Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
trial shot
گلوله ازمایشی
trial shot
تیر ازمایشی
trial shot
تیر قلق گیری
Other Matches
he was on his trial
او را محاکمه میکردند
new trial
اعاده دادرسی
new trial
محاکمه جدید تجدید محاکمه
trial
تست
trial
امتحان
trial
آزمایش
trial
آزمون
re trial
اعاده دادرسی
to go t. a trial
محاکمه شدن
trial
مسابقه مهارت موتورسواردر مسیر با مانع سه حرکت مجاز در پرشهاو پرتابها درهر دور
trial
رنج
trial
کوشش
trial
ازمایش امتحان
trial
دادرسی
trial
سعی
trial
ازمایش
trial
امتحان
trial
امتحان کردن
trial
ازمایش کردن ازمایشی
trial
محاکمه
trial
محاکمه محاکمه کردن
catch trial
کوشش مچ گیری
trial and error
کوشش و خطا
trial and error
ازمون و خطا
trial and error
روش کورمالی
trial and error
ازمایش و خطا
trial at the bar
محاکمه
trial attorney
وکیل محاکمه
trial attorney
وکیلی که تخصص او در دفاع است وکمتر به امور دفتری می رسد
trial balance
ترازنامه ازمایشی
trial court
دادگاه رسیدگی به امورموضوعی
trial elevation
درجه ازمایشی
trial and error
ازمایش ولغزش
trial and error
روش ازمایش و خطا
trial and erroe
سعی وامتحان
one trial learning
یادگیری یک کوششی
public trial
دادرسی علنی
to make a trial of
ازمودن
to make a trial of
امتحان کردن
field trial
مسابقه تازیهای شکاری
trial offer
عرضه ازمایشی
shaft beyond trial well
چاه پیشکار
speedy trial
دادرسی فوری
summary trial
محاکمه اختصاری
time trial
رکوردگیری در تمرین رکوردگیری
time trial
مسابقه دوتمرینی
to buy on trial
بشرط امتحان خریدن
committed for trial
تسلیم متهم به دادگاه
to undergo a trial
محاکمه شدن
trial and erroe
ازمایش و خطا
ex parte trial
دادرسی غیابی
trial elevation
درجه مربوط به شروع تیر موثر
trial function
تابع ازمایشی
trial run
استفاده ازمایشی
trial rate
درصد ازمایش یک محصول
trial trip
مسافرت ازمایشی یا امتحانی
trial and error
<idiom>
یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
trial balloon
<idiom>
یک دستی زدن
trial balance
تراز ازمایشی
to put somebody on trial
کسی را محاکمه کردن
He was put on trial.
او محاکمه شد.
[حقوق]
trial runs
استفاده ازمایشی
trial order
سفارش ازمایشی
trial hole
گمانه
acceptance trial
آزمایش قبول وسایل وتجهیزات
trial hole
چاه ازمایشی
trial jury
هیئت منصفه
day of the trial
روز محاکمه
trial lawyer
وکیل دادگستری که دردادگاههای جنایی حضورمییابد
trial on merits
رسیدگی ماهوی
trial on technicalities
رسیدگی شکلی
show trial
محاکمهعلنی
detention pending trial
حبس موقت
detention pending trial
توقیف احتیاطی
trial and error learning
یادگیری از راه کوشش و خطا
trial on procedural matters
رسیدگی شکلی
vicarious trial and error
کوشش و خطای نمادی
trial in presence of the parties
دادرسی حضوری
The wrd is a place of trial by ordeal , not of eas.
<proverb>
دنیا جاى آزمایش است نه جاى آسایش .
like a shot
بی تامل
Take my shot
بند کفشم باز شده
He shot himself.
او به خودش شلیک کرد.
like a shot
بیدرنگ
one shot
یک بارهای
shot
امپول
within shot
در تیررس
to be shot
ازکارافتادن
to be shot
خراب بودن
shot
پرتاب وزنه گلوله سربی
shot
برد
shot
تیرپرتاب شده
shot
گلوله تیراندازی شده
shot
تیراندازی شده تیرخورده
shot
شوت
shot
اسم مفعول shoot
shot
ساچمه وزنه برای مردان 62/7 کیلوگرم وبرای زنان 520/4 کیلوگرم
shot
تیراندازی تیرانداز ماهر
shot
گلوله
shot
یک طول زنجیر لنگر
shot
تیرزدن
shot
فرصت ضربت توپ بازی
shot
جرعه
shot
تزریق
shot
رسایی پرتابه
shot
ساچمه
shot
منظره فیلمبرداری شده
shot
عکس
shot
تیر
shot
رهاشده
shot
ضربه
shot
اصابت کرده
shot
جوانه زده
shot
یک گیلاس مشروب
cannon shot
گلوله توپ
called shot
ضربه معین بطرف گوی یاکیسه یا هر دو
call one's shot
مشخص کردن هدف
break shot
نخستین ضربه برای پراکندن گویهای بیلیارد
bounce shot
گویی که به زمین می خورد وبه طرف دروازه می رود
bank shot
ضربهای که گوی بیلیارد به کناره میز بخورد
bank shot
ضربهای که به دیوار بخورد و برگردد
bank shot
پرتابی که به تخته بخورد
alley shot
ضربه شدید کم ارتفاع به دیوار مقابل که بعد به دیوارکناری می خورد
acrack shot
تیراندازماهر
cannon shot
تیررس توپ شلیک شده از توپ
carom shot
طرز ضربه زدن به گوی بامماس گذاشتن به گوی دیگر
crosscorner shot
ضربه به سمت قطر مخالف
tee shot
ضربه از نقطه شروع بازی گلف
crashing shot
شوت محکم
course line shot
تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد
course line shot
مشاهده در خط
to fire a shot
شلیک کردن
to fire a shot
تیرخالی کردن
corner shot
ضربه به گوشه دیوار جلو
combination shot
ضربه مرکب با یک سری حرکات گوی تا به کیسه بیافتد
trap shot
ضربه به گوی از محدوده ماسهای
chip shot
ضربه کوتاه
cheap shot
خشونت عمدی
charity shot
پرتاب ازاد
case shot
جای فشنگ
case shot
چارپاره
case shot
چار پاره
stuff shot
شوت ابشاری
big shot
ادم کله گنده
mug shot
عکسیکهدرزمانارتکابجنایتگرفتهشود
one shot lubrication
روغنکاری گروهی
As soon as a shot was heard …
تا صدای تیر شنیده شد …
To fire a shot
تیر انداختن ( درکردن ، شلیک کردن )
A shot in the dark
تیری درتاریکی
She shot up last year .
پارسال یکدفعه قد کشید
big shot
<idiom>
شخص مهم وقدرتمند
give it your best shot
<idiom>
سخت سعی کردن
long shot
<idiom>
شرط بندی روی چیزی که بنظر میآید ناموفق باشد
shot in the arm
<idiom>
تشویق یا برانگیختن چیزی
shot in the dark
<idiom>
تیری درتاریکی
wild shot
تیر بی هدف
solid shot
ساچمهخالص
hollow shot
گودالساچمه
bar shot
ساچمهیمیلهای
big shot
شخص مهم
shot putters
شرکت کننده در پرتاب وزنه وزنه پران
shot putter
شرکت کننده در پرتاب وزنه وزنه پران
parting shot
تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
pot-shot
تیری که یگانه منظورازانداحتن ان تهیه گوشت شکاربرای خوراک باشد
pot shot
تیری که یگانه منظورازانداحتن ان تهیه گوشت شکاربرای خوراک باشد
shot put
پرتاب وزنه
wedge shot
ضربه برشی در گلفV
wild shot
تیر پراکنده
with in ear shot
در حدود صدا رس
with in gun shot
درمیدان تیر درتیررس
wood shot
ضربه با قسمت چوبی راکت
long shot
شانس کمی برای برنده شدن دارد نوعی شرط که احتمال بردن ان کم است
stop shot
ضربه با چرخش که گوی اصلی بیلیارد بعد از تماس می ایستد
pull shot
ضربه با اوردن پای عقب جلومیله و حرکت افقی چوب کریکت
ond shot
بیک حمله دریک حمله
ond shot
یکمرتبه
ond shot
یکجا
drop shot
جاخالی
drop shot
ضربه اهسته روی تور والیبال
net shot
ضربه لب تور
long shot
شرکت کنندهای که احتمال پیروزی کمی دارد
long shot
کسیکه درمسابقات
one aircraft was shot down
سرنگون گردید
open shot
سیستم باز
open shot
با کارکرد ازاد
passing shot
ضربه دور از دسترس
one aircraft was shot down
یک هواپیما
out of ear shot
بیرون از صدا رس
draw shot
ضربه با پیچش به عقب
one shot pump
پمپ روغن مرکزی
one shot multivibrator
نوسانساز یکبارهای
drop shot
ضربه دراپ
drop shot
ضربه اهسته بالای حد مرزی و افتادن به زمین
line shot
گلوله در خط
dunk shot
گل ابشاری
grape shot
گلولههای بهم چسبیده چون خوشه انگورکه یکباردرتوپ گذارند
gather shot
ضربه برای نزدیک اوردن 2گوی برای کسب امتیازهای پی درپی باکارامبول
forcing shot
ضربهای که حریف را واداربه دفاع میکند
follow shot
ضربه با دادن پیچ به بالای گوی بیلیارد
flying shot
تیر سر پرواز
flip shot
ضربه با استفاده از مچ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com