Total search result: 201 (10 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
transfer operation |
عمل انتقال |
|
|
Other Matches |
|
transfer of cause |
احاله امر از یک دادگاه به دادگاه دیگر به علل قانونی |
transfer |
تغییر سمت دادن لوله |
transfer |
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت |
transfer |
پهلو- رفت |
transfer |
سند انتقال انتقالی |
transfer |
نقل |
transfer |
انتقال |
transfer |
منتقل کردن |
transfer |
واگذار کردن |
transfer |
انتقال دادن |
transfer |
ورابردن |
transfer |
ورابری |
transfer |
زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود |
transfer |
انتقال دادن نقل کردن انتقال |
transfer |
واگذاری سند انتقال و واگذاری حواله |
transfer |
زمان انتقال داده بین وسایل یا محل ها |
transfer |
ارسال داده بین دو وسیله جانبی یا برنامه که در لایههای مختلف سیستم ساخته یافته هستند. |
transfer |
بررسی صحت ارسال داده طبق مجموعهای قوانین |
transfer |
دستور برنامه نویسی که حاوی جهش به بخشی از برنامه است در صورتی که وضعی رخ دهد |
transfer |
تغییر دستور یا کنترل |
transfer |
کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر |
transfer |
تغییر دستورات یا کنترل |
transfer |
دستوری که کنترل پردازنده را از یک بخش برنامه به دیگری هدایت کند |
transfer |
سرعت انتقال داده از حافظه پشتیبان به حافظه اصلی یا از یک وسیله به دیگری |
transfer |
واگذار کردن نقل کردن انتقال |
transfer |
واگذاری نقل |
transfer |
سند انتقال یا واگذاری |
transfer |
حواله |
transfer |
احاله |
transfer |
واگذاری |
transfer |
واگذاری تحویل |
k , transfer |
ضریب کای برد |
k , transfer |
ضریب تصحیح برد توپ |
transfer machine |
دستگاه انتقال |
data transfer |
انتقال داده ها |
transfer characteristic |
مشخصه متقابل |
negative transfer |
انتقال منفی |
conditional transfer |
انتقال شرطی |
energy transfer |
انتقال انرژی |
positive transfer |
انتقال مثبت |
deed of transfer |
انتقال نامه |
deed of transfer |
سند انتقال |
transfer loader |
دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما |
transfer line |
خط انتقال |
power transfer |
انتقال انرژی |
file transfer |
انتقال فایل |
heat transfer |
انتقال حرارت |
heat transfer |
انتقال گرما |
transfer ladle |
کفچه انتقال چمچمه انتقال |
radial transfer |
انتقال داده بین دو وسیله جانبی یا برنامه که در لایههای مختلف سیستم ساختیافته هستند. |
collect transfer |
بار کردن یک ثبات با بیتها ازمحلهای مختلف |
transfer case |
دیفرانسیل |
transfer check |
مقابله |
transfer earnings |
درامدهای انتقالی |
transfer equipment |
تجهیزات |
transfer function |
تابع انتقال |
transfer limit |
حدود صحت تصحیحات برای انتقال به دستگاه سمت توپ |
transfer functions |
توابع انتقالی |
transfer ladle |
پاتیل انتقال |
transfer income |
درامد انتقالی |
transfer interpreter |
مفسر انتقال |
transfer limit |
حدود تصحیحات انتقال تیر |
block transfer |
انتقال کندهای |
technology transfer |
انتقال تکنولوژی |
telegraphic transfer |
انتقال تلگرافی |
thermal transfer |
روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود |
third person of a transfer |
محال علیه |
transfer address |
ادرس انتقال |
transfer area |
در عملیات اب خاکی منطقه نقل و انتقال نیروها ازناوچه ها به ساحل |
transfer berth |
دوبه یا سکوی نقل و انتقال نیروها به ساحل از ناوچههای اب خاکی |
transfer case |
جعبه انتقال نیرو |
transfer check |
انتقال |
block transfer |
انتقال بلوک |
transfer instruction |
دستور العمل انتقال |
transfer medium |
رسانه انتقال |
transfer port |
دریچهانتقال |
transfer processing |
امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر |
transfer rate |
نرخ انتقال |
transfer rate |
نسبت انتقال سرعت انتقال |
transfer reaction |
واکنش انتقالی |
transfer resistor |
ترانزیستور |
transfer station |
محل انتقال افراد |
transfer station |
محل اعزام افراد |
unconditional transfer |
انتقال غیر شرطی |
transfer switch |
کلید انتقال |
transfer table |
میز انتقال |
transfer time |
زمان انتقال |
transfer scale |
پایهانتقال |
transfer canal |
کانالانتقال |
transfer payments |
پرداختهای انتقالی |
transfer payment |
پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود |
transfer mold |
قالب گیری انتقالی |
transfer molding |
قالب ریزی انتقالی |
transfer time |
مدت انتقال |
transfer molding |
ریخته گری انتقالی |
credit transfer |
پرداخت ازطریق انتقال |
credit transfer |
انتقال اعتبار |
transfer of capital |
انتقال سرمایه |
transfer of learning |
انتقال یادگیری |
transfer orbit |
مدار انتقال |
transfer order |
دستورالعمل ارائه وفایف اجرایی یا انتقال وفایف اجرایی نیروهای مسلح |
transfer of training |
انتقال اموزش |
transfer of technology |
انتقال تکنولوژی |
transfer of portfolio |
انتقال موجودی اوراق بهادار |
transfer of obligation |
حواله مدنی |
data transfer rate |
نرخ ارسال داده |
data transfer rate |
سرعت انتقال داده ها |
data transfer operations |
عملیات انتقال داده |
image transfer constant |
ثابت انتقال تصویر |
electronic funds transfer |
انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها |
current transfer ratio |
نسبت انتقال جریان |
courier transfer station |
مرکزارسال پیک ارتشی |
courier transfer officer |
افسر مسئول پیک |
data transfer rate |
میزان ارسال داده |
electronic transfer of data |
انتقال الکترونیکی اطلاعات |
electron transfer mechanism |
مکانیسم انتقال الکترون |
file transfer protocol |
پروتکل انتقال فایل |
electronic fund transfer |
ارسال الکترونیکی دارائی |
file transfer utility |
برنامه کمکی انتقال فایل |
government transfer payments |
پرداختهای انتقالی دولت |
heat transfer coefficient |
ضریب انتقال گرما |
data transfer rate |
میزان انتقال داده |
courier transfer officer |
افسر مسئول قسمت پیک ارتشی |
courier transfer station |
ایستگاه تعویض پیک |
materials transfer notes |
برگه انتقال مواد |
materials transfer notes |
دستورانتقال مواد |
charge transfer compounds |
ترکیبات انتقال بار |
passenger transfer vehicle |
وسلهجابجاییمسافرین |
bit transfer rate |
نرخ ارسال بیت |
fuel transfer pipe |
لولهانتقالسوخت |
thermal wax transfer printer |
روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود |
transfer number plate [British E] |
پلاک انتقال |
transfer license plate [American E] |
پلاک انتقال |
secure hypertext transfer protocol |
گسترش پروتکل ارسالی HTTP که امکان وجود یک بخش کدگذاری شده بین جستجوگر وب کاربر و وب سرور امن را ایجاد میکند |
to come into operation |
قانون شدن |
to come into operation |
دایر شدن |
to come into operation |
بکار افتادن |
to come into operation |
قابل اجراشدن |
to come into operation |
قابل اجرا شدن |
to come into operation |
کاربرد پذیر شدن |
to come into operation |
قانونی درست شدن |
co-operation |
همکاری مشترک |
not operation |
عمل نقض |
not operation |
عمل نفی |
one way only operation |
عملکرد فقط یک طرفه |
operation immediate |
اقدام سریع |
operation |
کارکرد |
co-operation |
کار مشترک |
or operation |
عمل یا |
one way only operation |
عملکردتنها یک طرفه |
come into operation |
قابل اجرا شدن |
operation |
عمل منط قی که از دو ورودی یک خروجی تولید میکند |
operation |
دستور بعدی برای اجرا را می خوانند |
operation |
عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه |
operation |
عملی منط قی روی تعداد عملوند مربوط به قوانین جبربول |
operation |
فرآیندی که روی بلاکی از داده انجام میشود |
operation |
1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی |
operation |
آزمایش هایی برای برنامه و آمادگی داده را بررسی می کنند |
operation |
درستور العمل ریاضی که بر روی داده انجام میشود |
operation |
دستوری که نیاز به آدرس کردن اش نداشته باشد |
operation |
بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند |
operation |
بخشی از حلقه ماشین در حین اجرای دستور |
operation |
سخت افزار مبدل دستور که ماشین |
operation |
اداره |
operation |
کار کردن |
operation |
ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد |
operation |
دستور برنامه که کاری انجام نمیدهد |
operation |
مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند |
operation |
ترتیب ای که عملیات دستور انجام می شوند |
operation |
بخشی از دستور زبان اسمبلی که حاوی نشانههای کد اجرا باشد |
operation |
به اجرا |
operation |
گردش جنبش |
either way operation |
ارسال داده در یک جهت روی کانال دوجهته |
operation |
گردش |
operation |
عمل کردن |
operation |
به کارانداختن |
operation |
عمل جراحی |
operation |
کارکردن با یک وسیله |
operation |
عمل جراحی عمل |
either or operation |
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد |
operation |
عملیات |
operation |
کار |
operation |
وابسته به عمل عملکرد |
operation |
بهره برداری |
operation |
عملکرد |
operation |
عمل |
operation |
گرداندن |
the machine is in operation |
ماشین در گردش است ماشین دایر است |
binary operation |
عمل دودوئی |
binary operation |
عملکرد دودوئی |
block operation |
عملیات بلوک |
boostrap operation |
عملکرد سیستم دینامیکی که دران سیکل اولیه به کمک نیرویا نیروهای خارجی شروع میشود ولی بدون ان ادامه مییابد |
boolean operation |
عمل بولی |
boolean operation |
عمل منط قی روی فقط یک کلمه مثل " NOT ". نقیض |
boolean operation |
جدول نمایش دو کلمه دودویی عملوند عمل و نتیجه |
boolean operation |
عمل منط قی که از دو کلمه یک نتیجه ایجاد میکند مثال " و " |
boolean operation |
یکی از دو مقدار ممکن درست یا نادرست |
boolean operation |
کلمه دودویی که در آن هر بیت نشان دهنده درست یا نادرست است با استفاده از اعداد 0 و 1 |
boolean operation |
عملگر منط قی مثل " و" و " یا " و... |
boolean operation |
عمل منط قی روی چند عملوند با استفاده از قوانین جبر بول |