Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 94 (6 milliseconds)
English
Persian
trip ticket
بلیط مسافرت
trip ticket
برگه اجازه مسافرت
Other Matches
the ticket
کار شایسته
ticket
ورقه
ticket
اگهی
ticket
برچسب برچسب زدن به
ticket
بلیط منتشرکردن
ticket
بلیط دار کردن
ticket
صورت نامزدهای حزبی
ticket
بلیط
the ticket
کار صحیح
ticket
بلیت
ticket punch
بلیت سوراخ کن
walking ticket
ورقه خاتمه خدمت
meal ticket
کوپن غذا
commutation ticket
بلیط با تخفیف
big ticket
با ارزش
big ticket
گران قیمت
meal ticket
ممر درآمد
second class ticket
بلیت درجه دوم
show him your ticket
بلیط خودرا باو نشان دهید
show your ticket to him
بلیط خودراباونشان دهید
straight ticket
اخذ رای دستجمعی برای نمایندگان یک حزب
A ticket to Bath, please.
لطفا یک بلیت به شهر باته.
this ticket admits one
با این بلیط یک تن را اجازه دخول می دهند
ticket of leave
سند ازادی مشروط زندانی محکوم به حبس ابد که ازطرف وزارت کشور صادر میشود
ticket office
محل فروش بلیت
ticket office
باجه
admittance ticket
بلیطورودی
meal ticket
وسیلهی امرار معاش
Where is the ticket office?
باجه بلیت فروشی کجاست؟
split ticket
<idiom>
انتخاب افراد سیاسی برای رای
meal ticket
راه کار و کاسبی
parking ticket
جریمهبدلیلپارکغیرقانونی
ticket counter
جایگاهبلیط
ticket control
کنترلبلیط
ticket collector
بلیطجمعکن
ticket office
باجه بلیت فروشی
return ticket
بلیط رفت و برگشت
return ticket
بلیط دوسره
season ticket
بلیط فصلی
meal ticket
بلیط غذا
ticket office
باجه فروش بلیت
outside ticket pocket
جیبکوچکبیرونی
To trip up someone.
به کسی پشت پا زدن
to go away on a trip
به سفری رفتن
trip up
<idiom>
اشتباه کردن
take a trip
<idiom>
به سفررفتن
trip
اشتباه
trip
در کردن تیر
trip
سبک رفتن
trip
ازاد کردن یاشکل کردن طناب
trip
سکندری
trip
سفر لغزش
trip
رفت یا برگشت فنر
trip
پرواز
trip
مسافرت مسافرت کردن
trip
لغزش خوردن سکندری خوردن
trip
لغزش
trip
گردش
trip
سفر کردن گردش کردن
trip
اسکیپ درچاه
trip
پشت پا خوردن یازدن
trip
چکانیدن ماشه
trip
فت پا
ticket collector's booth
باجهتحویلبلیط
How long is the ticket valid?
بلیت تا کی اعتبار دارد؟
river trip
مسافرت رودخانه ای
river trip
گردش رودخانه ای
to be on a guilt trip
<idiom>
احساس خیالی داشتن که مقصر هستنند
[اصطلاح روزمره]
to go away on a business trip
به سفر تجاری رفتن
day trip
سفر یکروزه
ego trip
خودپرواری
trip wire
سیم ضامن مین
trip wire
سیم کشش
mils trip
تغییر سمت میلیمی
trip hammer
چکش اهرمی لنگری
leg trip
گرفتن لنگ
trial trip
مسافرت ازمایشی یا امتحانی
ego trip
تسلیم به هوای نفس
leg trip
فت پا
field trip
گردش علمی
trip flare
مین روشن کننده جهنده موشک منور جهنده
round trip
سفر رفت و برگشت سفردوسره
trip mileometer
نشانگرمسافت
mils trip
اشتباه میلیمی
I have a short trip ahead.
قرار است یک مسافرت کوتاهی بروم
Get ready for the journey(trip)
برای مسافرت حاضر شو
trip the light fantastic
<idiom>
رفتن برای رقصیدن
Can you reckon the cost of the trip?
هزینه سفر رامی توانی حساب کنی ؟
arm roll and outside leg trip
فن ارنج
My trip to Europe was business and pleasure combined .
سفرم به اروپ؟ هم فال بود وهم تماشا
We planned to do a cross-country trip in the US, but our parents ruled that out/vetoed it.
ما برنامه ریختیم سفری سرتاسری در ایالات متحده بکنیم اما پدر و مادرمان جلویمان را گرفتند
[مخالفت کردند ]
.
She is laying a guilt trip on
[is guilt-tripping]
me for not breast feeding.
او
[زن]
به من احساس گناه کاربودن میدهد چونکه من
[به او]
شیر پستان نمی دهم.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com