Dictiornary-Farsi | upper edge of the net | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (9 milliseconds)

English	Persian
upper edge of the net	نوار بالای تور والیبال


Search result with all words

upper edge	لبهفوقانی
Other Matches

upper	بالا
upper	بالائی
upper	بالاتر
upper	بالارتبه
upper	فوقانی
upper	بالایی
upper	زبرین
upper	رویه
upper beam	سردار [قالی]
upper crust	پوسته
upper wing	بال بالایی در هواپیمای دوباله
upper transit	تار بالایی
upper terminal	ایستگاه کوهستانی
upper room	بالاخانه اطاق فوقانی
upper crust	رویه
Upper Volta	ولتای علیا
upper classes	وابسته به طبقات بالای اجتماع
upper classes	وابسته به کلاسهای بالای دانشگاه و دبیرستان زبرپایه
Upper Volta	ولتای شمالی
upper classes	طبقه مرفه
upper classes	طبقه بالا
upper case	حروف بزرگ و نشانههای دیگرروی ماشین تایپ یا صفحه کلید که با انتخاب کلید shift دستیابی می شوند
upper memory	کیلو بایت از حافظه قرار گرفته بین حدود کیلوبایت و مگابایت . حافظه بیشتر بعد از حافظه معمول کیلوبایت است و قبل از حدود مگابایت
upper limit	حد بالا
upper limit	حد فوقانی
upper arm	بازو
to get the upper hand	غالب شدن
to get the upper hand	برتری جستن تفوق پیدا کردن
the upper storey	طبقه فوقانی مخ
the upper storey	اشکوب بالا
the upper regions	بهشت
the upper regions	اسمان
the upper lip	لب زبرین
the upper house	مجلس اعیان یا لردها
upper beam	تیر بالا
upper bound	کران بالا
upper chord	لنگه خرپا
upper limit	حد بالایی
upper hand	برتری دست بالا
upper hand	امتیاز
upper hand	اربابی
upper hand	اقایی
upper floor	بالاخانه
upper floor	اشکوب بالایی
upper deck	پل بالایی
upper chord	روخواب
upper beam	تیر فوقانی
upper class	طبقه بالا
upper class	طبقه مرفه
upper eyelid	پلکبالایی
upper gate	دروازهبالایی
Upper House	مجلس لردها
upper laboratory	آزمایشگاهبالایی
upper level	سطحبالایی
upper lobe	نرمهششزیرین
upper mandible	آروارهفوقانی
upper rudder	سکانفوقانی
upper shell	قشررویه
to get the upper hand	پیشی جستن
upper cuff	پوششفوقانی
upper crust <idiom>	ثروتمندترین
Upper House	مجلس سنا
Upper Houses	مجلس سنا
upper case	حروف بزرگ
upper bowl	جام فوقانی
upper case	حرف بزرگ
upper class	وابسته به کلاسهای بالای دانشگاه و دبیرستان زبرپایه
Upper Houses	مجلس لردها
upper cheek	قسمتبالاییمیله
upper hand <idiom>	سود بردن
upper class	وابسته به طبقات بالای اجتماع
upper beam headlights	نور بالا [در خودرو]
upper branch of meridian	نصف النهار برین
upper middle class	طبقه متوسط بالا [در اجتماعی]
to gain the upper hand	پیش بردن
to gain the upper hand	غلبه یافتن
to gain the upper hand	غالب شدن
to gain the upper hand	تفوق جستن
upper gill arch	ابششکمانیفوقانی
upper triangular matrix	ماتریس بالا مثلثی [ریاضی]
upper end of the rope	سر طناب
keep a stiff upper lip <idiom>
upper arm hang	اویزان شدن ژیمناست روی کتفها
upper arm support	حفظ تعادل روی پارالل
upper warm front	جبهههوایبسیارگرم
upper face of tunnel	پیشکار
upper fore topsail	قسمتبالاییبزرگبادبانچهارگوش
upper cold front	جبههوایبسیارسرد
upper girdle facet (1 6)	احاطهکننده61تراشهبالایی
upper surface blowing	دمیدن جریان جهت پیشراننده اصلی روی سطح فوقانی بال
upper lateral lobe	پهنبرگکناریفوقانی
upper lateral sinus	دریچهکناریفوقانی
upper limit [of the integral]	کرانه بالا [انتگرال] [ریاضی]
upper blade guard	حافظتیغهبالایی
upper sphere clamp	گیرهبالاییگوی
upper support screw	پیچحافظبالایی
crankcase upper half	قسمت فوقانی محفظه لنگ محفظه لنگ فوقانی
upper tail covert	دم نهانفوقانی
upper flammability limit	حد بالایی اشتعال پذیری
main upper topgallant sail	بادباناصلیرویعرشهیفوقانی
The working (middle,upper)class.	طبقه کارگر (متوسط بالا )
upper fore topgallant sail	قسمتبالاییبادبانچهارگوش
on the edge of	درشرف
on edge	بی صبر
on edge	مشتاق
edge	کناره
to edge one's way [towards something]	[به چیزی] آهسته و با احتیاط نزدیک شدن
inner edge	لبهداخلی
on edge <idiom>	خیلی عصبی وخشمگین
to take the edge off	سست کردن
to take the edge off	کم زور کردن
have an edge on <idiom>	سود بردن
take the edge off <idiom>	رنجاندن
edge	طرف یک شی مسط ح یا سیگنال یا باس ساعت
edge	لبه دار کردن
edge	لبه اسکی حاشیه صفحه شطرنج
edge	پیروزی با فاصله امتیاز کم لبه اسکیت
edge	اریب وار پیش رفتن
edge	کم کم پیش رفتن
edge	: دارای لبه تیز کردن تحریک کردن
edge	برندگی
edge	یال لبه
edge	سیگنال ساعت و نه خود سطح همسان میشود
edge	تخته مدار چاپ شده که چندین نقط ه تماس روی لبه اش دارد که باعث وارد شده آن در لبه اتصال میشود
edge	اتصال طولانی که حاوی اتصالات فلزی است و اجازه تماس الکتریکی به کارت لبه میدهد
edge	به کار می رود
edge	کارت کاغذی که سوراخ هایی دارد روی یک لبه برای نمایش داده
edge	دوره
edge	کناره تیزی
edge	نبش
edge	لبه
edge	: کنار
edge	تیزی
edge	فرایند یا مداری که با تغییر سطح
bend on edge	خم کردن لبه ها
betwixt edge	یخ اریب
betwixt edge	اریب کردن
bleeding edge	حاشیه نقشه
cutting edge	تیغه
cutting edge	لبه برش
bleeding edge	حاشیه مخصوص ثبت اطلاعات حاشیهای
beaded edge	لبه برگردانده شده
hob edge	قابگاز
cutting edge	تیغه قطع سازی
cutting edge	تیغه برش زنی
absorption edge	لبه جذب
abutting edge	لبه ضربه گیر
aligning edge	لبه سیستم تشخیص حرف برای محل دهی به متن
aligning edge	لبه هم تراز
band edge	لبه نوار
fore edge	لبهجلوییکتاب
built up edge	لبه مخصوص نصب
mantle edge	لبهپوسته
knife-edge	تیغه در
knife-edge	لبه تیز هرچیزی
on the edge of one's seat <idiom>	ناآرام بودن
knife edge	لبه تیغ
knife edge	لبه چاقو
knife edge	تیغه در
knife edge	لبه تیز هرچیزی
knife-edge	لبه چاقو
notched edge	لبهدندانه
outer edge	لبهبیرونی
tail edge	نوکلبه
knife-edge	لبه کارد
He is on edge. He is restive.	آرام ندارد (ناراحت است )
I am edge . I am restive.	دلم شور می زند
knife-edge	لبه تیغ
knife edge	لبه کارد
gilt edge	لب طلایی
razor edge	لبه تیز
razor edge	دم
razor edge	تیز
razor edge	پشته کوه که تیز باشد
razor edge	موقعیت بحرانی
razor edge	محل افتراق
reference edge	لبه مرجع
straight edge	خط کش
straight edge	لبه مستقیم
straight edge	قد
straight edge	کشو
straight edge	شمشه
edge weld	جوش لبهای
edge triggered	با رها شدگی لبهای
edge finish	شیرازه بافی [جهت استحکام تارهای کناری و گاه تزپین نمودن کناره ها با رنگ های متفاوت بصورت ضربدری یا موازی]
edge welding	جوشکاری دورهای
gilt edge	ممتاز
gilt edge	مقدم درجه اول
gilt edge	بهترین
feather edge	لبه نازک
gripper edge	کاغذ گیر ماشین چاپ
guide edge	لبه راهنما
false edge	قسمت سوم عقبی تیغه سابر
leading edge	لبه مقدم
leading edge	لبه حمله
leading edge	اولین لبه کارت پانچ که وارد کارت خوان میشود
leading edge	لبه راهنما
edge of rug	لبه و حاشیه فرش
edge zone	ناحیه لبه
edge zone	اطراف لبه