English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English Persian
trend line خط روند
trend line یک بسط محاسبه شده از سری داده به منظور پیش بینی خط سیرهای ورای داده معلوم
Other Matches
trend مسیر حرکت
trend روند
trend تمایل
trend گرایش
trend الودگی لوزه وحلق وگلوباسیل
trend رویداد
trend مسیر انجام کار سیر وقایع
trend نظام
trend روند کار
trend مسیرانحراف گلوله در برد که معمولا باعث گذارخوردن گلوله میشود
trend روش
trend حرفه
developmental trend روند تکوینی
upward trend روند صعودی
economic trend روند اقتصادی
to buck the trend <idiom> بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
secular trend سهام تجارتی وگواهی نامه ان ها
secular trend سهام
pernicious trend روند قهقرایی
secular trend روند قرنی
secular trend روند دراز مدت
trend-setters رواج دهنده
trend-setters پیشگام
trend-setters بدعت گذار
trend-setter پیشگام
trend-setter بدعت گذار
trend-setter باب کننده
trend-setters باب کننده
trend-setter رواج دهنده
trend analysis تحلیل روند
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line by line milling فرز کردن سطری
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
line to line fault تماس خطوط
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line spacing فاصله سطور
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line up به خط شدن
along line در امتداد خطوط
line of d. حد فاصل
to come in to line در صف امدن
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
the line صف
to come in to line موافقت کردن
below the line درامد یا هزینه غیر مترقبه
mean line خط میان
old line محافظه کار
line up <idiom> سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
o o line خط دیدبانی سپاه
all along the line در همه جا
line up به ترتیب ایستادن
line up ردیف ایستادن تیم
line-up به خط شدن
line-up به ترتیب ایستادن
line-up ردیف ایستادن تیم
all along the line درامتدادهمه خط
line out قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
on line help کمک مستقیم
line out با خط علامت گذاشتن
down the line <idiom> درآینده
down line بار کردن پایین خطی
on the line هواپیمای اماده پرواز
out of line خارج از خط جبهه
in line <idiom> با محدودیت متداول
o o line خط تقسیم دیدبانی
line لوله منفردی در سیستم سیالات
out of line جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
in line همراستا
in line شمشیر در وضع حمله
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
line by line سطر به سطر
along line در خط
line up <idiom> به درستی میزان کردن
down the line ضربه از کنار زمین
on line در خط
on line داخل رده
on line مورداستعمال
on line درون خطی
on line متصل
on line مستقیم
line of d. مرز
line up <idiom> به صف کردن
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
line خط صف
line رشته
line خط انداختن در
line لاین
line محصول
line شعبه
line : خط کشیدن
line اتصال فیزیکی به ارسال داده
line لجام
by line خط دوم یافرعی
by line خط فرعی راه اهن
line طرز
line حدود رویه
line صفی در خط
line در سمت
line سیم
line طناب خط
line خط
line جبهه جنگ
line پوشاندن
line استرکردن
line ترازکردن
line رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line اراستن
line بخط کردن
line نسب
line خط دار کردن
by line کار یاشغل اضافی وزائد
by-line خط دوم یافرعی
off line منفصل
out of line <idiom> ناصحیح
line جاده
line طناب سیم
Are you still on the line? خط را قطع نکردی؟
line رشته بند
line رسن
line : خط
line سطر
line ردیف
line خط زدن
Are you still on the line? هنوز پشت تلفن هستی؟
off line وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
by-line خط فرعی راه اهن
by-line کار یاشغل اضافی وزائد
line ریسمان
line دهنه
off line قطع
off line غیر متصل
off line برون خطی
message line خط مخابره
mooring line طناب مهار مین
lyman line خط لیمان
lubber's line علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
median line میانه
red line خط قرمز
ready line صف پشت خط اتش
reference line خط راهنمای تعیین جهات خط برگشت خط مبنا
line transformer مبدل خط
mason's line ریسمان کار
line width پهنای خط
lubber line خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
load line خط بار
load line خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
lubber line خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
loop line دوراهی
lubber's line نشانگر سینه
lumber's line خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
marriage line عقدنامه سند ازدواج
marriage line گواهینامه ازدواج
marline or line طناب کوچک دولا
line up billiard بیلیارد کیسه دار با روش برگرداندن گویهای کیسه افتاده به زمین
line voltage ولتاژ خط
line voltage ولتاژ شبکه
mach line موج ضربهای ضعیف
lumber's line خط سینه ناو
line voltage ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
local line خط محلی
phantom line خط فرضی
penny a line ارزان نویس بی مایه
penny a line پست
penny a line ارزان
peaked line خط پاره پاره
peaked line خط چین
pass a line رد کردن طناب
overhead line خط هوایی
overhead line سیمکشی هوایی
outhaul line برون کش
ready line خط انتظار
pipe line خط لوله
percolation line خط نفوذ
profile line نیمرخ زمین
phantom line خط سری
phase line خط مبداء حرکت جنگی
phase line خط خیز
pitch line مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
possibilities line خط امکانات
possibilities line خط بودجه
price line خط قیمت
principal line خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
private line خط خصوصی
out of line coding کدگذاری برون خطی
out line font قلم متغیر
out line font فونت متغیر
poverty line خط فقر
night line ریسمان ماهی گیری شبانه
new line character دخشه تعویض سطر
neutral line خط بی اثر
multipoint line خط چند نقطهای
multidrop line پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
multicore line خط چند رشتهای
mould line خط حاصل از تلاقی دو سطح
morning line امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com