English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
trick wheel چرخ سکان
trick wheel اطاق اسکان
Other Matches
wheel measurement [ wheel measuring] بازرسی چرخ [سنجش چرخ]
do the trick <idiom> خیلی خوب کارکردن
trick سکانی نگهبان
trick شوخی کردن
trick خطوط
trick حیله زدن
trick درجه بندی عدسی دوربین
trick نوبت نگهبانی
trick مدت زمان پست نگهبانی
trick نوبت
trick نگهبانی
trick فوت وفن
trick رمز
The whole trick is to ... کل ترفندش در این هست که ...
trick حقه
trick حقه بازی کردن
trick حیله
trick لم
trick شعبده بازی
trick خدعه
trick نیرنگ
hat trick کار فوقالعاده
hat trick شاهکار
to serve one a trick بکسی حیله زدن
serve one a trick بکسی حیله زدن
hat trick شیرینکاری
trick track بازی تخته نردقدیمی
to play a trick on any one بکسی حیله
to play a trick on any one زدن باکسی شوخی کردن
trick someone into doing somethings با حیله کسی را وادار به کاری کردن
trick or treat قاشق زنی وکاسه زنی دم درب خانههای مردم
turn the trick <idiom> درکاری که میخواست موفق شدن
trick of the trade <idiom> باهوش وذکاوت
monkey trick حیله
He got the money from me by a trick. با حقه وکلک پول را از من گرفت
conjuring trick شعبدهبازی
monkey trick شیطنت
play a trick on حیله زدن به
to make a trick با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
confidence trick کلاهبرداری از راه جلب اعتماد
There must be a catch(trick)in it. باید حقه ای درکار باشد
trick ski اسکی کوتاه برای انجام حرکات نمایشی اسکی روی اب
trick question سوالیکهجوابآننادرستاست
he played a pretty trick خوب حیلهای زد
play a legal trick کلاه شرعی سر چیزی گذاشتن
I played every trick in the book . هر کلکی را که فکر کنی سوار کردم ( زدم )
His trick didnt work. حقه اش نگرفت
By an inconceivable trick( trickery) . با حقه ایکه عقل جن هم به آن نمی رسد
he played a pretty trick خوب حقهای زد
HE has plenty of excuses who is in search of trick. <proverb> ییله جو را بهانه بسیار است .
You pulled a fast one. That was a neat trick you played. خوب حقه زدی ( سوار کردی )
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it . کلکی درکار باید باشد ( هست )
third wheel سومینچرخدنده
He's a fifth wheel. او [مرد] آدم زایدی است.
fifth wheel جفت ساز که خودرو را به تریلر وصل میکند
to be a fifth wheel [to be in the way] آدم اضافه [بدون همسر] بودن [در جشنی که همه زوج دارند]
be a fifth wheel <idiom> آدم اضافی یا زاید [در گروهی از آدمها]
four wheel چهارچرخه
fifth wheel چرخپنجم
wheel چرخیدن
wheel [همچنین علامتی در فرش چین به مفهوم چرخه زندگی]
wheel چرخ
to take the wheel پشت رل نشستن
wheel well محفظهای که یک واحد ازارابه فرود را در حالتی که جمع شده است در خود جای میدهد
wheel چرخ طایر
wheel ساسایی
wheel چرخ سمباده
wheel دور
wheel اتحادیه ورزشی
wheel رل ماشین
wheel گردش ناو
wheel چرخش
wheel جاروب کردن با پا
wheel چرخ نخ ریسی
wheel دوک نخ ریسی
wheel گرداندن
modulation wheel چرختعدیلصدا
wheel shaft میله چرخ
striker wheel چرخهضارب
spoked wheel چرخاسبوکد
wheel load فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
wheel mode ماهواره یا بخشی از ان که اغلب با سرعت کم بمنظورپایدارسازی وضعیت دوران میکند
rotating wheel چرخهدوار
wheel pressure فشار چرخ
wheel printer چاپگر چرخ دوار
press wheel چرخفشار
pitch wheel چرخکوککردن
wheel puller چرخ کش
wheel satellite ماهوارهای که بصورت دایرهای ساخته شده و معمولابرای پایداری وضعیت یا واردساختن گرانش ساختگی به سرنشینان دوران میکند
wheel indicator نشانگر سکان
wheel spanner چرخ کش
worm wheel چرخ دنده حلزونی
worm wheel دنده کرمی شکل
banding wheel چرخهچرخنده
worm wheel پیچ حلزونی
centre wheel چرخهمیانی
chain wheel A زنجیریچرخهیA
chain wheel B زنجیریچرخهیب
drive wheel چرخدنده
escape wheel دندهخلاص
wheel sucker دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
fourth wheel چهارمینچرخهای
wheel spoke پره چرخ
front wheel چرخجلو
hand-wheel چرخدستی
large wheel چرخبزرگ
wheel wright چرخ ساز
main wheel چرخاصلی
catherine wheel رجوع شود به pinwheel
wheel barrow فرقون [ساخت و ساختمان] [ابزار]
wheel barrow فرغون [ساخت و ساختمان] [ابزار]
dog-wheel دماغه
dog-wheel استوانه
cathedrian wheel پنجره چرخی
spinning wheel چرخ ریسندگی [این وسیله از یک چرخ چوبی شکل بزرگ و چند قطعه چوب بوجود آمده و توسط دست یا پا به حرکت در می آید.]
wheel gloves دستکش رانندگی
brake wheel چرخ دندانه دار
toothed wheel چرخ دندانه دار
cogged wheel چرخ دندانه دار
cog wheel چرخ دنده
cogged wheel چرخ دنده
to reinvent the wheel <idiom> هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
reversible wheel چرخی که در دو جهت بگردد
wheel and deal <idiom>
wheel trim قالپاق
wheel tractor فرمانتراکتور
wheel head سرچرخدنده
wheel cylinder سیلندرچرخدنده
wheel chock مانعچرخ
turning wheel چرخهسفالگری
adjustable wheel چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
cast wheel چرخ ریختگی
steered wheel چرخ هدایت شده
wheel brace آچار چرخ خودرو
wheel wrench آچار چرخ خودرو
four wheel drive محرک چهار چرخ
to spin a wheel چرخی را تند چرخاندن
I feel like a fifth wheel. من حس می کنم [اینجا] اضافی هستم.
to be broken on the wheel روی چرخ گاری مردن [نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
Barlow's wheel چرخ بارلو [مهندسی برق]
buckled wheel چرخ خم شده [تاب خورده]
forged wheel چرخ آهنگری شده
tracing wheel چرخهترسیم
magnet wheel چرخ گردنده
four wheel brake ترمز چهار چرخ
fly wheel چرخ دندانه داروزینی که روی محور دواری قرار می گیرد
fly wheel چرخ لنگر فلایول
fly wheel چرخ لنگر
fly wheel چرخ طیار
ferris wheel چرخ فلک
ferris wheel گردونه صندلی دار مخصوص تفریح وچرخ زدن اطفال وغیره
emery wheel چرخ سمباده
driving wheel چرخ گرداننده
free wheel حرکت بدون رکاب زدن
gear wheel چرخ دندانه دار
gear wheel چرخ دنده
impluse wheel چرخ فشار مستقیم
idler wheel چرخ طیار
idler wheel چرخ هرزگرد
idler wheel چرخ یا دنده چرخندهای که حرکت را به چرخ دیگری انتقال میدهد
idle wheel دنده چرخ رابط بین دو چرخ
hand wheel چرخ دستی
gyro wheel rotor gyro
grinding wheel چرخ سنباده
grinding wheel چرخ سنگ زنی
grinding wheel چرخ سمباده
driving wheel چرخ محرک
four-wheel drive محرک چهار چرخ
daisy wheel عضو چاپ کننده در یک چاپگرچرخ دوار
all wheel drive محرک تمام چرخها
activity wheel گردونه فعالیت
abrasive wheel سنگ چاقو تیز کنی
abrasive wheel چرخ سمباده
steering wheel غربالک
steering wheel چرخ سکان فرمان اتومبیل
steering wheel چرخ فرمان
steering wheel رل
spare wheel چرخ زاپاس
spinning wheel چرخ گرداننده چرخ هرزه گرد
spinning wheel چرخ طیار
spinning wheel دوک نخ ریسی
balance wheel رقاص ساعت
band wheel چرخ تسمه خور
brake wheel ترمز چرخها
cup wheel چرخ سمباده
crown wheel چرخی که دندانههای ان نسبت به سطح ان عمودباشد
control wheel صفحه تنظیم کننده
control wheel صفحه کنترل
color wheel گردونه رنگ امیزی
cog wheel چرخ دندانه دار
chain wheel چرخ زنجیر
capstan wheel چرخ لنگر فلایویل
capstan wheel چرخ دوار
buffing wheel چرخ سنباده
buff wheel چرخ سنباده
break wheel چرخ قطع
spinning wheel چرخ نخ ریسی
sprocket wheel چرخ دندانه دار که سوراخ شده یا پیاپی قرار می گیرد
ratchet wheel اچار ضامن دار
ratchet wheel چرخ دندانه دارمتحرک بوسیله موتور
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com