Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (10 milliseconds)
English	Persian
transport business	صنعت حمل و نقل
transport business	تجارت حمل و نقل
Other Matches
transport	حمل و نقل
transport	ترابری حامل
through transport	حمل یکسره
transport	بارکش
transport	از خود بیخودشدن از جا در رفتن
transport	نفی بلد کردن
transport	نقل وانتقال دادن
transport	حمل کردن
transport	ترابری
transport	حمل ونقل کردن حمل کردن
transport	انتقال از یک مسیر به دیگری
transport	لایه چهارم در مدل شبکه ISO/ OSI که حاوی اتصال و بررسی و کنترل های مط لوب کیفیت اتصالات است
transport	انتقال دادن
transport	بارکشی
transport	نقل و انتقال
transport	بردن
transport	ترابری کردن
transport	حمل
transport	وسیله نقلیه
transport	حمل ونقل
transport division	قسمت حمل و نقل
transport charges	کرایه
intermodal transport	حمل با چند نوع وسیله نقلیه
means of transport	وسائط نقلیه
mode of transport	روش حمل
transport means	وسیله بارکشی یاحمل ونقل
transport number	عدد انتقال
cost of transport	کرایه
water transport	ناقلآب
transport caf	غذاخوریکنارجادهمخصوصرانندگانکامیون
Other means of transport	سایر وسایل نقلیه
motor transport	حمل و نقل موتوری
domestic transport	حمل و نقل داخلی
mode of transport	نوع حمل و نقل
cost of transport	قیمت حمل ونقل
tape transport	حامل نوار
soil transport	حمل خاک
soil transport	جابجا کردن خاک
intermodal transport	حمل با چند نوغ وسیله نقلیه
multimodal transport	حمل و نقل چند نوعه
transport area	منطقه حمل و نقل پرسنل
multimodal transport	حمل مرکب
multimodal transport	حمل و نقل توسط چند وسیله حمل متفاوت
cargo transport	هواپیمای ترابری
motor transport	حمل ونقل به وسیله خودرو
combined transport	حمل و نقل ترکیبی
container transport	حمل و نقل بوسیله کانتینر
transport car	وسیله نقلیه
transport stream	ستون سیال خودروهای حمل و نقل خط سیال خودروهای حمل و نقل
bulk transport	حمل بار به صورت فله
transport trade	صنعت حمل و نقل
transport industry	تجارت حمل و نقل
transport trade	تجارت حمل و نقل
transport of goods	رفت و آمد بار
transport of goods	حمل و نقل بار
transport industry	صنعت حمل و نقل
attack transport	ناو ترابری نیروی تک
transport by rail	حمل و نقل بار بوسیله راه آهن
attack transport	ناوحمل و نقل شرکت کننده درنیروی اب خاکی
international road transport	ترابری بین المللی جاده ای
multimodal transport operator	عامل حمل و نقل چند نوعه
magnetic tape transport	انتقال نوار مغناطیسی
magnetic tape transport	گرداننده نوار مغناطیسی
road transport vehicle	کامیون
road transport vehicle	ماشین باری
combined transport operator	عامل حمل و نقل ترکیبی
combined transport document	اسناد حمل ترکیبی
air transport group	گروه ترابری هوایی
amphibious transport dock	ناومخصوص ترابری اب خاکی
amphibious transport dock	ناو حمل و نقل اب خاکی
amphibious transport ship	ترابر اب خاکی
air transport operation	عملیات ترابری هوایی
air transport allocations board	هیئت تعیین کننده سهمیه ترابری هوایی
international air transport association	اتحادیه بین المللی حمل و نقل هوایی
Berlin Transport Authority [BVG]	اداره ترابری برلین
air transport liaison officer	افسر رابط ترابری هوایی
fiata combined transport bill of lading	بارنامه حمل ترکیبی "فیاتا"
I am here on business.	برای تجارت اینجا آمدم.
I am here on business.	برای کار اینجا آمدم.
None of your business.	[این] به شما مربوط نیست.
to go away [off] on business	به سفر تجاری رفتن
to get down to business	به کار اصلی پرداختن [اصطلاح روزمره]
to get down to business	کار و بار را شروع کردن [اصطلاح روزمره]
to do business	کاسبی کردن
mean business <idiom>	جدی بودن
I cant do business with him .	با او معامله ام نمی شود
to do business	معامله کردن
that business does not p	به منتظرشدنش می ارزد صبرکردنش ارزش دارد
what is your business here	کار شما اینجا چیست
How is business ? How is everything?	کار وبارها چطوره ؟
To go about ones business.	پی کار خود رفتن
Anyway it is none of his business.	تازه اصلابه او مربوط نیست
business	سوداگری
business <adj.>	بازرگانی
business <adj.>	تجارتی
business <adj.>	تجاری
I mean business. I mean it.	شوخی نمی کنم جدی می گویم
What is it to me?it is none of my business.	به من چه؟
To go about ones business.	دنبال کار خود رفتن
i have come on business	کاری دارم اینجا امدم
business	شرکت تجاری
business	کسب
business	تجارت
business	نمایشگاهی که محصولات را نشان میدهد.
business	که باعث میشود یک تجارت کار باشد
business name	اسم تجارتی
business	ماشینی که در شرکت استفاده میشود
business	مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
business	کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
business like	عملی
business like	منظم
business like	مرتب
business	خرید یا فروش
business	شرکت
business	موسسه بازرگانی
business	کار و کسب
business	موضوع تجارت
business	بنگاه
business	دادوستد کاسبی
business	حرفه
he was p in his business	کارو
he was p in his business	خوب بود کارش رونق گرفته بود
do business	معامله کردن
business	کسب و کار
he had no business to	حقی نداشت که
business	کسب و کار بازرگانی
business	داد و ستد تجارتخانه
business	دادوستد
business cycle	دور کسب وکار
business cycle	دور اقتصادی
monkey business <idiom>	دوز وکلک ،حقه باز
to go away on a business trip	به سفر تجاری رفتن
business park	[ساخت شرکت تجاری در منطقه ای با چشم انداز طبیعی]
business cycle	دور فعالیت بازرگانی
business group	شرکت سهامی [شرکت]
business economics	علم اقتصاد کسب و کار
business cycle	دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
business economics	علم اقتصاد بازرگانی
business depression	کسادی کار کسادی سوداگری
monkey business <idiom>	شوخی کردن
business cycle	معادل cycle trade
business depression	بحران کسب و کار
initiated into business	دست اندرکار
business cycle	دور تجاری
business cycle	دور بازرگانی
line of business	پیشه
line of business	حرفه
relating to business <adj.>	تجارتی
relating to business <adj.>	بازرگانی
relating to business <adj.>	تجاری
carrying business	تجارت حمل و نقل
He is well versed in business .	درامور با زرگانی کاملا" وارد است
big business	واحد تجاری بزرگ
monkey business	کچلک بازی
business activity	فعالیت بازرگانی
business combination	ادغام دو یا چند موسسه دریکی از ان موسسات
carrying business	صنعت حمل و نقل
line of business	شاخه پیشه
hours of business	ساعتهای کاری
business prosperty	رونق سوداگری
business mechines	ماشینهای تجاری
business matters	مسائل کسبی
business prosperty	رونق کسب و کار
business law	حقوق تجارت
business inventories	موجودی تجاری
business income	درامد خالص تجارتی
business hours	ساعت کاری
business hours	ساعت اداری
business graphics	گرافیکهای تجاری
show business	حرفهی هنرپیشگی و نمایش
business software	نرم افزارهای تجاری
business transaction	داد و ستد بازرگانی
he prospered in his business	کارش بالا گرفت
he prospered in his business	در کار خود کامیاب شد کارش رونق گرفت
he has a rushing business	کارش خوب گرفته است کارش خیلی رونق دارد
graphics, business	تجارت
mind your own business	درفکر کار خودت باش
graphics, business	گرافیک
business man	ادم کاسب
carry on business	داد و ستد کردن
butchery business	گوشت فروشی
business union	اتحادیه بازرگانی
one who transacts business with another	معامل
show business	نمایشگری
I am minding my own business.	کاری بکار کسی ندارم
business enterprise	بنگاه بازرگانی
business expenses	هزینههای کار و کسب هزینههای شرکت
He has no business to interfere.	بیخود می کند دخالت می کند
business enterprise	بنگاه تجاری
business failure	شکست تجاری
Our business has become tangled up.	کارمان پیچ خورده است
business failure	ناکامی تجاری
business firms	بنگاههای انتقاعی
He put me out of business.	مرا از کسب وکاسبی انداخت
business fluctuations	نوسانات بازرگانی
small business	تجارتوشرکتکوچککهتعدادکارمندانآنزیادنیست
business school	مدرسهیا دانشکدهاقتصادیوتجاری
business goods	کالای تولیدی
man of business	وکیل گماشته
What work do you do ? what is your business ?	کارتان چیست ؟

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com