Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
transfer limit
حدود صحت تصحیحات برای انتقال به دستگاه سمت توپ
transfer limit
حدود تصحیحات انتقال تیر
Other Matches
there is no limit to it
حد ندارد
there is no limit to it
اندازه ندارد
there is no limit to it
حدی بران متصور نیست
limit
محدود
without limit
بی حد بی اندازه نامحدود
to have a limit
[of up to something]
[تا]
به حد
[چیزی یا مقداری]
اعتبار داشتن
[اقتصاد]
limit
حد
[ریاضی]
to limit something
چیزی را محصور کردن
limit
حد
limit
حدود
limit
کنار
limit
پایان
limit
اندازه وسعت
limit
محدود کردن
limit
معین کردن
limit
منحصر کردن
limit
کران
limit
مسافت یا مدت مسابقه
limit
محدود کردن تعیین کردن حد
limit
حریم
transfer
کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
transfer
تغییر دستور یا کنترل
transfer
دستور برنامه نویسی که حاوی جهش به بخشی از برنامه است در صورتی که وضعی رخ دهد
transfer
بررسی صحت ارسال داده طبق مجموعهای قوانین
transfer
دستوری که کنترل پردازنده را از یک بخش برنامه به دیگری هدایت کند
transfer
زمان انتقال داده بین وسایل یا محل ها
transfer
ارسال داده بین دو وسیله جانبی یا برنامه که در لایههای مختلف سیستم ساخته یافته هستند.
transfer
زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود
transfer
تغییر دستورات یا کنترل
transfer
واگذاری
transfer
انتقال دادن نقل کردن انتقال
k , transfer
ضریب کای برد
k , transfer
ضریب تصحیح برد توپ
transfer of cause
احاله امر از یک دادگاه به دادگاه دیگر به علل قانونی
transfer
سرعت انتقال داده از حافظه پشتیبان به حافظه اصلی یا از یک وسیله به دیگری
transfer
ورابردن
transfer
سند انتقال انتقالی
transfer
نقل
transfer
واگذاری تحویل
transfer
ورابری
transfer
انتقال
transfer
منتقل کردن
transfer
واگذار کردن
transfer
انتقال دادن
transfer
تغییر سمت دادن لوله
transfer
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfer
احاله
transfer
حواله
transfer
سند انتقال یا واگذاری
transfer
واگذاری نقل
transfer
واگذار کردن نقل کردن انتقال
transfer
پهلو- رفت
transfer
واگذاری سند انتقال و واگذاری حواله
limit switch
لیمیت سوئیچ
limit stop
حد ایست
limit state
حالت خاص یک ساختمان که دیگر وفیفه خودرا انجام نمیدهد و یا شرایطی که برای ان طرح شده است جایز نمیباشد
limit velocity
حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
liquid limit
حد روانی
limit state
حالت حدی
liquid limit
حد جاری شدن
liquid limit
مرز روانی
liquid limit
حد سیلان
liquid limit
حدمیعان
liquid limit
حد میعان
liquid limit
مرزحالت شلی
liquid limit
مرز ابگونگی
limit of tolerance
حد رواداری
limit of proportionality
حد تناسب
limit of load
حد بار گذاری
limit check
مقابله حدود
limit check
بررسی حدی
limit gage
وسیله سنجش تلرانس
limit indicator
نشاندهنده تلرانس
limit of elasticity
حد ارتجاعی
limit load
بیشترین باری که ممکن است در حالتی بر یک جزء یا قطعه وارد شود
limit of elasticity
حد کشسانی
limit of fire
حدود اتش
limit of fire
حدود میدان اتش تیربار یاسلاح
limit of inflammability
حد اتش گیری
limit of inflammability
حد قابل اشتعال
high limit
حد نهایی
load limit
حد بار
load limit
اندازه بار
strain limit
حد تناسب میان تنش و انبساط
suction limit
حد مکش
tax limit
حد مالیاتی
temperature limit
مرز دما
tolerance limit
خطای مجاز
transmission limit
محدوده فرافرستی
upper limit
حد بالایی
upper limit
حد فوقانی
upper limit
حد بالا
age limit
محدودیت سنی
To set a limit to everything.
برای هر چیزی حدی قائل شدن
to have a maximum limit
[of something]
[به]
حداکثر
[چیزی یا مقداری]
اعتبار داشتن
[اقتصاد]
what is the limit on my account?
حد اعتبار حساب من چقدراست؟
shrinkage limit
حد انقباض
safety limit
حد تامین
lower limit
حد پایینی
lower limit
حد تحتانی
lower limit
حد پائینی
lower limit
کران پایین
lower limit
حد پایین
magnetic limit
مرز مغناطیسی
physiological limit
کران فیزیولوژیکی
plastic limit
حد خمیری
price limit
حد قیمت
proportional limit
حد نسبی
proportional limit
حد خطی
roche limit
حد روش
rupture limit
مرز پاره شدن
bag limit
حد مجاز صید
speed limit
سرعت مجاز
speed limit
حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره
absorption limit
لبه جذب
acceptance limit
حد قابل قبول
elastic limit
حدالاستیک
elastic limit
حد ارتجاعی
elastic limit
حد جهمندی
elastic limit
حد کشواری
elastic limit
مرز ارتجاعی
elastic limit
مرز برجهندگی
elastic limit
حد بر جهندگی حد ارتجاعی
elastic limit
حد کشسانی
acceptance limit
حد پذیرش
debt limit
حداکثر مبلغی که یک واحددولتی میتواند مدیون گردد وبیش از ان مجاز نیست
detection limit
حد اشکارسازی
audibility limit
حد شنودپذیری
time limit
محدودیت زمانی
time limit
محدوده زمانی
endurance limit
حد دوام مصالح
creep limit
حد انبساط دائمی
creep limit
حد خزش
critical limit
حد بحرانی
flow limit
حد جریان
flow limit
حد بده
time limit
حد زمانی
fatigue limit
حد خستگی
confidence limit
حد اطمینان
cut off limit
حد برش
transfer case
دیفرانسیل
transfer area
در عملیات اب خاکی منطقه نقل و انتقال نیروها ازناوچه ها به ساحل
transfer check
مقابله
transfer check
انتقال
transfer rate
نرخ انتقال
transfer earnings
درامدهای انتقالی
transfer equipment
تجهیزات
transfer processing
امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
transfer berth
دوبه یا سکوی نقل و انتقال نیروها به ساحل از ناوچههای اب خاکی
transfer resistor
ترانزیستور
transfer address
ادرس انتقال
thermal transfer
روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود
transfer reaction
واکنش انتقالی
third person of a transfer
محال علیه
transfer rate
نسبت انتقال سرعت انتقال
conditional transfer
انتقال شرطی
transfer function
تابع انتقال
transfer functions
توابع انتقالی
transfer mold
قالب گیری انتقالی
transfer molding
قالب ریزی انتقالی
transfer payment
پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود
transfer order
دستورالعمل ارائه وفایف اجرایی یا انتقال وفایف اجرایی نیروهای مسلح
transfer of learning
انتقال یادگیری
transfer of obligation
حواله مدنی
transfer of portfolio
انتقال موجودی اوراق بهادار
transfer of technology
انتقال تکنولوژی
transfer of training
انتقال اموزش
transfer operation
عمل انتقال
transfer of capital
انتقال سرمایه
transfer medium
رسانه انتقال
transfer income
درامد انتقالی
transfer instruction
دستور العمل انتقال
transfer interpreter
مفسر انتقال
transfer ladle
پاتیل انتقال
transfer ladle
کفچه انتقال چمچمه انتقال
collect transfer
بار کردن یک ثبات با بیتها ازمحلهای مختلف
transfer payments
پرداختهای انتقالی
transfer line
خط انتقال
transfer machine
دستگاه انتقال
transfer loader
دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
transfer orbit
مدار انتقال
transfer characteristic
مشخصه متقابل
deed of transfer
سند انتقال
transfer canal
کانالانتقال
transfer port
دریچهانتقال
transfer scale
پایهانتقال
deed of transfer
انتقال نامه
transfer case
جعبه انتقال نیرو
energy transfer
انتقال انرژی
power transfer
انتقال انرژی
file transfer
انتقال فایل
credit transfer
پرداخت ازطریق انتقال
credit transfer
انتقال اعتبار
heat transfer
انتقال حرارت
heat transfer
انتقال گرما
negative transfer
انتقال منفی
radial transfer
انتقال داده بین دو وسیله جانبی یا برنامه که در لایههای مختلف سیستم ساختیافته هستند.
transfer molding
ریخته گری انتقالی
transfer table
میز انتقال
transfer time
زمان انتقال
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com