Dictiornary-Farsi | trick someone into doing somethings | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 55 (4 milliseconds)

English	Persian
trick someone into doing somethings	با حیله کسی را وادار به کاری کردن


Other Matches

To put money into somethings.	درکاری پول ریختن (سرمایه گذاری کردن )
To prepare something. To get somethings ready.	چیزی را حاضر کردن
trick	درجه بندی عدسی دوربین
trick	مدت زمان پست نگهبانی
trick	نوبت
trick	نگهبانی
The whole trick is to ...	کل ترفندش در این هست که ...
do the trick <idiom>	خیلی خوب کارکردن
trick	نوبت نگهبانی
trick	خدعه
trick	نیرنگ
trick	حیله
trick	شعبده بازی
trick	حقه
trick	لم
trick	رمز
trick	فوت وفن
trick	حیله زدن
trick	حقه بازی کردن
trick	شوخی کردن
trick	سکانی نگهبان
trick	خطوط
trick question	سوالیکهجوابآننادرستاست
conjuring trick	شعبدهبازی
to make a trick	با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
He got the money from me by a trick.	با حقه وکلک پول را از من گرفت
There must be a catch(trick)in it.	باید حقه ای درکار باشد
trick of the trade <idiom>	باهوش وذکاوت
turn the trick <idiom>	درکاری که میخواست موفق شدن
hat trick	شیرینکاری
hat trick	کار فوقالعاده
confidence trick	کلاهبرداری از راه جلب اعتماد
monkey trick	حیله
monkey trick	شیطنت
play a trick on	حیله زدن به
serve one a trick	بکسی حیله زدن
to serve one a trick	بکسی حیله زدن
to play a trick on any one	بکسی حیله
trick track	بازی تخته نردقدیمی
trick wheel	اطاق اسکان
trick wheel	چرخ سکان
trick ski	اسکی کوتاه برای انجام حرکات نمایشی اسکی روی اب
trick or treat	قاشق زنی وکاسه زنی دم درب خانههای مردم
to play a trick on any one	زدن باکسی شوخی کردن
hat trick	شاهکار
I played every trick in the book .	هر کلکی را که فکر کنی سوار کردم ( زدم )
His trick didnt work.	حقه اش نگرفت
he played a pretty trick	خوب حیلهای زد
play a legal trick	کلاه شرعی سر چیزی گذاشتن
By an inconceivable trick( trickery) .	با حقه ایکه عقل جن هم به آن نمی رسد
he played a pretty trick	خوب حقهای زد
HE has plenty of excuses who is in search of trick. <proverb>	ییله جو را بهانه بسیار است .
You pulled a fast one. That was a neat trick you played.	خوب حقه زدی ( سوار کردی )
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it .	کلکی درکار باید باشد ( هست )