Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
unit of issue
واحد توزیع
unit of issue
مبنای توزیع
Other Matches
issue
موضوع
issue
موضوع شماره
issue
نتیجه بحث
issue
کردار اولاد
issue
عمل
at issue
موضوع بحث
issue
نوع
issue
نژاد
issue
رواج دادن
issue
انتشار دادن
issue
ناشی شدن
issue
صادر شدن
issue
خارج شدن
issue
بیرون امدن
issue
صادرکردن
issue
توزیع
over issue
اضافه براعتبار رواج دادن
over issue
زیاد انتشاردادن
of no issue
بیهوده
of no issue
بی نتیجه
issue
افتتاح کردن
issue
ممر
issue
موضوع دعوی
issue
انتشار
issue
انتشار دادن صدور
issue
صادر کردن
issue
صدور مطلب
issue
مسئله قضیه تحویل جنس
issue
توزیع کردن
issue
نشریه فرستادن
issue
مسئله
issue
بر امد
issue
پی امد
to revisit an issue
مسئله ای را بازدید کردن
the German issue
مسئله آلمان
[تاریخ]
[بحث یکی سازی بین ۳۷ دولت آلمانی زبان در قرن ۱۹]
To settle the issue one way or the other.
تکلیف کاری راروشن ( یکسره ) کردن
This question is not at issue.
بحث روی این موضوع نیست.
bond issue
صدور اوراق قرضه
general issue
ملزومات ارتش
to die without issue
بدون اولاد مردن
side issue
موضوع فرعی
general issue
تدارکات عمومی ارتش
basic of issue
مبنای واگذارکردن اقلام
basic of issue
مبنای توزیع
bank of issue
بانک ناشر اسکناس
issue a warning
اخطار صادر کردن
issue
[outcome]
نتیجه
[بحثی ]
issue
[outcome]
بر آمد
issue
[outcome]
پایان
May be I can interest you in this issue .
شاید بتوانم علاقه شما را به این مطلب جلب نمایم
It is not advisable for you to take up issue with me (take me on).
صلاحت نیست با من طرف بشوی
gratuitous issue
اماد پیشکشی
issue commissary
مسئول توزیع
issue commissary
کارپردازی یادفتر توزیع
issue note
برگه صدور
issue of fact
نکته موضوع بحث که درنتیجه انکار مطلبی پیدامیشود
issue of law
نکتع موضوع بحث که درتطبیق قانون پیدا میشود
issue priority
ترتیب تقدم توزیع
issue pea
داغ نخود
issue price
قیمت اعلام شده
to put to the issue
بطور متنازع فیه مطرح کردن
issue a guarantee
صدور ضمانتنامه
issue a credit
افتتاح اعتبار
side issue
مسئله فرعی
fiduciary issue
اسکناسهای اعتباری
gratuitous issue
لباس پیشکش
I wI'll not comment on this issue.
درباره این مطلب اظهار نظری نمی کنم
back issue
نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
issue priority
تقدم توزیع اماد
loose issue
تدارکات خارج شده از بسته بندی
to put to the issue
در معرض داوری گذاشتن
to issue instructions
دستور صادر کردن
loose issue
تدارکات روباز
join issue with a person
با کسی وارد مرافعه یا دعوی شدن
starting with the issue of July 1
هنگامی که با نشریه اول ژوئن شروع کنیم
basic issue items
وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
basic issue list
اقلام مندرج در فهرست توزیع اولیه اقلام بار مبنای اولیه اقلام شارژ انبار
Dont sidetrack the issue.
خودت را به کوچه علی چپ نزن ( وانمود به ندانستن )
free issue system
سیستم انبارداری که در ان جهت گرفتن کالا نیاز به برگ درخواست نمیباشد
free issue materials
موادی که خریدار جهت تولیدکالای موردنیاز خود به سازنده میدهد
he rode me off on a side issue
نکته فرعی پیش اورده مراازاصل مطلب پرت کرد
To lock horns with someone. To take issue with someone.
با کسی سر شاخ ( شاخ بشاخ ) شدن
to issue marching order
دستور پیشروی دادن
[ارتش]
I feel relieved because of that issue!
خیال من را از این بابت راحت کردی!
issue
[of something]
[ID card or check]
صدور
[چیزی]
[کارت شناسایی]
[چک]
issue
[of something]
[ID card or check]
انتشار
[اسکناس]
[اوراق بهادار]
to carry something to a successful issue
چیزی را با موفقیت به پایان رساندن
To bring a matter to successful issue .
کاری را به نتیجه رساندن
To deliberately fudge the issue . To gloss it over .
موضوعی را ماست مالی کردن
To stick to the main topic ( issue ).
از موضوع اصلی خارج نشدن
Lets pass on (proceed) to the main issue.
برویم سر مطلب اصلی
Without wishing to belittle
[disparage]
[denigrate]
the importance of this issue, I would like to ...
بدون اینکه اهمیت این موضوع را پایین بیاورم من میخواهم ...
unit
دستگاه قسمتی از یک دستگاه
unit
یکا
unit
واحدنظامی
unit
دستگاه
unit
وسیله جانبی
unit
قسمت
unit
یکان
unit
یکه
unit
میزان
unit
یگان شمار
unit
فرد
unit
نفر عدد فردی
unit
یک
unit
یک دستگاه
unit
واحد
unit
بافر با طول یک حرف .
unit
که برای ورودی و خروجی داده به یک پردازنده به کار می رود
motor unit
قسمت موتوروسیله دستگاه موتور
unit cell
کوچکترین چندوجهی را که با یک دستگاه مختصات سه محوری بتوان نشان داد
unit cell
سلول واحد
unit categories
انواع مختلف یکانها یا انواع طبقات یکانها از نظر استعدادو سازمان و امادگی رزمی
unit awards
تشویق نامه یکانی
unit awards
جوایز یکانی
unit assembly
یک قسمت مجزا و مستقل از یک دستگاه یا وسیله
practical unit
واحدهای عملی
motor unit
واحد حرکتی
unit distance
با فاصله واحد
unit cost
هزینه هر واحداز کالا
physical unit
واحد فیزیکی
pioneer unit
یگان مهندسی رزمی
unit cost
هزینه واحد
unit citation
جشن طبقه بندی یکانها از نظر عملیات یاامادگی رزمی
unit citation
جشنهای یکانی
power unit
پیش راننده
processing unit
واحد پردازش
peripheral unit
واحد جنبی
unit assembly
یک قطعه مجزا
two unit system
دستگاه دو برقی
troop unit
یکان سربازدار
shipping unit
واحد حمل
single unit
یکان منفرد
terminal unit
واحد پایانی
terminal unit
واحد پایانه
single unit
یکان مستقل
split unit
یکان جدا شده یا مجزا شده
task unit
نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
tape unit
واحد نوار
storage unit
واحد انباره
storage unit
واحد ذخیره
staging unit
یکان خدمات بارگیری یکان بارگیری
shipment unit
یکان مسئول ارسال کالاها
service unit
یکان خدمات
troop unit
یکان صنفی
processing unit
واحدپردازشگر
processing unit
واحد پردازنده
thermal unit
واحدسنجش گرما
the name of the unit of gold
دینار
repeating unit
واحد تکراری
requesting unit
یکان درخواست کننده
requesting unit
یکان تقاضا کننده
task unit
یگان ماموریت
rotating unit
یکان در حال تعویض یاچرخش نوبتی بین پستها
sampling unit
واحد نمونه گیری
staging unit
یکان بارگیری کننده
unit distribution
روش تقسیم به یکان
mobile unit
واحدمتحرک
instrument unit
واحدلوازم
indoor unit
واحددرداخلی
generator unit
بخشژنراتور
bulb unit
بخشبرآمده
work unit
واحد کار
work unit
یک واحد تقسیم کار
work unit
یک قسمت جزیی از کار
volume unit
واحد بلندی صدا
unit weight
وزن واحد
unit weight
وزن مخصوص
unit tube
لوله واحد
unit training
اموزش یکان
unit training
اموزش یکانی
unit train
بنه اماد یکان
unit train
بنه یکان
outdoor unit
تراشگلابیشکل
radar unit
مرکزرادار
A+E unit
[British E]
اتاق عمل اورژانس
unit circle
دایره واحد
[ریاضی]
imaginary unit
یکه موهومی
[ریاضی]
unit matrix
ماتریس همانی
[ریاضی]
unit trust
موسسهسرمایهگذار
turntable unit
بخشصفحهتراش
tractor unit
قسمتتراکتور
T-tail unit
بخشدم تیشکل
refrigeration unit
قسمتسردخانه
recording unit
واحدثبتشده
unit system
سلسله احاد
unit supply
اماد یکانی
unit of fire
نواخت تیر
unit of fire
نواخت اتش
unit of currency
واحد پولی
unit of account
واحد محاسبه
unit mill
سوخت استحقاقی یکان به حسب خودروهای موجودسوخت مصرفی خودروهای یکان در یک ستون
unit matrix
ماترسی که عناصر قطر اصلی همگی برابر یک و بقیه عناصرش صفر باشند
unit matrix
ماتریس واحد
unit loading
بارگیری کردن یکانها برای حمل و نقل بارگیری یکان
unit load
واحد بار
unit kilometer
مصرف کیلومتری یکان
unit journal
دفتر روزنامه یکان
unit hydrograph
هیدروگراف واحد
unit funds
اعتبارات یکانی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com