Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 142 (9 milliseconds)
English
Persian
transport charges
کرایه
Other Matches
charges
شارژ کردن شارژ
charges
بار کردن
charges
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charges
اتهام
charges
حمله به حریف
charges
خطای حمله
charges
بدهکار کردن
charges
1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charges
وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charges
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charges
که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charges
محفظهای
charges
مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charges
جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charges
بار
charges
عهده دارکردن
charges
گماشتن
charges
بار مسئولیت
charges
وزن
charges
هزینه
charges
حمله اتهام
charges
عهده داری
charges
تصدی
charges
زیربار کشیدن
charges
متهم ساختن
charges
مطالبه بها
charges
خرج گذاری کردن شارژ کردن
charges
پر کردن
charges
خرج منفجره
charges
خرج
charges
متهم کردن
charges
بار الکتریکی
charges
موردحمایت
charges
پرکردن
freight charges
هزینههای حمل
collection charges
هزینه وصول
deferred charges
پیش پرداخت هزینه
deferred charges
هزینههای انتقالی
dock charges
هزینههای حوض dock-dues : syn
flashless charges
خرج بی شعله
charges prepaid
هزینه پیش پرداخت شده
charges forward
هزینه هایی که بوسیله مشتری پرداخت خواهد شد مخارج حمل که بعد از تحویل کالا به مشتری از او دریافت میشود
charges collect
هزینه نقدا" دریافت میشود
additional charges
اتهامات اضافی
additional charges
خرجهای اضافی
capital charges
هزینههای سرمایه
bank charges
bank
bank charges
هزینههای بانکی
flashless charges
خرج کم کننده شعله
free of all charges
بدون هیچگونه مخارج
freight charges
مخارج حمل
depth charges
خرج زیرابی بمب زیرابی
depth charges
بمب ضد زیر دریایی machine sounding echo
to press charges against someone
ازکسی قانونی شکایت کردن
[کسی را متهم کردن]
examples of charges
نشانههاینظامی
depth charges
خرج عمیق
stevedoring charges
هزینههای بارگیری وباراندازی
repulsion of charges
نیروی دافعه بارها
pilot charges
هزینههای راهنما
overhead charges
هزینه ثابت عمومی
handling charges
هزینههای جابجایی کالا
cover charges
مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
Find demolition charges to
قوطی مواد منفجره همه منظوره
through transport
حمل یکسره
transport
حمل ونقل
transport
ترابری کردن
transport
بارکشی
transport
بردن
transport
نقل و انتقال
transport
حمل
transport
حمل ونقل کردن حمل کردن
transport
حمل و نقل
transport
حمل کردن
transport
نفی بلد کردن
transport
بارکش
transport
نقل وانتقال دادن
transport
از خود بیخودشدن از جا در رفتن
transport
ترابری حامل
transport
وسیله نقلیه
transport
ترابری
transport
لایه چهارم در مدل شبکه ISO/ OSI که حاوی اتصال و بررسی و کنترل های مط لوب کیفیت اتصالات است
transport
انتقال دادن
transport
انتقال از یک مسیر به دیگری
transport division
قسمت حمل و نقل
transport number
عدد انتقال
transport area
منطقه حمل و نقل پرسنل
tape transport
حامل نوار
soil transport
حمل خاک
soil transport
جابجا کردن خاک
transport by rail
حمل و نقل بار بوسیله راه آهن
transport trade
صنعت حمل و نقل
transport stream
ستون سیال خودروهای حمل و نقل خط سیال خودروهای حمل و نقل
transport business
صنعت حمل و نقل
transport business
تجارت حمل و نقل
transport of goods
حمل و نقل بار
Other means of transport
سایر وسایل نقلیه
transport industry
تجارت حمل و نقل
transport caf
غذاخوریکنارجادهمخصوصرانندگانکامیون
transport industry
صنعت حمل و نقل
transport of goods
رفت و آمد بار
water transport
ناقلآب
transport means
وسیله بارکشی یاحمل ونقل
means of transport
وسائط نقلیه
intermodal transport
حمل با چند نوغ وسیله نقلیه
cargo transport
هواپیمای ترابری
attack transport
ناو ترابری نیروی تک
domestic transport
حمل و نقل داخلی
attack transport
ناوحمل و نقل شرکت کننده درنیروی اب خاکی
bulk transport
حمل بار به صورت فله
cost of transport
قیمت حمل ونقل
cost of transport
کرایه
transport car
وسیله نقلیه
container transport
حمل و نقل بوسیله کانتینر
intermodal transport
حمل با چند نوع وسیله نقلیه
combined transport
حمل و نقل ترکیبی
motor transport
حمل ونقل به وسیله خودرو
multimodal transport
حمل مرکب
multimodal transport
حمل و نقل چند نوعه
motor transport
حمل و نقل موتوری
mode of transport
نوع حمل و نقل
mode of transport
روش حمل
transport trade
تجارت حمل و نقل
multimodal transport
حمل و نقل توسط چند وسیله حمل متفاوت
multimodal transport operator
عامل حمل و نقل چند نوعه
air transport group
گروه ترابری هوایی
road transport vehicle
کامیون
amphibious transport dock
ناو حمل و نقل اب خاکی
amphibious transport dock
ناومخصوص ترابری اب خاکی
amphibious transport ship
ترابر اب خاکی
combined transport document
اسناد حمل ترکیبی
magnetic tape transport
انتقال نوار مغناطیسی
road transport vehicle
ماشین باری
air transport operation
عملیات ترابری هوایی
magnetic tape transport
گرداننده نوار مغناطیسی
international road transport
ترابری بین المللی جاده ای
combined transport operator
عامل حمل و نقل ترکیبی
Berlin Transport Authority
[BVG]
اداره ترابری برلین
international air transport association
اتحادیه بین المللی حمل و نقل هوایی
air transport liaison officer
افسر رابط ترابری هوایی
air transport allocations board
هیئت تعیین کننده سهمیه ترابری هوایی
fiata combined transport bill of lading
بارنامه حمل ترکیبی "فیاتا"
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com