Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 203 (9 milliseconds)
English	Persian
transmission gear	چرخ دنده انتقال
Search result with all words
automobile gear transmission	گیربکس اتومبیل
gear transmission ratio	نسبت دنده گیربکس
Other Matches
transmission	وسایل ارسال داده مثل رادیو , نور ,..
transmission	اندازه گیری مقدار داده در زمان مشخص
transmission	وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
transmission	تراگسیل
transmission	خطای ناشی از اختلال در خط
transmission	ارتباط فیزیکی بین در نقط ه که امکان ارسال داده را فراهم میکند.
transmission	ارسال داده یک بیت در هر زمان
transmission	که پاس ولتاژ و ولتاژ صفر توسط اعداد دو دویی نشان داده می شوند
transmission	مجموعه خط وط داده که تمام بیتهای کلمه داده را همزمان اجرا می کنند
transmission	ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
transmission	مخابرات ارسال
transmission	انتقال
transmission	عبور
transmission	مخابره مخابرات
transmission	ارسال
transmission	سرایت اسبابی که بوسیله ان نیروی موتور اتومبیل بچرخهامنتقل میشود
transmission	فرا فرستی
transmission	فرافرستادن
transmission	سخن پراکنی
transmission	ارسال پیام
transmission	فرافرستی
transmission	گیربکس
transmission	جعبه دنده
transmission	مخابره کردن
transmission	ارسال کردن
transmission	مخابره
digital transmission	انتقال دیجیتالی
digital transmission	مخابره دیجیتال
digital transmission	انتقال رقمی
synchronous transmission	مخابره همزمان
synchronous transmission	انتقال همزمان
duplex transmission	مخابره دورشتهای
duplex transmission	مخابره دو رشتهای
synchronous transmission	مخابره همگام
data transmission	مخابره داده
data transmission	ارسال داده
transmission grease	گریس جعبه دنده
transmission grating	شبکه عبور
transmission factor	ضریب عبور
transmission facility	وسیله انتقال
transmission error	خطای مخابره
transmission dynamometer	توان سنج انتقالی
transmission case	گیربکس
transmission case	جعبه دنده
video transmission	ارسال ویدئویی
data transmission	مخابره داده ها
social transmission	انتقال اجتماعی
end of transmission	انتهای مخابره
parallel transmission	انتقال موازی
parallel transmission	ارسال موازی
parallel transmission	مخابره موازی
neutral transmission	مخابره خنثی
negative transmission	پخش منفی
light transmission	انتقال نور
isochronous transmission	ارسال داده آسنکرون روی خط سنکرون
information transmission	انتقال اطلاعات
image transmission	انتقال تصویر
polar transmission	مخابره قطبی
positive transmission	پخش مثبت
energy transmission	انتقال انرژی
epicyclic transmission	جعبه دنده اپی سیکلیک
epicyclic transmission	یک یاچند چرخ دنده که در داخل یاخارج چرخ دنده دیگری حرکت می کنند
error transmission	ارسال خطا
simplex transmission	مخابره ساده
serial transmission	مخابره سری مخابره نوبتی
serial transmission	ارسال سری
power transmission	انتقال قدرت
power transmission	انتقال انرژی
four speed transmission	گیربکس چهاردور
heat transmission	انتقال گرما
transmission limit	محدوده فرافرستی
wireless transmission	انتقال بی سیم
asynchronous transmission	مخابره غیرهمزمان
asynchronous transmission	مخابره ناهمگام
asynchronous transmission	انتقال غیرهمزمان
asynchronous transmission	اطلاعات در فواصل زمانی بدون قاعده و نامنظم به وسیله قراردادن یک بیت شروع قبل از هر کاراکتر ویک بیت خاتمه پس از ان انتقال می یابند
asymmetric transmission	روش ارسال داده که در مودم های سریع استفاده میشود
transmission security	تامین مخابره
transmission shaft	محور انتقال
analog transmission	انتقال یا مخابره قیاسی مخابره انالوگ
analog transmission	مخابره قیاسی
transmission shaft	شفت گیربکس
transmission system	شبکه انتقال
afferent transmission	هدایت اورانی
transmission system	دستگاه انتقالی
transmission tower	برج انتقال
electricity transmission	انتقالالکتریسیته
worm transmission	گیربکس با چرخ دنده حلزونی
transmission security	تامین ارسال پیام
transmission security	تامین ارسال
transmission cable	کابلانتقال
transmission system	سیستم انتقالی
transmission of sound	انتقال یاعبورصدا
transmission rate	نرخ مخابره
baseband transmission	روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
transmission line	سیم انتقال
transmission line	خط انتقال
transmission line	خط مخابرهای
transmission rate	سرعت مخابره
transmission ratio	نسبت تبدیل جعبه دنده
transmission oil	روغن جعبه دنده
overhead transmission line	خط انتقال هوایی
high frequency transmission	انتقال فرکانس بالا
oil hydraulic transmission	گیربکس هیدرولیکی
transmission/reception of messages	انتقالپیام
Hertzian wave transmission	انتقالموجافقی
integrate transmission system	سیستم انتقال مجتمع
integrate transmission line	خط انتقال مجتمع
half duplex transmission	مخابره دو نیم رشتهای
line transmission error	خطای انتقال
main transmission shaft	محور انتقال اصلی
internal transmission factor	ضریب انتقال داخلی
maximum light transmission	انتقال نور حداکثر
transmission/reception of messages	دریافت
microwave transmission lines	خطوط انتقال ریزموج
transmission of the electric current	انتقالفوریالکتریکی
digital data transmission	ارسال دیجیتالی داده
vestigial sideband transmission	پخش باند جانبی مانده
asymmetrical sideband transmission	پخش باند جانبی مانده
start stop transmission	مخابره قطع و وصلی
end of transmission block	انتهای بلاک مخابره
end of transmission block	خاتمه ارسال بلاک
transmission oil pump	پمپ روغن جعبه دنده
balanced transmission line	سیم انتقال متقارن
velocity of energy transmission	سرعت انتقال انرژی
variable speed transmission	گیربکس پلهای
tubular transmission shaft	محور انتقال لولهای
tubular transmission shaft	لوله کاردان
transmission level meter	دستگاه اندازه گیری سطح انتقال پگل مسر
transmission electron micrograph	ریزنگار انتقال الکترون
high voltage transmission line	خط انتقال فشار قوی
high tension transmission tower	دکل انتقال فشار قوی
transmission of the rotary motion to the rotor	ناقلحرکتدواریبهقسمتگردندهماشین
d.c. high tension power transmission	انتقال فشار قوی دی . سی .
high tension transmission line	خط انتقال فشار قوی
piv variable speed transmission	جعبه دنده با سرعت متغیر گیربکس "پی ای وی "
high-tension electricity transmission	امتدادبلندناقلالکتریسیته
to gear down	باعوض کردن دنده کندکردن
out of gear	خراب
out of gear	ازدنده بیرون افتاده
to go out of gear	خراب شدن
out of gear	ازهم سواشده
get in gear [get into gear] <idiom>	بعد از مدتی دوباره سررشته امور را به دست گرفتن.
to go out of gear	مختل شدن ازکارافتادن
in gear	اماده
to gear up	باعوض کردن دنده تندکردن
in gear	اماده حرکت
in gear	دایر
gear in	درگیر شدن
gear	جعبه دنده
gear	الات جامه
gear in	درگیری دو چرخ دنده
gear	افزار
gear	دنده
gear	چرخ دنده
gear	اسباب لوازم
gear	پوشش دنده دار
gear	ابزار وسایل لباس مخصوص
gear	مجموع چرخهای دنده دار
gear	پوشانیدن
gear	کردن اماده کارکردن
gear	ادوات
gear	انتقال دادن
breathing gear	وسیله تنفسی
breathing gear	ماسک تنفسی
bevel gear	چرخ دندانه مخروطی
bevel gear	دنده کرامویل
step up gear	چرخ دنده افزاینده
bevel gear	دنده مورب
bell gear	چرخدنده ثابت بزرگی درسیستم کاهش دور سیارهای
beaching gear	وسایل به ساحل کشیدن ناو
beaching gear	سرسره قایق
chaffing gear	وسایل ضد ساییدگی
chaffing gear	وسایل ضد سایش
change gear	چرخ دندانه تبدیل
steering gear	دنده سکان
steering gear	جعبه دنده فرمان
steering gear	جعبه فرمان
sun gear	چرخ دنده خورشیدی
switch gear	وسیله اتصال
synchromesh gear	گیربکس سنکرون
bevel gear	چرخ دنده مخروطی
driving gear	چرخ دنده محرک
timing gear	چرخ دنده میل بادامک
differential gear	دنده عقب اتومبیل
crown gear	چرخ دنده محدب
crank gear	چرخ دنده سر میل لنگ
control gear	دستگاه کنترل
training gear	گردونه در سمت
compasition gear	چرخ دنده مرکب
steering gear	دنده فرمان
beach gear	وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
back gear	یک رشته چرخ دنده که به پایه نظام ماشین تراش وصل می شوند
riot gear	نوعیلباسخاصپلیسضدآشوب
get one's rear in gear <idiom>	عجله کردن
high gear <idiom>	آخر سرعت
gear box	جعبه دنده گیرباکس
gear shift	دسته دنده اتومبیل
gear stick	دسته دنده اتومبیل
bathing gear	لوازم شنا [حمام]

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com