نوع اس
type r conditioning	شرطی شدن نوع ار
Is there air conditioning?	آیا تهویه مطبوع وجود دارد؟
pavlovian conditioning	شرطی شدن پاولفی
operant conditioning	شرطی شدن عامل
operant conditioning	شرطی شدن کنش گر
mass conditioning	جهت دادن به توده مردم
eyelid conditioning	شرطی کردن پلک چشم
differential conditioning	شرطی سازی افتراقی
delayed conditioning	شرطی سازی درنگیده
instrumental conditioning	شرطی شدن وسیلهای
vicarious conditioning	شرطی شدن مشاهدهای
higher order conditioning	شرطی سازی سطح بالا
air conditioning unit	محلتهویههوا
air conditioning plant	تاسیسات تهویه مطبوع
heating/air conditioning equipment	وسائلگرمادهی
heating/air conditioning equipment	تهویه
trace	اثر گذاشتن
trace	دنبال کردن
to trace the cause of anything	علت اصلی
trace	ضبط کردن کشیدن
trace	رسم کردن ترسیم کردن
trace	رسم
trace	مقدار ناچیز ترسیم
trace	پی کردن
trace	اثر
value trace	اثر ارزشی
trace	نشان
trace	رد
trace	ردیابی کردن رد پا
to trace the cause of anything	چیزیراپیداکردن
trace	جای پا
trace	پی بردن به
trace	نشانه
trace	رسم کردن
trace	ردیابی کردن
trace	روش تشخیص کارایی درست یک برنامه که وضعیت فعلی و محتوای ثباتها و متغیرها پس از هر دستورالعمل نوشته میشود
trace	برنامه تشخیص که برنامهای که رفع اشکال میشود را اجرا میکند در هر لحظه یک دستور و وضعیته و ثباتها را نمایش میدهد
trace	نقاط قط ع انتخابی که برنامه اجرا درآنجا توقف میشود و ثبات بررسی میشود
trace	رد یابی کردن نشان
trace	تعقیب کردن
trace	علامت باقیمانده روی یخ اسکیت راهنمای قلاب ماهیگیری
trace	طرح کردن
trace	رد الکترون
To follow up (trace) something.	پی کاری را گرفتن
To be on someone trail. To trace someone.	رد کسی را دنبال کردن
They found no trace of her .	ازاونشانی بدست نیامد
logical trace	رد منطقی
we cannot trace the petitioner	نمیتوانم سابقه عرضحال دهنده را پیدا کنم
radar trace	علامت رادار
memory trace	رد یاد
pilot's trace	کالک دستی خلبان
pilot's trace	کالک راهنمای خلبان هواپیما
selective trace	ردیابی گزیده
stimulus trace	رد محرک
to trace the p of a person	دودمان کسی راپرسیدن نسبت کسی راتعیین کردن
trace compounds	ترکیبات کم مقدار
trace element	عنصر کم مقدار
trace elements	عناصر کمیاب
dark trace screen	صفحه تصویر تاریک
color trace recorder	رسام رنگی
dark trace tube	لامپ تصویر تاریک
To follow up (trace) a matter (case).	موضوعی را دنبال کردن
He left no trace (mark,evidence).	اثری بجا نگذاشت

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com