English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
triple point نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
triple point نقطه سه گانه
Other Matches
triple پرش سه گام
triple سه برابر چیزی بودن
triple سه برابر
triple سه برابرکردن
triple سه گروهی
triple سه جزیی
triple سه گانه
triple bond پیوند سه گانه
triple ignition احتراق سه برقی
triple precision با دقت سه برابر
triple space دو سطر در میان
triple space دو خط درمیان کردن
triple threat بازیگری که مهارت در دویدن و پاس دادن و ضربه پا دارد
triple x syndrome نشانگان سه ایکسی
triple bars مانع در پرش اسب با 3 تیرموازی
triple address با نشانی سه گانه
triple option بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
triple precision دقت سه برابر
triple jump پرش سه گام
triple tongue نتهای سه تایی را بسرعت باساز نایی زدن
triple team سد یا مهار کردن حریف باسه بازیگر
the triple entent ائتلاف سه گانه
triple pole switch کلید سه پل
triple tail unit تختهدم سهپرده
point to point network شبکه نقطه به نقطه
point to point line خط نقطه به نقطه
point-to-point connection اتصال نقطه به نقطه
0.42 [zero point four two] [zero point forty-two] [forty-two hundreths] صفر ممیز چهار دو [ریاضی]
come to the point <idiom> به نکتهاصلی رسیدن
point که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point نشان میدهد
beside the point <idiom> مسائل حاشیهای
point out <idiom> توضیح دادن
point پوینت
point محل یا موقعیت
point نقط ه
point نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point مقصود
point محل مرکز
point جهت مرحله
point حد
point نقطه گذاری کردن
point نقطه نوک
point دماغه
point اصل
point محل
point مرکز راس حد
point نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
point درصد
point محل شروع چیزی
point نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
point سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
The point is that… چیزی که هست
in point در خور
try for point تلاش برای کسب امتیاز
far point برد بینایی
to the point بجا
to the point مربوط بموضوع
to come to a point باریک شدن
to come to a point بنوک رسیدن
three point فن 3 امتیازی کشتی
near point نقطه نزدیک
point to point نقطه به نقطه
point to point پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
point to point را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
in point بجا
in point مناسب
let point امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
off the point بدون اینکه وابستگی داشته باشد
off the point بطور نامربوط
off the point بطور بی ربط
point four اصل چهار
point four چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
point four رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
zero point نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
zero point نقطه صفر
way point ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
point to point 1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
point باریک کردن
on the point of going در شرف رفتن
not to the point خارج از موضوع
not to point پرت بیجا
point نقطه
point نکته
point ماده اصل
not to point بیرون از موضوع
point موضوع
point جهت
point درجه امتیاز بازی
point نمره درس پوان
point هدف
point مسیر
point سر
point نوک
to let it get to that point اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
to point to something به چیزی متوجه کردن
to point to something به چیزی اشاره کردن
off to a point باریک شده نوک پیدامیکند
One point for you. یک درجه امتیاز [ بازی] برای تو.
point ممیز [در کسر اعشاری] [ریاضی]
Now he gets the point! <idiom> دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
the point is اصل مطلب این است
point مرحله قله
point به سمت متوجه کردن
point رسد نوک
point پایان
point نوک گذاشتن
point اشاره کردن
point راس
point نقطه گذاری کردن ممیز
point تیزکردن
point گوشه دارکردن
point متوجه ساختن
point نشان دادن
point نوکدار کردن
point خاطر نشان کردن
point قطبهای باطری یاپلاتین
point امتیاز
point نشانه روی کردن
point هدف گیری کردن
point race مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
point plotting رسم نقطه
point protector چیزی که نوک مدادراپوشانده ازشکستن حفظ میکند
point scale مقیاس امتیازی
point particle ذره نقطهای
point protector سرمداد
objective point مقصد
one point perspective پرسپکتیو همرو یا موازی
offset point در رهگیری هوایی نقطه نشانی است در هوا که محل هدف نسبت به ان تعیین وهواپیمای رهگیر به سمت هدف هدایت میشود
point of sale محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
point of sight نقطه دید
point of support نقطه اتکا
point of support تکیه گاه
octal point ممیز هشت هشتی
point of symmetry نقطه تقارن
symmetry point نقطه تقارن
point of tow نقطه یدک ناو یا قایق
point of weld نقطه جوش
objective point سمت مورد توجه
object point مقصد
object point سمت مورد توجه
point operation عمل نقطهای
point function تابع نقطهای
point size اینچ
point size برای اندازه گیری نوع یا متن
reorder point نقطه تجدید سازمان یا تجدیدگسترش
pull up point نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
release point نقطه رهایی ستون راهپیمایی
release point نقطه رهایی
quiescent point نقطه استراحت
radix point ممیز
radix point نقطه مبنا
reference point نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
reference point نقطه مبنا
reentry point نقطه بازگشت
radix point نقطه ممیز
rear point قسمت نوک عقب دار
rear point اخرین قسمت عقب دار
projection of a point خط مصور
projection of a point خطی که نقطه تصویرشده را بنقطه مقابل ان می پیوند د
projection of a point تصویر نقطه
point spread امتیاز قابل انتظار
point style شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
point system شرط بندی براساس امتیاز
point target هدف کوچک
point target اماج نقطهای
pour point نقطه جاری شدن
reorder point نقطه سفارش مجدد
null point نقطه صفر
norm point نقطه احتمالی فرود در پرش
potatoes and point سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
pour point نقطه ریزش
pour point نقطه سیلان
preequivalence point پیش از نقطه هم ارزی
principle point مبداء اصلی
reentry point نقطه باز گذشت
pin point تعیین دقیق نقاط
point d'appui نقطه اتکاء
point d'appui پایه
point d'arret نوک چنگالی شمشیر
point defect نقص نقطهای
point designation شبکه بندی مخصوصی که برای تعیین نقاط نسبت به هم روی عکس هوایی کشیده میشود
point device بسیار درست
point device کاملا راست
point device بی عیب
point discharge تخلیه نقطهای
point duty نگهبانی مامور راهنمایی عبورومرورکه درنقطهای می ایستد
point elasticity کشش نقطهای
point estimate براورد نقطهای
point estimation تخمین نقطهای
point estimation براورد نقطهای
point fund پاداش پایان فصل
point group گروه نقطهای
point contact تماس نقطهای
pin point اتی
pin point نقطهای
pivot point نقطه مفصلی
pivot point لولائی
pivot point نقطه چرخش ناو
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com