Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 141 (2 milliseconds)
English
Persian
unvalued policy
بیمه نامه ارزش گذاری نشده
Other Matches
unvalued
بی پاداش
unvalued
بی ارزش
unvalued
بدون ارج
policy
سیاست
policy
مسلک سیاست
policy
تدبیر
policy of d.
سیاست واگذاری اوضاع
policy
بیمه نامه
policy
خط مشی سیاستمداری
policy
مصلحت اندیشی
policy
کاردانی
policy
بیمه نامه ورقه بیمه
policy
سند معلق به انجام شرطی
policy
اداره یاحکومت کردن
policy
خط مشی
policy
خط مشی روش
policy
رویه
policy file
پرونده خط مشیها و دستورات
policy holder
دارنده بیمه نامه
policy implication
کابرد سیاستی
policy implication
کاربردسیاست اتخاذ شده در عمل
policy holder
دارنده بیمه
policy instrument
ابزار اجرای سیاست
policy maker
سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
policy makers
سیاست گذاران
policy objectives
اهداف سیاستی
policy objectives
اهداف موردنظر
policy of contianment
سیاست تحدیدی
policy of contianment
سیاست بازدارندگی اعمال سیاستی که باعث تحدید و توقف اقدامات سیاسی کشور دیگری بشود
policy dilemma
تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
policy dilemma
معمای سیاستی
national policy
خط مشی ملی
national policy
سیاست ملی
open policy
بیمه نامه باز
open policy
بیمه نامهای که جهت حمل مجموعههای متعدد تهیه میشود
open policy
بیمه نامهای که در ان قیمت کالای بیمه شده معین نشده ودر وقت تلف شدن تعیین میشود
open policy
بیمه نامه قابل تغییر
ostrich policy
رویه کبک
ostrich policy
سیاست خود فریبی
outward looking policy
سیاست برون نگر
policy book
پرونده خط مشیها
policy book
کتاب روشها
monetary policy
سیاست پولی
policy options
انتخابهای سیاستی
to u. a policy of insurance
سند بیمه
to u. a policy of insurance
رابکسی دادن
underwrite policy
بیمه نامه را فهر نویسی کردن
re assurance policy
قرارداد بیمه اتکایی
valued policy
بیمه نامه دریایی که در ان مبلغ بیمه دقیقا" تعیین و ذکر میشود
valued policy
بیمه نامه با ارزش معین
voyage policy
قرارداد اجاره کشتی
voyage policy
بیمه کشتی در تمام مدت یک سفر
wage policy
سیاست دستمزد
wagering policy
بیمه قماری
endowment policy
بیمهی عمر
policy of pandering
سیاست خودشیرین بودن
to a dapt a policy
رویهای اتخاذ کردن
time policy
بیمه نامه مدت دار
policy options
انتخابهای مورد نظر
pricing policy
سیاست قیمت گذاری
public policy
سیاست عمومی
social policy
سیاست اجتماعی
stabilization policy
سیاست تثبیت اقتصادی
stop go policy
سیاست تثبیت
stop go policy
توسعه
take out an insurance policy
قرارداد بیمه را منعقد کردن
tax policy
سیاست مالیاتی
the policy of the government
رویه دولت
the policy of the government
سیاست دولت
time policy
بیمه نامه دریایی با مدت محدود
policy-making
سیاست گذاری
budgetary policy
سیاست بودجهای
commercial policy
سیاست بازرگانی
insurance policy
قرارداد بیمه
development policy
سیاست توسعه
economic policy
سیاست اقتصادی
employment policy
سیاست اشتغال
evacuation policy
روش تخلیه پزشکی
evacuation policy
خط مشی اخراجات پزشکی
blanket policy
بیمه نامه جامع
blanket policy
بیمه نامه ایکه همه اقلام را در برمیگیرد
insurance policy
بیمه نامه
insurance policy
سند بیمه
agreed value policy
بیمه نامه با ارزش توافق شده
policy making
سیاست گذاری
bearer policy
بیمه نامه بدون نام
blanket policy
بیمه نامه کلی
expansionary policy
سیاست انبساطی
financial policy
سیاست مالی
income policy
سیاست درامدی
health policy
سیاست بهداشتی
income policy
سیاست مربوط به درامدها
fiscal policy
سیاست مالی
labour policy
سیاست استخدام کارکنان
land policy
سیاست اقتصادی مربوط به زمین
foreign policy
سیاست خارجی
honesty is the best policy
عین مصلحت در راستی ودرستی است
foreign policy
خط مشی عمل خارجی
mixed policy
بیمه نامه مختلط
honesty is the best policy
راستی ودرستی بهترین رویه
fiscal policy
سیاست مالیاتی
floating policy
بیمه نامه متغیر
tools of monetary policy
ابزار سیاست پولی
all risk insurance policy
بیمه نامه تمام خطر
tools of fiscal policy
ابزار سیاست مالی
anti development policy
سیاست ضد توسعه
import substitution policy
سیاست جانشینی واردات
agricultural price policy
سیاست تعیین قیمت محصولات کشاورزی
agricultural support policy
سیاست حمایت از کشاورزی
What does Main Street think of this policy?
بازاریها و خانواده های متوسط چه نظری در باره این سیاستمداری دارند؟
The policy of balance of power.
سیاست موازنه قدرت
scorched-earth policy
نابودکردنوازبینبردن
scrap heap policy
رویه دورانداختن هر چیزی که نوی ان تمام شده باشد
insured, policy holder
بیمه شده
active fiscal policy
سیاست مالی فعال
active fiscal policy
منظوردخالت فعالانه دولت درارتباط با تغییر مالیاتها ومخارج
anti inflationary policy
سیاست انقباضی
anti inflationary policy
ضد تورمی
contractionary monetary policy
سیاست پولی انقباضی
restrictive monetary policy
سیاست پولی انقباضی
decision making policy
سیاست تصمیم گیری
discount rate policy
سیاست نرخ تنزیل
discretionary fiscal policy
سیاست مالی اختیاری
easy money policy
سیاست گشایش پول
open door policy
سیاست درهای باز
expansionary fiscal policy
سیاست مالی انبساطی
restrictive fiscal policy
سیاست مالی انقباضی
pure fiscal policy
سیاست مالی خالص
pure monetary policy
سیاست پولی خالص
austere fiscal policy
سیاست مالی مضیق
begger my neighbour policy
سیاست فقیر کردن کشورهمسایه
begger my neighbour policy
سیاستی است که هدفش انتقال مشکل بیکاری به کشور دیگر است مانندافزایش تعرفه گمرکی
expansionary monetary policy
سیاست پولی انبساطی
the open door policy
سیاست دروازههای باز
compensatory fiscal policy
سیاستهای مالی ترمیمی
comprehensive insurance policy
بیمه نامه جامع
passive fiscal policy
سیاست مالی غیر فعال
contractionary fiscal policy
سیاست مالی انقباضی
He sought, if without much success, a social policy.
او به دنبال، اگر بدون کامیابی، سیاستی اجتماعی بود.
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy.
ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com