English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
true power توان حقیقی
true power توان متوسط
true power توان واقعی
Other Matches
hunger for power [craving for power] میل شدید به قدرت
true وضعیت منط قی
true راست
true value مقدار حقیقی
true course heading true :syn
true course راه حقیقی
true course سمت حرکت جغرافیایی ناو یاهواپیما
true فریور
true راستین
true پابرجا
true ثابت
true واقعی حقیقی
true راستگو
true خالصانه صحیح
true mean میانگین حقیقی
true ثابت کردن
true حقیقی کردن
true course سمت مسیر جغرافیایی
true <adj.> شایسته
true <adj.> مناسب
true درست
Is it true that. . . ? راست است که ...؟
true حقیقی
true <adj.> درست
true <adj.> صحیح
true north شمال جغرافیایی
true north شمال واقعی
true [and accurate] <adj.> از روی صدق وصفا
true to one's promise خوش قول
accept as true گاهی پس از accept بمعنی پذیرفتن لفظ of می اورند
accept as true تبصره
accept as true باورکردن
true complement متمم واقعی متمم مبنایی
true north شمال حقیقی
true wind باد حقیقی
true wind سمت وزش باد
true vertical قائم واقعی
true variance پراکنش حقیقی
true-blue پیرو متعصب
true-blue هوادار دو آتشه
true track تصویر زاویه بین شمال واقعی و مسیر هواپیما روی زمین
What you say is true in a sense . گفته شما به معنایی صحیح است
true resistance مقدار مقاومت اهمی
true resistance مقدارمقاومت حقیقی
true slump نشست واقعی
partially true تا یک اندازه راست
partially true فی الجمله راست
it is true that he was sick راست است که او ناخوش بود
true convergence انحراف جغرافیایی
true convergence سیستم کنترل جغرافیایی یاسیستم مختصات جغرافیایی تقارب حقیقی نصف النهارات
true complement مکمل واقعی
true complement مکمل صحیح
true complement متمم مبنایی
true complement متمم واقعی
true bred با تربیت
true bred اصیل
true born حلال زاده اصیل اصل
true bill اعلام جرمی که هیئت منصفه در فهر ان صحه گذارند
true basic تروبیسیک
true azimuth سمت حقیقی گرای جغرافیایی
true azimuth گرای حقیقی
true altitude altitude observed
ti is true in the rough بطورکلی درست است
true copolymer همبسپار حقیقی
it is not true that he is dead اینکه میگویند مرده است حق ندارد
true copy رونوشت مطابق با اصل
true dip شیب حقیقی
true form فرم واقعی
true life واقعی
true heading سمت حقیقی
true heading سمت جغرافیایی
true heading course true
true hearted صمیمی
true hearted بی ریا
true meridian نصف النهار واقعی
true life مطابق زندگی روزمره
true horizon افق حقیقی عکس یا افق پرسپکتیوی عکس هوایی
true life حقیقی وصحیح
true pelvis لگن زیرین
true he is somewhat stingy.... راست است که اندکی خسیس است ولی ...
true bearing سمت جغرافیایی
true origin نقطه مبداء یا مبنای مختصات جغرافیایی نصف النهار مبداء مختصات جغرافیایی
true score نمره حقیقی
positive true logic یک سیستم منطقی که در ان ولتاژ کم بیانگر بیت صفر وولتاژ بالا بیان کننده بیت یک میباشد
true or sternal ribs دندههای حقیقی اضلاع پیوسته به قص
true false questions پرسشهای درست- نادرست
true false test ازمایش درستی ونادرستی چیزی
true or real focus کانون حقیقی
true air speed سرعت حقیقی هواپیما یا سرعت تنظیم شده ان
a true and accurate report گزارشی درست و دقیق
It doesnt ring true to me . به گوشم درست نمی آید
true air speed سرعت نسبی هواپیما
negative true logic سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
show one's (true) colors <idiom> نشان دادن چیزی که شخص واقعا دوست دارد
Lets suppose the news is true . حالا فرض کنیم که این خبر صحیح با شد
Theres many a true word spoken in jest . <proverb> در هر مزای یقایقى نهفته است .
in power صاحب مقام
in power دارای اختیارات
useful power توان مفید
e. power نیروی اجرایی
useful power قدرت مفید
will-power عزم راسخ
power [over somebody/something] قدرت [ بر کسی یا چیزی]
e. power قوه مجریه
power up روشن کردن
i did all in my power انچه در توانم بود کردم
p in power to do something عدم نیروبرای کردن کاری
outside power جریان خارجی
power قدرت نیرو
will-power قدرت اراده
will-power تصمیم
will-power اراده
will to power قدرت خواهی
will power <idiom> قدرت
power up برق
power 0 تلاش برای سرعت بیشتر ضمن مسابقه با 02 پاروزن پی درپی
power درشت نمایی قدرت دوربین
power راندن
power i طرح شماره یک بازی با سه مدافع
power قوه
power قوه [ریاضی]
power توان [ریاضی]
to the power of [three] به توان [سه] [ریاضی]
power اقتدار و اختیار
power دولت
power قوه یا توان
power حداکثر تلاش در کمترین زمان
power انرژی
power توانایی
power خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
power نرم افزار کامپیوترهای luptop و برخی صفحههای جدیدتر PC و صفحههای نمایش که برای حفظ انرژی قط عاتی که استفاده نمیشوند را به طور خودکار خاموش می کنند
power قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
power خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
power حذف توان کامپیوتر
power که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
power توقف منبع تغذیه الکتریکی
power منبع تغذیه که میتواند حتی پس از خرابی برق نیرو داشته باشد
power بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است
power اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
power جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
power شدت
power زور
power واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
power روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
power تنظیم خودکار CPU در یک وضعیت ابتدایی شناخته شده به سرعت پس از اعمال برق .
power خاموش کردن یک وسیله
power مجموعه بررسیهای سخت افزاری که کامپیوتر پس از روشن شدن انجام میدهد
power برقی
power saw دستگاه اره
power down قطع برق خاموش کردن
power down قطع نیرو
power down خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
power on روشن کردن
power اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
power توان نیرو
power توان از دست رفته
power برتری
power saw اره ماشینی
power قدرت
power برق
power اقتدار سلطه نیروی برق
power قدرت دیدذره بین
power توان
power نیرو
power توان برقی
power دستگاه برقی
power زور بکاربردن
power نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
received power توان دریافتی
resolution power توان تفکیک
real power توان موثر
refractive power قدرت شکست
reflecting power قدرت انعکاس
rectangular power قدرت راست روی
power volleyball والیبال قدرتی
real power توان حقیقی
predictive power قدرت پیش بینی
power user کاربر پیشرفته
pulling power نیروی کشش
tractive power نیروی کشش
r f power supply منبع توان بسامد رادیویی
radiant power شاره تابان
rated power هریک از چند حدود تعیین شده توان توربین گاز
reactive power توان هرز
reactive power توان غیر فعال
reactive power توان واکنشی
power unit پیش راننده
reactive power توان راکتیو
resolving power توان تفکیک تلسکوپ
power source منبع قدرت
power outege قطع برق
power outege قطع قدرت
power of the keys اختیارات کلیسای پاپ
power of reservation حق نگهداری وذخیره کردن
power of reservation حق اعتراض
power supplay منبع قدرت
power of production نیروی تولید
power supplay منبع تغذیه
power supply منبع تغذیه
power supply منبع انرژی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com