Total search result: 202 (11 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
transfer time |
زمان انتقال |
transfer time |
مدت انتقال |
|
|
Other Matches |
|
transfer |
واگذار کردن نقل کردن انتقال |
transfer |
پهلو- رفت |
transfer |
واگذاری نقل |
k , transfer |
ضریب کای برد |
transfer |
انتقال دادن نقل کردن انتقال |
transfer |
واگذاری سند انتقال و واگذاری حواله |
transfer |
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت |
transfer |
تغییر سمت دادن لوله |
transfer |
ورابری |
transfer |
ورابردن |
transfer |
انتقال دادن |
transfer |
منتقل کردن |
transfer |
انتقال |
transfer |
واگذاری تحویل |
transfer |
نقل |
transfer |
سند انتقال انتقالی |
transfer |
واگذار کردن |
k , transfer |
ضریب تصحیح برد توپ |
transfer |
سند انتقال یا واگذاری |
transfer |
تغییر دستور یا کنترل |
transfer |
کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر |
transfer of cause |
احاله امر از یک دادگاه به دادگاه دیگر به علل قانونی |
transfer |
تغییر دستورات یا کنترل |
transfer |
واگذاری |
transfer |
دستور برنامه نویسی که حاوی جهش به بخشی از برنامه است در صورتی که وضعی رخ دهد |
transfer |
بررسی صحت ارسال داده طبق مجموعهای قوانین |
transfer |
ارسال داده بین دو وسیله جانبی یا برنامه که در لایههای مختلف سیستم ساخته یافته هستند. |
transfer |
حواله |
transfer |
احاله |
transfer |
سرعت انتقال داده از حافظه پشتیبان به حافظه اصلی یا از یک وسیله به دیگری |
transfer |
دستوری که کنترل پردازنده را از یک بخش برنامه به دیگری هدایت کند |
transfer |
زمان انتقال داده بین وسایل یا محل ها |
transfer |
زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود |
energy transfer |
انتقال انرژی |
power transfer |
انتقال انرژی |
credit transfer |
انتقال اعتبار |
negative transfer |
انتقال منفی |
file transfer |
انتقال فایل |
transfer scale |
پایهانتقال |
transfer port |
دریچهانتقال |
credit transfer |
پرداخت ازطریق انتقال |
deed of transfer |
سند انتقال |
deed of transfer |
انتقال نامه |
data transfer |
انتقال داده ها |
radial transfer |
انتقال داده بین دو وسیله جانبی یا برنامه که در لایههای مختلف سیستم ساختیافته هستند. |
conditional transfer |
انتقال شرطی |
heat transfer |
انتقال حرارت |
collect transfer |
بار کردن یک ثبات با بیتها ازمحلهای مختلف |
block transfer |
انتقال بلوک |
block transfer |
انتقال کندهای |
positive transfer |
انتقال مثبت |
transfer canal |
کانالانتقال |
transfer limit |
حدود تصحیحات انتقال تیر |
transfer rate |
نرخ انتقال |
transfer rate |
نسبت انتقال سرعت انتقال |
transfer reaction |
واکنش انتقالی |
transfer resistor |
ترانزیستور |
transfer station |
محل انتقال افراد |
transfer station |
محل اعزام افراد |
transfer switch |
کلید انتقال |
transfer table |
میز انتقال |
transfer limit |
حدود صحت تصحیحات برای انتقال به دستگاه سمت توپ |
transfer ladle |
کفچه انتقال چمچمه انتقال |
transfer ladle |
پاتیل انتقال |
transfer interpreter |
مفسر انتقال |
transfer instruction |
دستور العمل انتقال |
transfer income |
درامد انتقالی |
transfer functions |
توابع انتقالی |
transfer function |
تابع انتقال |
transfer equipment |
تجهیزات |
transfer processing |
امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر |
transfer payments |
پرداختهای انتقالی |
transfer line |
خط انتقال |
transfer loader |
دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما |
transfer machine |
دستگاه انتقال |
transfer medium |
رسانه انتقال |
transfer mold |
قالب گیری انتقالی |
transfer molding |
قالب ریزی انتقالی |
transfer molding |
ریخته گری انتقالی |
transfer of capital |
انتقال سرمایه |
transfer of learning |
انتقال یادگیری |
transfer of obligation |
حواله مدنی |
transfer of portfolio |
انتقال موجودی اوراق بهادار |
transfer of technology |
انتقال تکنولوژی |
transfer of training |
انتقال اموزش |
transfer operation |
عمل انتقال |
transfer orbit |
مدار انتقال |
transfer order |
دستورالعمل ارائه وفایف اجرایی یا انتقال وفایف اجرایی نیروهای مسلح |
transfer payment |
پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود |
transfer earnings |
درامدهای انتقالی |
transfer check |
انتقال |
telegraphic transfer |
انتقال تلگرافی |
transfer address |
ادرس انتقال |
thermal transfer |
روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود |
technology transfer |
انتقال تکنولوژی |
transfer characteristic |
مشخصه متقابل |
third person of a transfer |
محال علیه |
unconditional transfer |
انتقال غیر شرطی |
transfer case |
جعبه انتقال نیرو |
transfer area |
در عملیات اب خاکی منطقه نقل و انتقال نیروها ازناوچه ها به ساحل |
heat transfer |
انتقال گرما |
transfer case |
دیفرانسیل |
transfer check |
مقابله |
transfer berth |
دوبه یا سکوی نقل و انتقال نیروها به ساحل از ناوچههای اب خاکی |
file transfer protocol |
پروتکل انتقال فایل |
file transfer utility |
برنامه کمکی انتقال فایل |
government transfer payments |
پرداختهای انتقالی دولت |
current transfer ratio |
نسبت انتقال جریان |
charge transfer compounds |
ترکیبات انتقال بار |
courier transfer station |
مرکزارسال پیک ارتشی |
courier transfer station |
ایستگاه تعویض پیک |
courier transfer officer |
افسر مسئول پیک |
passenger transfer vehicle |
وسلهجابجاییمسافرین |
bit transfer rate |
نرخ ارسال بیت |
fuel transfer pipe |
لولهانتقالسوخت |
courier transfer officer |
افسر مسئول قسمت پیک ارتشی |
electron transfer mechanism |
مکانیسم انتقال الکترون |
image transfer constant |
ثابت انتقال تصویر |
materials transfer notes |
برگه انتقال مواد |
data transfer operations |
عملیات انتقال داده |
data transfer rate |
سرعت انتقال داده ها |
data transfer rate |
نرخ ارسال داده |
data transfer rate |
میزان ارسال داده |
data transfer rate |
میزان انتقال داده |
materials transfer notes |
دستورانتقال مواد |
electronic transfer of data |
انتقال الکترونیکی اطلاعات |
electronic funds transfer |
انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها |
electronic fund transfer |
ارسال الکترونیکی دارائی |
heat transfer coefficient |
ضریب انتقال گرما |
transfer license plate [American E] |
پلاک انتقال |
transfer number plate [British E] |
پلاک انتقال |
thermal wax transfer printer |
روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود |
secure hypertext transfer protocol |
گسترش پروتکل ارسالی HTTP که امکان وجود یک بخش کدگذاری شده بین جستجوگر وب کاربر و وب سرور امن را ایجاد میکند |
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . |
وقتش که شد خبر میکنم |
peer to peer file transfer |
انتقال فایل همتا |
peer to peer file transfer |
دستیابی فایل عمومی |
down time |
زمان تلف |
what is the time? |
چه ساعتی است |
all the time <idiom> |
به طور مکرر |
what time is it? |
چه ساعتی است |
time [s] <adv.> |
بار |
do time <idiom> |
مدتی درزندان بودن |
for the time being <idiom> |
برای مدتی |
from time to time <idiom> |
گاهگاهی |
have a time <idiom> |
به مشکل بر خوردن |
have a time <idiom> |
زمان خوبی داشتن |
time |
اندازه گیری زمان یک عملیات |
about time <idiom> |
زودتراز اینها |
down time |
زمان توقف |
down time |
زمان بیکاری |
down time |
وقفه |
down time |
زمان تلفن شده |
down time |
مدت از کار افتادگی |
there is a time for everything |
هرکاری وقتی |
what is the time? |
وقت چیست |
One by one . One at a time . |
یک یک ( یکی یکی ) |
Once upon a time . |
یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان ) |
in no time |
خیلی زود |
keep time <idiom> |
زمان صحیح رانشان دادن |
keep time <idiom> |
نگهداری میزان و وزن |
in time <idiom> |
قبل از ساعت مقرر |
time |
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند |
time |
TIفرمان E |
up time |
زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد. |
time [s] <adv.> |
دفعه |
many a time |
بارها |
many a time |
چندین بار |
time |
زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد |
time |
انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و.. |
time |
ثیر قرار میدهد |
in no time <idiom> |
سریعا ،بزودی |
while away the time <idiom> |
زمان خوشی را گذراندن |
on time <idiom> |
سرساعت |
time |
زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود |
time |
زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد |
time |
زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده |
i time |
time Instruction |
she is near her time |
وقت زاییدنش نزدیک است |
take off (time) <idiom> |
سرکار حاضر نشدن |
take one's time <idiom> |
انجام کاری بدون عجله |
time after time <idiom> |
مکررا |
time out <idiom> |
پایان وقت |
two time |
دو حرکت ساده |
specified time |
وقت معین |
from this time forth |
ازاین ببعد |
some time |
یک وقتی |
off time |
وقت ازاد |
off time |
مرخصی |
old time |
قدیمی |
on time |
مدت دار |
once upon a time |
روزی |
once upon a time |
روزگاری |
once upon a time |
یکی بودیکی نبود |
since that time. thereafter. |
ازآن زمان به بعد (ازاین پس ) |
f. time |
روزهای تعطیل دادگاه |
two-two time |
نتدودوم |
four-four time |
چهارهچهارم |
for the time being |
عجالت |
time and again |
چندین بار |
three-four time |
نت |