English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
transfer time زمان انتقال
transfer time مدت انتقال
Other Matches
transfer واگذار کردن نقل کردن انتقال
transfer پهلو- رفت
transfer واگذاری نقل
k , transfer ضریب کای برد
transfer انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer واگذاری سند انتقال و واگذاری حواله
transfer حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfer تغییر سمت دادن لوله
transfer ورابری
transfer ورابردن
transfer انتقال دادن
transfer منتقل کردن
transfer انتقال
transfer واگذاری تحویل
transfer نقل
transfer سند انتقال انتقالی
transfer واگذار کردن
k , transfer ضریب تصحیح برد توپ
transfer سند انتقال یا واگذاری
transfer تغییر دستور یا کنترل
transfer کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
transfer of cause احاله امر از یک دادگاه به دادگاه دیگر به علل قانونی
transfer تغییر دستورات یا کنترل
transfer واگذاری
transfer دستور برنامه نویسی که حاوی جهش به بخشی از برنامه است در صورتی که وضعی رخ دهد
transfer بررسی صحت ارسال داده طبق مجموعهای قوانین
transfer ارسال داده بین دو وسیله جانبی یا برنامه که در لایههای مختلف سیستم ساخته یافته هستند.
transfer حواله
transfer احاله
transfer سرعت انتقال داده از حافظه پشتیبان به حافظه اصلی یا از یک وسیله به دیگری
transfer دستوری که کنترل پردازنده را از یک بخش برنامه به دیگری هدایت کند
transfer زمان انتقال داده بین وسایل یا محل ها
transfer زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود
energy transfer انتقال انرژی
power transfer انتقال انرژی
credit transfer انتقال اعتبار
negative transfer انتقال منفی
file transfer انتقال فایل
transfer scale پایهانتقال
transfer port دریچهانتقال
credit transfer پرداخت ازطریق انتقال
deed of transfer سند انتقال
deed of transfer انتقال نامه
data transfer انتقال داده ها
radial transfer انتقال داده بین دو وسیله جانبی یا برنامه که در لایههای مختلف سیستم ساختیافته هستند.
conditional transfer انتقال شرطی
heat transfer انتقال حرارت
collect transfer بار کردن یک ثبات با بیتها ازمحلهای مختلف
block transfer انتقال بلوک
block transfer انتقال کندهای
positive transfer انتقال مثبت
transfer canal کانالانتقال
transfer limit حدود تصحیحات انتقال تیر
transfer rate نرخ انتقال
transfer rate نسبت انتقال سرعت انتقال
transfer reaction واکنش انتقالی
transfer resistor ترانزیستور
transfer station محل انتقال افراد
transfer station محل اعزام افراد
transfer switch کلید انتقال
transfer table میز انتقال
transfer limit حدود صحت تصحیحات برای انتقال به دستگاه سمت توپ
transfer ladle کفچه انتقال چمچمه انتقال
transfer ladle پاتیل انتقال
transfer interpreter مفسر انتقال
transfer instruction دستور العمل انتقال
transfer income درامد انتقالی
transfer functions توابع انتقالی
transfer function تابع انتقال
transfer equipment تجهیزات
transfer processing امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
transfer payments پرداختهای انتقالی
transfer line خط انتقال
transfer loader دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
transfer machine دستگاه انتقال
transfer medium رسانه انتقال
transfer mold قالب گیری انتقالی
transfer molding قالب ریزی انتقالی
transfer molding ریخته گری انتقالی
transfer of capital انتقال سرمایه
transfer of learning انتقال یادگیری
transfer of obligation حواله مدنی
transfer of portfolio انتقال موجودی اوراق بهادار
transfer of technology انتقال تکنولوژی
transfer of training انتقال اموزش
transfer operation عمل انتقال
transfer orbit مدار انتقال
transfer order دستورالعمل ارائه وفایف اجرایی یا انتقال وفایف اجرایی نیروهای مسلح
transfer payment پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود
transfer earnings درامدهای انتقالی
transfer check انتقال
telegraphic transfer انتقال تلگرافی
transfer address ادرس انتقال
thermal transfer روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود
technology transfer انتقال تکنولوژی
transfer characteristic مشخصه متقابل
third person of a transfer محال علیه
unconditional transfer انتقال غیر شرطی
transfer case جعبه انتقال نیرو
transfer area در عملیات اب خاکی منطقه نقل و انتقال نیروها ازناوچه ها به ساحل
heat transfer انتقال گرما
transfer case دیفرانسیل
transfer check مقابله
transfer berth دوبه یا سکوی نقل و انتقال نیروها به ساحل از ناوچههای اب خاکی
file transfer protocol پروتکل انتقال فایل
file transfer utility برنامه کمکی انتقال فایل
government transfer payments پرداختهای انتقالی دولت
current transfer ratio نسبت انتقال جریان
charge transfer compounds ترکیبات انتقال بار
courier transfer station مرکزارسال پیک ارتشی
courier transfer station ایستگاه تعویض پیک
courier transfer officer افسر مسئول پیک
passenger transfer vehicle وسلهجابجاییمسافرین
bit transfer rate نرخ ارسال بیت
fuel transfer pipe لولهانتقالسوخت
courier transfer officer افسر مسئول قسمت پیک ارتشی
electron transfer mechanism مکانیسم انتقال الکترون
image transfer constant ثابت انتقال تصویر
materials transfer notes برگه انتقال مواد
data transfer operations عملیات انتقال داده
data transfer rate سرعت انتقال داده ها
data transfer rate نرخ ارسال داده
data transfer rate میزان ارسال داده
data transfer rate میزان انتقال داده
materials transfer notes دستورانتقال مواد
electronic transfer of data انتقال الکترونیکی اطلاعات
electronic funds transfer انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
electronic fund transfer ارسال الکترونیکی دارائی
heat transfer coefficient ضریب انتقال گرما
transfer license plate [American E] پلاک انتقال
transfer number plate [British E] پلاک انتقال
thermal wax transfer printer روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود
secure hypertext transfer protocol گسترش پروتکل ارسالی HTTP که امکان وجود یک بخش کدگذاری شده بین جستجوگر وب کاربر و وب سرور امن را ایجاد میکند
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . وقتش که شد خبر میکنم
peer to peer file transfer انتقال فایل همتا
peer to peer file transfer دستیابی فایل عمومی
down time زمان تلف
what is the time? چه ساعتی است
all the time <idiom> به طور مکرر
what time is it? چه ساعتی است
time [s] <adv.> بار
do time <idiom> مدتی درزندان بودن
for the time being <idiom> برای مدتی
from time to time <idiom> گاهگاهی
have a time <idiom> به مشکل بر خوردن
have a time <idiom> زمان خوبی داشتن
time اندازه گیری زمان یک عملیات
about time <idiom> زودتراز اینها
down time زمان توقف
down time زمان بیکاری
down time وقفه
down time زمان تلفن شده
down time مدت از کار افتادگی
there is a time for everything هرکاری وقتی
what is the time? وقت چیست
One by one . One at a time . یک یک ( یکی یکی )
Once upon a time . یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
in no time خیلی زود
keep time <idiom> زمان صحیح رانشان دادن
keep time <idiom> نگهداری میزان و وزن
in time <idiom> قبل از ساعت مقرر
time آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time TIفرمان E
up time زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
time [s] <adv.> دفعه
many a time بارها
many a time چندین بار
time زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time ثیر قرار میدهد
in no time <idiom> سریعا ،بزودی
while away the time <idiom> زمان خوشی را گذراندن
on time <idiom> سرساعت
time زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
i time time Instruction
she is near her time وقت زاییدنش نزدیک است
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
take one's time <idiom> انجام کاری بدون عجله
time after time <idiom> مکررا
time out <idiom> پایان وقت
two time دو حرکت ساده
specified time وقت معین
from this time forth ازاین ببعد
some time یک وقتی
off time وقت ازاد
off time مرخصی
old time قدیمی
on time مدت دار
once upon a time روزی
once upon a time روزگاری
once upon a time یکی بودیکی نبود
since that time. thereafter. ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
f. time روزهای تعطیل دادگاه
two-two time نتدودوم
four-four time چهارهچهارم
for the time being عجالت
time and again چندین بار
three-four time نت
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com