English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English Persian
turnaround time زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
turnaround time مدت زمانی تنظیم جهت جریان داده در سیستم یک طرفه
turnaround time زمان گردش
turnaround time زمان برگشت
Other Matches
turnaround برگشت
turnaround document متن چاپی از کامپیوتر و ارسال به کاربربرگردانده شده با کاربر با یادداشتها جدید یا اطلاعات روی آن که توسط متن خوان قابل خواندن است
turnaround documents اسناد برگشت
turnaround documents مستندات برگشت
turnaround jumper پرش از پشت و چرخش بهنگام شوت
turnaround cycle مدت رفت و برگشت
job turnaround مدت زمان برنامه
job turnaround مدت زمان کار
turnaround form شکل برگشت
turnaround cycle مدت زمان بارگیری و رفت وبرگشت خودرو یا هواپیما یاکشتی
turnaround jump shot پرش از پشت و چرخش بهنگام شوت
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . وقتش که شد خبر میکنم
in no time <idiom> سریعا ،بزودی
old time قدیمی
on time مدت دار
while away the time <idiom> زمان خوشی را گذراندن
in time <idiom> قبل از ساعت مقرر
once upon a time روزی
out of time بیجا
out of time بیگاه
once upon a time روزگاری
out of time بیموقع
one at a time یکی یکی
once upon a time یکی بودیکی نبود
time out <idiom> پایان وقت
off time مرخصی
for the time being <idiom> برای مدتی
from time to time <idiom> گاهگاهی
have a time <idiom> به مشکل بر خوردن
have a time <idiom> زمان خوبی داشتن
keep time <idiom> زمان صحیح رانشان دادن
keep time <idiom> نگهداری میزان و وزن
on time <idiom> سرساعت
off time وقت ازاد
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
take one's time <idiom> انجام کاری بدون عجله
time after time <idiom> مکررا
do time <idiom> مدتی درزندان بودن
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
It's time وقتش رسیده که
at a specified time در وقت معین یا معلوم
time in ادامه بازی پس از توقف
against time رکوردگیری
against time تایم گیری
There is still time before I go. هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
all the time <idiom> به طور مکرر
time out معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
time out مهلت
at the same time ضمنا"
at the same time در ان واحد
at the same time در عین حال
at another time در زمان دیگری
There is yet time. هنوز وقت هست.
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
take your time عجله نکن
time will tell در آینده معلوم می شود
behind time بی موقع
behind time دیر
time is up وقت گذشت
time out تایم
about time <idiom> زودتراز اینها
in time بجا
what time is it? چه ساعتی است
what is the time? چه ساعتی است
what is the time? وقت چیست
all-time همیشگی
from time to time هرچندوقت یکبار
from time to time گاه گاهی
all-time بیسابقه
all-time بالا یا پایینترین حد
from this time forth ازاین ببعد
from this time forth زین سپس
from this time forth ازاین پس
to d. a way one's time وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
to keep time موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
to know the time of d هوشیاربودن
just in time درست بموقع
in the time to come اینده
in the time to come در
in the mean time ضمنا
just in time روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
in no time خیلی زود
it is time i was going وقت رفتن من رسیده است
two time دو حرکت ساده
i time time Instruction
up time زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
to know the time of d اگاه بودن
for the time being عجالت
one-time پیشین
down time مرگ
down time زمان تلف
down time زمان توقف
down time زمان بیکاری
down time وقفه
down time زمان تلفن شده
down time مدت از کار افتادگی
mean time ساعت متوسط
Our time is up . وقت تمام است
One by one . One at a time . یک یک ( یکی یکی )
mean time زمان متوسط
At the same time . درعین حال
some time یک وقتی
one-time قبلی
one-time سابق
f. time روزهای تعطیل دادگاه
four-four time چهارهچهارم
three-four time نت
two-two time نتدودوم
many a time چندین بار
even time دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
many a time بارها
since that time. thereafter. ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
What time is it?What time do you have? ساعت چند است
Once upon a time . یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
time out ایست
for the first [last] time برای اولین [آخرین] بار
time تایم
time ثیر قرار میدهد
time سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time فرصت
time and again بکرات
time زمانی موقعی
she is near her time وقت زاییدنش نزدیک است
time زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time and again چندین بار
time ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
specified time وقت معین
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
in time بموقع
time زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
some time or other یک روزی
time تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time فرصت موقع
time دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time وقت قرار دادن برای
there is a time for everything دارد
there is a time for everything هرکاری وقتی
time به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time مرورزمان را ثبت کردن
time out وقفه فاصله
any time <adv.> هر بار
time وقت
time زمان
at any time <adv.> همیشه
any time <adv.> همیشه
time گاه
time فرصت مجال
some time مدتی
time TIفرمان E
time اندازه گیری زمان یک عملیات
time out ساعت غیبت کارگر
at any time <adv.> هر بار
time زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time [s] <adv.> دفعه
time زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time [s] <adv.> بار
time عهد
time مدت
any time <adv.> درهمه اوقات
What have you been up to this time? حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
some time or other یک وقتی
at any time <adv.> درهمه اوقات
time مدروز
time روزگار
time وقت معین کردن
time ساعتی
time متقارن ساختن
time هنگام
time زمانه
time ایام
time slicing برش زمانی زدن
time quantum ذره زمانی
time study بررسی زمانی
time schedule برنامه زمانی
time table جدول زمانی
time resolution جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
time slicing تقسیم بندی زمانی
time sampling نمونه گیری زمانی
time score نمره زمانی
time server بوجارلنجان
time server ابن الوقت
time slice برش زمانی
time slicing قطعه کردن زمان
time slice قطعه زمان
time saver گاه اندوز
time series سریهای زمانی
time sense حس زمانی
time sheet ورقه ثبت ساعات کار
time saver صرفه جویی کننده در وقت
time table جدول زمان بندی
time table جدول زمانی ورود و عزیمت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com