English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 163 (9 milliseconds)
English Persian
union suit پیراهن و شلوار یکپارچه
Other Matches
union پیوستگی
union اتحاد واتفاق
union یگانگی
union وحدت اتصال
union اتصال
union پیوند وصلت
union اجتماع
union اتحاد اتحادیه
union الحاق
union اشتراک منافع
union اتحادیه
union اتحاد
union موافقت
union مهره ماسوره
union اتحاد سازش
union تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
union پیوند اتحادیه اتصالی
non union جدا از اتحادیه صنفی
union <adj.> سندیکای کارگری
union <adj.> اتحادیه کارگری
union <adj.> اتحادیه بازرگانی
union <adj.> اتحادیه صنفی
suit جامه [کت و شلوار]
suit yourself هر چه دلتان میخواهد بکنید من چه میدانم چه بکنید
suit up ذخیره در انتظار بازی
non suit ترک دعوی به وسیله خواهان
in suit with موافق با
in suit with موافق
g suit لباس مخصوص هوانوردی
suit وفق دادن جور کردن
suit درخواست
suit خواستگاری کردن
suit خواست دادن تعقیب کردن
suit دادخواست عرضحال
suit مرافعه خواستگاری
suit مناسب بودن
suit تسلسل نوع
suit توالی
suit یکدست لباس پیروان
suit تقاضا
suit خدمتگزاران ملتزمین
suit تعقیب انطباق
suit دادخواست
suit لباس دادن به
suit جامه
suit منطبق کردن متناسب یا مناسب کردن
suit خواستگاری دعوی
labour union اتحادیه کارگران
international union اتحادیه بین المللی
international union اتحادیههای بین المللی
industrial union اتحادیهای که هر نوع کارگر بدون توجه به کارش میتواند در ان عضو باشد
industrial union اتحادیه صنعتی
customs union مجموعهای از چند کشور که کالاهای یکدیگر را بدون حقوق وعوارض گمرکی وارد و صادرمی کنند
economic union اتحادیه اقتصادی
nut and union مهره ماسوره
European Union [EU] اتحادیه اروپا
Soviet Union اتحاد شوروی
vertical union اتحادیه صنعتی
union shop یکی از اصول سیستم سندیکایی که به موجب ان کارگرانی که عضو اتحادیه نیستند می توانند استخدام شوند ولی پس از استخدام باید به عضویت اتحادیه درایند
union shop مغازه یاکارگاهی که اعضای خارج از اتحادیه کارگری رامیپذیرد مشروط باینکه بعداعضو شوند
union plate صفحه چند چشمی
union hook قلاب دو حلقه
radiator union پیچ و مهره رادیاتور
post union اتحاد پستی بین المللی
customs union اتحادیه گمرکی
custom union اتحادیه گمرکی
trade union اتحادیه بازرگانی
Union Jack پرچم ملی انگلیس
Union Jack پرچم سینه
Union Jacks پرچم ملی انگلیس
trade union اتحادیه تجاری
trade union اتحادیه صنفی
trade union اتحادیه اصناف
trade union اتحادیه کارگری
Union Jacks پرچم سینه
business union اتحادیه بازرگانی
company union اتحادیه شرکت
credit union موسسهای که به اشخاص کم درامد وام های کوچکی میدهد
labor union سندیکای کارگری
labor union اتحادیه کارگری
craft union اتحادیه متشکل از متخصصین فن یاصنعت یا حرفه خاص
trade union اتحادیه تجارتی
labor union اتحادیه کارگران
craft union اتحادیه صنفی
boiler suit رجوع شود به coveralls
water suit لباس ضد نیروی ثقل
to put in suit بدادگاه اوردن
to put in suit بمرافعه کشیدن
warm up suit گرمکن
dry suit لباس غواصی
to makes suit در خواست کردن
water suit لباس ضد فشار اب
wet suit لباس غواصی
jump suit روپوش
alimony suit ادای نفقه [حقوق]
lounge suit لباسرسمیمردان
follow suit <idiom> از دیگری تقلیدکردن
birthday suit <idiom> کاملا لخت وبرهنه
trouser suit کتشلوارزنانه
shell suit نوعیکتوشلوارغیرمعمولی-شلوولباجنسدرخشندهوبراقوسبک
paternity suit ادعایزنمبنیبرازدواجبامردیبرایطلبمالی
training suit لباسورزشی
suit carrier پوششکتوشلوار
snuggle suit لباسگرم
one-piece suit لباسیکسره
judo suit لباسجودو
jump suit لباس خانه و استراحت
does rice suit you? برنج بشمامیسازد
anti g suit لباس ضد فشار ثقل
legal suit دادخواست قانونی
legal suit تعقیب قضایی
major suit دست عالی وپر امتیاز
minor suit خال خشتی
minor suit یا خال گشنیزی
night suit جامه خواب
ancillary suit دعوی طاری
it does not suit my taste بذائقه من خوش نمیاید
anti g suit لباس ضد اثر سرعت ثقل
dress suit لباس رسمی شب
exposure suit لباس محافظ
fearnought suit لباس اتش نشانی
fearnought suit لباس نسوز
i have a suit to the shah به شاه عرض دارم
i have a suit to the shah عریضه برای شاه دارم
bathing suit شلوارشنا
antiblackout suit لباس ضد فشار اب
party to a suit طرف دعوی
party to a suit متداعی
pressure suit لباس مخصوص پرواز درارتفاعات زیاد
suit at law دادخواهی
suit at law مرافعه
suit at law دعوی
suit case چمدان
suit case جامه دان
suit case جا رختی
survival suit لباس نجات
tank suit مایو
slack suit لباس راحتی
strong suit دست قوی
slack suit لباس مخصوص گردش یا استراحت
ski suit لباس اسکی
three eyed union plate صفحه سه چشمی
union [set theory] اجتماع [مجموعه] [ریاضی]
three eyed union plate shamrockplate ,face monkey: syn
female union nut محلقرارگیریمهره
pan american union سازمان دولتهای قاره امریکا که به سال 0981 در واشنگتن تاسیس شد و هدف ان گسترش همکاری و همبستگی در شقوق و شئون مختلفه بین کشورهای قاره امریکااست
carpet exporters union اتحادیه صادرکنندگان فرش
male union nut محلقرارگیریپیچ
pan american union اتحادیه پان امریکن
western european union اتحادیه اروپای غربی اتحادیه متشکل از انگلستان بلژیک فرانسه
western european union لوگزامبورک هلند
western european union ایتالیا المان غربی که در سال 5591 به وجود امدو بیشتر جنبه نظامی دارد
to suit the action to the word کردار راباگفتاروفق دادن گفتن وکردن
Suit the action to the word. حرفی را فورا" عملی کردن
Suit the action to the word . بگفته خود عمل کردن
suit the punishment to the crime انطباق مجازات بر جرم
he wears a new suit to day امروز جامه
he wears a new suit to day نوپوشیده است
bring a suit against a person اقامه دعوی علیه کسی کردن
Union of Soviet Socialist Republics اتحادجماهیر شوروی سوسیالیستی
The climate of Europe desnt suit me. حال آمدن ( بهوش آمدن )
The tailor ruined my suit ( jacket , dress ) . خیاط لباسم راخراب کرد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com