English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
two dots one dash line خط دو نقطه یک خط
Other Matches
dash line خط چین
dots نقطه چین
polka dots طرح چلچل
polka dots طرح خال خال
polka dots پارچهی خالخال
dots per inch نقطه در هر اینچ
polka dots طرح پولکا
dash مسیری را ادامه دادن
dash بشدت زدن
dash بسرعت رفتن
dash بسرعت انجام دادن
dash علامت زدن
dash خط تیره
dash فاصله میان دو حرف خط تیره
dash این علامت
dash خط فاصله مستقیم جلو رفتن
dash مسابقه اسب دوانی یک مرحلهای
em dash خط فاصله ام
dash کشتی تهاجمی
dash پراکنده کردن
dash در سمت مسیرپیشرفتن
dash off <idiom> سریعا به پایان رساندن
en dash خط فاصله ان
dash دو سرعت در تالارسرپوشیده
dash board داش برد
dash number عددی که با یک خط فاصله ازشماره اصلی جدا شده
dash pot کمک فنر لولهای
dash board گل گیر درشکه
To slip away . To dash out . قا چاق شدن ( بی خبر رفتن )
dash pot دستگاه کند کننده حرکت میراگر
to cut a dash خود نمایی کردن
to dash one's hopes امید کسی را نا امید کردن
to dash a vessel to pieces فرفی را خرد یا ریز ریزکردن
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line to line spacing فاصله سطور
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault تماس خطوط
line by line milling فرز کردن سطری
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
on line مستقیم
on line در خط
on line داخل رده
on line مورداستعمال
on line درون خطی
on line متصل
line of d. مرز
line of d. حد فاصل
line-up ردیف ایستادن تیم
line up ردیف ایستادن تیم
off line غیر متصل
line up به ترتیب ایستادن
off line قطع
line up به خط شدن
off line منفصل
line-up به ترتیب ایستادن
line-up به خط شدن
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
out of line جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
all along the line درامتدادهمه خط
all along the line در همه جا
along line در امتداد خطوط
along line در خط
line by line سطر به سطر
mean line خط میان
in line شمشیر در وضع حمله
in line همراستا
on line help کمک مستقیم
line جبهه جنگ
line out قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
the line صف
below the line درامد یا هزینه غیر مترقبه
to come in to line در صف امدن
line out با خط علامت گذاشتن
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
out of line خارج از خط جبهه
down the line ضربه از کنار زمین
down line بار کردن پایین خطی
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
in line <idiom> با محدودیت متداول
out of line <idiom> ناصحیح
line up <idiom> سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line up <idiom> به درستی میزان کردن
line up <idiom> به صف کردن
on the line هواپیمای اماده پرواز
old line محافظه کار
o o line خط دیدبانی سپاه
o o line خط تقسیم دیدبانی
to come in to line موافقت کردن
off line برون خطی
line خط صف
line استرکردن
line ترازکردن
line اراستن
line محصول
line شعبه
line اتصال فیزیکی به ارسال داده
line خط دار کردن
line خط انداختن در
by line خط دوم یافرعی
line پوشاندن
line لاین
line صفی در خط
line در سمت
line سیم
line طناب خط
line لوله منفردی در سیستم سیالات
line رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line نسب
line خط زدن
line حدود رویه
line طرز
line رشته
line خط
line : خط کشیدن
by line خط فرعی راه اهن
line دهنه
line سطر
line ردیف
line رشته بند
line ریسمان
line رسن
Are you still on the line? هنوز پشت تلفن هستی؟
Are you still on the line? خط را قطع نکردی؟
line طناب سیم
by line کار یاشغل اضافی وزائد
line : خط
line جاده
by-line خط فرعی راه اهن
by-line خط دوم یافرعی
off line وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
down the line <idiom> درآینده
line بخط کردن
line لجام
by-line کار یاشغل اضافی وزائد
marriage line عقدنامه سند ازدواج
mason's line ریسمان کار
mooring line طناب مهار مین
message line خط مخابره
median line میانه
lubber line خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
ready line صف پشت خط اتش
profile line نیمرخ زمین
ready line خط انتظار
line transformer مبدل خط
line width پهنای خط
load line خط بار
lubber's line علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
lubber's line نشانگر سینه
lubber line خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
load line خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
lumber's line خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
mach line موج ضربهای ضعیف
line up billiard بیلیارد کیسه دار با روش برگرداندن گویهای کیسه افتاده به زمین
marriage line گواهینامه ازدواج
line voltage ولتاژ خط
line voltage ولتاژ شبکه
marline or line طناب کوچک دولا
lyman line خط لیمان
line voltage ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
local line خط محلی
mooring line سیم مهار
penny a line پست
possibilities line خط امکانات
possibilities line خط بودجه
poverty line خط فقر
outhaul line برون کش
price line خط قیمت
out of line coding کدگذاری برون خطی
principal line خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
private line خط خصوصی
out line font قلم متغیر
pitch line مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
phantom line خط فرضی
penny a line ارزان
peaked line خط پاره پاره
peaked line خط چین
pass a line رد کردن طناب
penny a line ارزان نویس بی مایه
percolation line خط نفوذ
phase line خط خیز
phase line خط مبداء حرکت جنگی
phantom line خط سری
overhead line خط هوایی
out line font فونت متغیر
pipe line خط لوله
orienting line خط توجیه
night line ریسمان ماهی گیری شبانه
new line character دخشه تعویض سطر
neutral line خط بی اثر
multipoint line خط چند نقطهای
multidrop line پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
offside line خط فرضی موازی با دروازه
multicore line خط چند رشتهای
mould line خط حاصل از تلاقی دو سطح
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com