English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
turnaround jump shot پرش از پشت و چرخش بهنگام شوت
Other Matches
turnaround برگشت
turnaround time زمان برگشت
turnaround time زمان گردش
turnaround time مدت زمانی تنظیم جهت جریان داده در سیستم یک طرفه
turnaround time زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
turnaround form شکل برگشت
turnaround documents مستندات برگشت
turnaround documents اسناد برگشت
turnaround document متن چاپی از کامپیوتر و ارسال به کاربربرگردانده شده با کاربر با یادداشتها جدید یا اطلاعات روی آن که توسط متن خوان قابل خواندن است
job turnaround مدت زمان برنامه
job turnaround مدت زمان کار
turnaround cycle مدت زمان بارگیری و رفت وبرگشت خودرو یا هواپیما یاکشتی
turnaround cycle مدت رفت و برگشت
turnaround jumper پرش از پشت و چرخش بهنگام شوت
jump on someone <idiom>
to jump on somebody به کسی پریدن [زود ایراد گرفتن از کاری که کرده شده یا چیزی که گفته شده]
to jump up at somebody به کسی پریدن [مانند سگ دوستانه یا خوشحال]
jump at <idiom>
jump all over someone <idiom>
jump off اغاز حمله
jump off شروع حمله
jump off پرش
jump off اغاز
jump off شروع بحمله
jump پرش
jump حمله شمشیرباز با پرش به هوا
jump وفق دادن
jump پراندن جهاندن
jump ترقی
jump تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
jump جهش افزایش ناگهانی
jump جهش
jump جهت
jump جهیدن
jump جستن
jump پریدن
jump خیز زدن
jump جوردرامدن
jump پریدن با چتر پرش اسب از مانع
jump پرش به هوا با هر دوپا
jump خیز زاویه پرش لوله توپ
split jump پرش روسی
counter jump پرش با نیم چرخش وبازگشت روی لبه همان اسکیت
scissors jump پرش قیچی در اسکیت
electron jump پرش الکترون
arabian jump نیم پشتک
combat jump پرش با چتر درمنطقه دشمن
loop jump پرش و چرخش کامل و فرودروی همان لبه اسکیت
squat jump کلاغ پر
stag jump پرش با پاهای باز در هوا
conditional jump جهش شرطی
combat jump پرش رزمی
step jump پرش و برگشت روی همان پا
strong jump جهش ابی شدید
subroutine jump جهش زیرروال
jump instruction دستوری که کنترل را از یک نقط ه برنامه به دیگری منتقل میکند بدون هیچ شرطی
split jump پرش از لبه عقبی یک پا بانیم چرخش و پرتاب پا به بالا وبرگشت
jump turn تغییر جهت و پیچ در پرش
jump the gum خطا در اغاز پرش
jump suit لباس خانه و استراحت
johnny jump up گل بنفشه امریکایی
jump altitude ارتفاع مناسب برای پرش چتربازان
jump ball جمپبال
jump ball توپی که داور بین دوبازیگر به هوا می اندازد
jump fishing ماهیگیری سیار برای کشف محل ماهیها
jump instruction موقعتی که پردازنده به بخش دیگر برنامه هدایت میشود در صورتی که شرط برقرار باشد
jump instruction موقعتی که CUPU از دستورالعمل فعلی به نقط ه دیگر برنامه برود
jump instruction پرسش شرطی در صورتی که پرچم یا ثبات صفر باشند
jump instruction دستور برنامه نویسی برای خاتمه دادن به یک سری دستورات و هدایت پردازنده به بخش دیگر برنامه
jump instruction هدایت CPU به بخش دیگر برنامه
jump kick شوت درحال پرش
jump pass پاس در حال پرش
jump racing مسابقه پرش از مانع
hydraulic jump پرش هیدرولیک
jump stop توقف ناگهانی با پرش بهواوچرخش
jump spin چرخش با اغاز پرش بهوا
jump speed سرعت پرش
jump altitude ارتفاع پرش
jump speed سرعت مناسب برای پرش باچتر
jump spark جرقه جهنده
jump shooter شوت جفت زن
jump set پاس پرشی
jump seat صندلی تا شو
jump rider سوارکار در پرش
hydraulic jump جهش هیدرولیکی
hydraulic jump جهش هیدرولیک
jump line سطر پرش
jump-started شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
jump-starting شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
jump-starts شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
triple jump پرش سه گام
go jump in a lake <idiom> رفتن وآزار نرساندن به کسی
high jump پرش ارتفاع
long jump پرش طول
jump on the bandwagon <idiom> [پیوستن به گرایش یا فعالیتی محبوب]
jump-start شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
jump start شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
jump bail <idiom>
to line-jump داخل صف زدن
to jump at something [colloquial] به چیزی واکنش نشان دادن
To jump the queue. خود را داخل صف جا زدن ( خارج از نوبت )
jump to conclusions <idiom>
jump through a hoop <idiom>
jump the gun <idiom>
jump out of one's skin <idiom>
jump down someone's throat <idiom>
To jump up . To be startled. از جاپریدن
ski jump پرش با اسکی
angle of jump زاویه پرش لوله توپ
water jump مانع ابی
angle of jump زاویه پرش
jump ski پرشاسکی
jump suits لباس خانه و استراحت
jump suits روپوش
jump suit روپوش
water jump چاله ابی در مسیر دو 0003 متربا مانع
jump jet جتیکهمیتواندعمودیپروازکند
broad jump پرش طول
waltz jump پرش والس
unconditional jump جهش غیر شرطی
velocity jump جهش لوله توپ یا جهش گلوله در اثر سرعت اولیه پرتاب گلوله
jump joint اتصال لب به لب
To jump . To be startled. ازجا پریدن
two state jump جهش دو حالتی
To jump across the stream. ازروی نهر آب پریدن
jump leads باتریبهباتریکردنبرایروشنکردنماشین
to jump-start an engine موتوری را با کابل باتری به باتری روشن کردن
jump height curve منحنی ارتفاع جهش در مقابل ابگذری
to queue-jump [British E] داخل صف زدن
jump spark ignition احتراق با جرقه جهنده
jump into the lion's mouth <idiom> خود را توی دهان افعی انداختن
to jump-start someone's car کمک برای روشن کردن [خودروی کسی را با باتری مستقلی یا ماشین دیگری]
toe loop jump پرش از لبه عقبی یک اسکیت بکمک نوک انگشت پای دیگر وچرخش کامل در هوا وبازگشت روی همان لبه عقبی
tap loop jump پرش از لبه عقبی یک اسکیت بکمک نوک انگشت پای دیگر وچرخش کامل در هوا وبازگشت روی همان لبه عقبی
standing broad jump پرش طول بدون دورخیز
conditional jump instruction دستورالعمل پرش شرطی
To jump down someones throat. به کسی توپ وتشر زدن
Let him go jump in the lake . He can go and drown himself . بگذار هر غلطی می خواهد بکند ( از تهدیدش ترسی ندارم )
jump spark distributor دلکو با جرقه جهنده
To jump down somebodys throat. ناگهان وسط حرف کسی پریدن
hop stop and jump قسمتهای سه گانه پرش طول سه گام
standing high jump پرش ارتفاع بدون دورخیز
to be shot خراب بودن
like a shot بی تامل
within shot در تیررس
to be shot ازکارافتادن
He shot himself. او به خودش شلیک کرد.
Take my shot بند کفشم باز شده
shot تیرپرتاب شده
one shot یک بارهای
like a shot بیدرنگ
shot گلوله
shot امپول
shot برد
shot گلوله تیراندازی شده
shot تیراندازی شده تیرخورده
shot شوت
shot پرتاب وزنه گلوله سربی
shot تیراندازی تیرانداز ماهر
shot ساچمه وزنه برای مردان 62/7 کیلوگرم وبرای زنان 520/4 کیلوگرم
shot اسم مفعول shoot
shot یک طول زنجیر لنگر
shot تیرزدن
shot ضربه
shot تیر
shot ساچمه
shot رسایی پرتابه
shot تزریق
shot جرعه
shot یک گیلاس مشروب
shot فرصت ضربت توپ بازی
shot منظره فیلمبرداری شده
shot عکس
shot رهاشده
shot جوانه زده
shot اصابت کرده
cannon shot گلوله توپ
cannon shot تیررس توپ شلیک شده از توپ
carom shot طرز ضربه زدن به گوی بامماس گذاشتن به گوی دیگر
case shot چار پاره
case shot چارپاره
case shot جای فشنگ
trap shot ضربه به گوی از محدوده ماسهای
called shot ضربه معین بطرف گوی یاکیسه یا هر دو
wedge shot ضربه برشی در گلفV
wild shot تیر پراکنده
wild shot تیر بی هدف
with in ear shot در حدود صدا رس
with in gun shot درمیدان تیر درتیررس
call one's shot مشخص کردن هدف
charity shot پرتاب ازاد
cheap shot خشونت عمدی
trial shot گلوله ازمایشی
to fire a shot تیرخالی کردن
to fire a shot شلیک کردن
tee shot ضربه از نقطه شروع بازی گلف
trial shot تیر ازمایشی
trial shot تیر قلق گیری
crosscorner shot ضربه به سمت قطر مخالف
course line shot تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com