Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 133 (7 milliseconds)
English	Persian
traversing handle	دستهعرضی
Other Matches
traversing	عرضی
traversing	خط متقاطع
traversing	جان پناه
traversing	خاکریز
traversing	عبور کردن
traversing	حرکت درسمت
traversing	پیمودن
traversing	پیمایش کردن
traversing	اشکال
traversing	مانع حائل درب تاشو
traversing	حجاب حاجز عبورجاده
traversing	مسیر
traversing	معبر پیمودن
traversing	ردشدن
traversing	متقاطع
traversing	طی کردن
traversing	گذشتن از
traversing	عبور کردن قطع کردن
traversing	حرکت سمتی پیمایش
traversing	حرکت نمایشی اسب
traversing	حرکت عرضی یا مورب
traversing	حرکت دادن لوله در سمت
traversing	حرکت
traversing	گردش
traversing	تکذیب کردن دعوی
traversing	تراورس عبور کمربندکوهنوردی
traversing fire	اتش عرضی
traversing fire	اتش درو درعرض
traversing fire	اتش سمتی
traversing mechanism	دستگاه حرکت در سمت دستگاه سمت
alternate traversing fire	اتش یدکی در سمت
alternate traversing fire	اتش یدکی سمتی
to handle something	چیزی را تحت کنترل آوردن [وضعیتی یا گروهی از مردم]
take-up handle	دستهسوارکننده
this will a for a handle	بدرمن نمیخورد
this will a for a handle	بکارمن نمیخورد
handle	سیم بین چکش و دستگیره
the handle to one's name	لقب
handle	دسته
handle	قبضه شمشیر
handle	وسیله لمس
handle	بکار بردن
handle	دست زدن به
handle	رفتار کردن استعمال کردن
handle	سروکارداشتن با
handle	دست زدن
handle	دسته گذاشتن
handle	احساس بادست
handle	دستکاری کردن
handle	دستگیره
handle	مانور کردن
handle	گیره
handle	شمارهای که فایل فعال را مشخص میکند در برنامهای که به فایل دستیابی دارد
handle	نمایش مربعی کوچک که قادر به تغییر شکل پنجره یا شی گرافیک است
handle	ضامن دستگیره
handle	گیره نگهدارنده
handle	دست داشتن دسته
handle	با دست عمل کردن
handle	خرید و فروش کردن
handle	اداره کردن بازی مددکاری بوکسور
handle	قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
guide handle	دستهیراهنما
gun handle	دستهتلمبه
elevating handle	دستهبالابر
door handle	دستگیرهدر
grab handle	دستگیره
cross handle	ضامنضربدری
charging handle	دستهینشانگیر
carrying handle	دستهحمل
carriage handle	دستگیرهحامل
brake handle	ترمزدستی
half handle	نیمدسته
insulated handle	دستهعایقدار
to handle something with care	چیزی را با احتیاط جابجا کردن
fly off the handle <idiom>	از کوره در رفتن
The handle of the bucket has come off.	دسته سطل کنده شده
door-handle	اهرم در
door-handle	دستگیرهدر
types of handle	انواعدسته
turning handle	دستهچرخشگر
grip handle	جادستی
starter handle	دستهآغازگر
side handle	دستهجانبی
shaped handle	دستهحالتدهنده
safety handle	دستهایمنی
retractable handle	دستهجمعشو
pull handle	دستهکشش
lifting handle	دستهبلندکننده
knob handle	دکمهدستی
balanced handle	دسته تعادل
knurled handle	دستگیره اج دار
jug handle	شکاف به عرض دست
scoop handle	مشته
handle the ball	دست زدن توپزن به توپ
handle escutcheon	روقفلی دسته
handle escutcheon	روقفلی فرمان
handle bar	دسته موتورسیکلت
handle bar	فرمان
handle bar	دسته دوچرخه
hammer handle	دسته چکش
file handle	دسته سوهان
crank handle	اهرم دستی
carrier handle	دسته حمل
carrier handle	دستگیره حمل
capstan handle	هندل
lever handle	دستگیره اهرم
the handle of the face	دماغ
operating handle	دستگیره راه اندازی
the handle of the face	بینی
star handle	دستگیره گردان
reshape handle	دایره کوچک نمایش داده شده روی یک فریم اطراف یک شی یا تصویرکه کاربرمیتواندانتخاب کند وبکشد تا شکل فریم یا شی گرافیکی را تغییردهد
pump handle	زیاد تکان دادن
operating handle	دستگیره کولاس
operating handle	دستگیره عامل
auxiliary handle	دستهکمکی
man handle	با نیروی انسان حرکت دادن بدرفتاری کردن
basket handle	گذرگاهبهشکلدستهزنبیل
anti-vibration handle	دستهضدلغزش
handle with kid gloves <idiom>	باکسی همکاری دقیق داشتن
The door – handle has broken off.	دسته درشکسته است
air brake handle	دستهترمزهوایی
I can handle (cope with) hom.	از پس اوبرمی آیم
handle bar arm	دسته فرمان
Handle the boxes with care.	جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
figure skiing handle	دستهچوباسکی
window winder handle	دستگیرهحرکتدهندهشیشه
oxygen control handle	دستهکنترلاکسیژن
pistol grip handle	دستهنگهدارندهپیستون
inside door handle	دستگیره داخل درب اتومبیل
interior door handle	دستهداخلدر
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you !	خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
To fly into a rage. To foly off the handle.	آتشی شدن (ازکوره دررفتنن )

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com