English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
user cost of capital هزینه سرمایه برای بنگاه تولیدی
Other Matches
user cost هزینه استعمال
user cost هزینه استفاده
marginal user cost هزینه استفاده نهائی یاهزینه بکارگیری نهائی
capital cost هزینه سرمایه
cost of capital هزینه سرمایه
user حروف ایجاد شده توسط کاربر که به مجموعه حروف استاندارد افزوده شده است
user سوکت که امکان نصب وسایل جانبی به کامپیوتر را فراهم میکند
user انتفاع از اموال
user استفاده کننده
user استعمال کننده کاربر
user بکار برنده
user نرم افزار یا سخت افزاری که برای این طراحی شده اند که ارتباط با ماشین ساده تر شود
user انجمن یا کلوپ کاربران یا کامپیوتر مشخص
user رکوردی که کاربر را مشخص میکند و حاوی کلمه رمز آن و حقوق دستیابی آن است
user بخشی از حافظه که برای کاربر فراهم است و حاوی سیستم عامل نیست
user زبان برنامه نویسی سطح بالا که بیان راحت برخی مشکلات و توابع را فراهم میکند
user یکی از دو حالت ممکن برا ی اجرا برنامه چندرسانهای ولی عدم تغییر آن
user کدشناسایی یکتا که به کامپیوتر امکان تشخیص کاربر را میدهد
user دستورالعمل شرح نحوه استفاده از بسته نرم افزاری یا سیستم
user نرم افزاری کامپیوتری که کاربر و نه تولیدکننده نوشته است
user متن همراه یک برنامه که به کاربر کمک میکند در اجرای آن
user آنچه توسط کاربر قابل انتخا است
user بخشی یا خصوصیتی که کاربرطبق دلخواه خود آنرا ایجاد میکند
user پروتکل که بخشی از TCP/IP است و در مدیریت شبکه و برنامههای SNMP استفاده میشود
user 1-شخصی از کامپیوتر یا ماشین یا نرم افزار استفاده میکند. 2-به ویژه اپراتورصفحه کلید
user کاربر
user مشابه 10322
user مصرف کننده
user کاربر
user نام شناسایی یک کاربر که به شماره صحیح کاربر دستیابی دارد
user اپراتور
user گرداننده
user متصدی
user-friendly که استفاده و کار با آن ساده است
single user تک کاربری
user group گروه کاربران
user defined تعریف یا انتخاب کاربر
user defined تعریف شده توسط کاربر
user friendly که استفاده و کار با آن ساده است
common user عمومی
common user خدمات عمومی
user profile جدول نمودار استفاده کننده
computer user استفاده کننده کامپیوتر
dominant user استفاده کننده عمده
common user مشترک
end user شخصی که از وسیله یا برنامه یا محصول استفاده خواهد کرد
end user کاربر نهایی
end user استفاده کننده نهایی
dominant user یکان مصرف کننده عمده
mid user اپراتوری که اطلاعات مربوطه را از پایگاه داده ها دریافت میکند برای مشتری یا کاربر
user freindly اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
user supplied تامین شده توسط کاربر
user area فضای مخصوص استفاده کننده
user's manual کتاب راهنمای استفاده کننده
user's terminal ترمینال استفاده کننده
power user کاربر پیشرفته
naive user شخصی که می خواهد کاری را با کامپیوتر انجام دهد امافاقد تجربه لازم برای برنامه نویسی با کامپیوتر میباشد
multi user چند کاربری
user terminal پایانه کاربر
user program برنامه استفاده کننده
user program برنامه کاربر
user default پیش فرض کاربر
user freindly کاربرپسند
user library کتابخانه استفاده کننده کتابخانه کاربر
user interface میانجی کمکی
user freindly کاربریار
user group گروه استفاده کننده
multi user system سیستم کامپیوتری که در هر لحظه بیشتر از یک کاربر را پشتیبانی میکند
user defined function عملکردی که توسط استفاده کننده تعریف شده است
user defined key کلید تعریف شده توسط استفاده کننده
common user items اقلام مشترک المصرف بین یکانها
common user items اقلام عمومی
user programmable terminal ترمینال قابل برنامه نویسی استفاده کننده
user oriented language زبان استفاده کننده گرا
graphical user interface میانجی نگارهای کاربر
multiple user system سیستم چند استفاده کننده
graphical user interface استفاده میکند و به نرم افزار امکان کنترل آسانتر میدهد. دستورات سیستم که لازم به نوشتن نیستند
common user supplies کالاهایی که مورد استفاده عموم میباشد
graphical user interface واسط بین سیستم عامل و برنامه و کاربر از تصاویر گرافیکی و نشانه ها برای نمایش توابع یا فایل
highway user tax مالیات حق عبور
common user items کالاهایی که مورد استفاده عموم میباشد
common user items امادمشترک
common user net work شبکه مخابراتی مشترک
capital value ارزش فعلی
capital value ارزش سرمایهای
capital value ارزش سرمایه
capital پایتخت
capital سرستون
capital عالی
capital حرف درشت پایتخت
capital قابل مجازات مرگ دارای اهمیت حیاتی
capital مستلزم بریدن سر یاقتل
With my own capital . با سرمایه شخصی خودم
capital فوقانی راسی
capital سرمایه
capital سرستون سرلوله بخاری
capital گناه مستوجب اعدام سرمایه
capital حرف بزرگ
capital تنخواه
capital ارزش ویژه
capital راس المال
capital رئیسی ریاست مابانه عمده
capital اساسی
circulating capital سرمایه در گردش
circulating capital سرمایه در جریان
deeping of capital عمق پیدا کردن سرمایه
circulation capital سرمایه در گردش
constant capital سرمایه ثابت
deeping of capital پایه گذاری اساسی سرمایه
capital requirement نیاز سرمایه
declared capital سرمایه اعلام شده
mobility of capital تحرک سرمایه
consumer capital سرمایه مصرفی
cash capital سرمایه نقدی
capital widening افزایش سطحی سرمایه
capital outlay ارزش سرمایه گذاری
capital stock عنصر مالکیت شرکت که بصورت سهام وگواهی نامه سهام درامده
capital stock سهام انتشار نیافته شرکت تضامنی
capital ship کشتی جنگی یی که فرفیت ان بیش از ده هزار تن و مسلح به توپهایی با کالیبر بیش از8 اینچ باشد
capital share سهم سرمایهای
capital reserve اندوخته سرمایه
capital reserve ذخیره سرمایه
capital program برنامه سرمایه گذاری برنامه تولید سرمایه
capital paid in ذخیره سرمایه
capital paid in سرمایه پرداخت شده
capital outlays هزینههای تاسیساتی
capital stock موجودی سرمایه
capital stock حجم سرمایه
capital stock اورده
capital tax مالیات بر سرمایه
registered capital سرمایه ثبت شده
capital turnover گردش سرمایه
capital transfers انتقالات سرمایه
capital transaction داد و ستد سرمایه
capital theory نظریه سرمایه
capital sum سرمایه اولیه موسسان شرکت
capital suits دعاوی مهمه
capital structure بنیان سرمایه
capital structure ساخت سرمایه
capital stock سهام سرمایه سهامی که به عنوان سرمایه به شرکت اورده میشود
capital outlays هزینههای تاسیساتی هزینههای سرمایهای
transfer of capital انتقال سرمایه
paid up capital سرمایه پرداخت شده
paid in capital سرمایه پرداخت شده
trading capital سرمایه در گردش
operating capital سرمایه در گردش
nominal capital سرمایه اسمی
national capital سرمایه ملی
write off capital مستهلک شدن سرمایه
yield of capital بازده سرمایه
To live off ones capital . ازمایه خوردن
physical capital سرمایه فیزیکی
widening of capital گسترش سرمایه
to i. one's capital in stock سرمایه حودرادرسهام گذاشتن
social capital سرمایه اجتماعی
return on capital بازدهی سرمایه
return of capital بازده سرمایه
replacement capital سرمایه جانشینی
replacement capital سرمایه جایگزینی
venture capital سرمایه مخاطره امیز
registered capital سرمایه به ثبت رسیده سرمایه ثبت شده
reduction of capital تقلیل سرمایه شرکت
real capital سرمایه واقعی
quantity of capital مقدار سرمایه
money capital سرمایه پولی
You make capital of it . <proverb> از کاه کوه ساختن .
fluid capital سرمایه متحرک
fluid capital سرمایه سیال
floating capital سرمایه متحرک
flight of capital مهاجرت سرمایه
flight of capital فرار سرمایه
fixed capital سپرده ثابت اموال ثابت یکان
fixed capital سرمایه ثابت
financial capital سرمایه مالی
equity capital ارزش ویژه
equity capital دارائی خالص
free capital سرمایه گذار پولی
corner-capital سرستون نبش
angle-capital سرستون گوشه ای
angular capital [نوعی سرستون چهار ضلعی یونی]
liquid capital سرمایهای که پول نقد باشد
liquid capital سرمایه راکد
liquid capital سرمایه نقدی
intellectual capital سرمایه فکری
opening capital سرمایه اولیه
initial capital سرمایه اولیه
human capital سرمایه انسانی
block-capital سرستون بالشتکی
Borromini capital [نوعی سر ستون ترکیبی]
physical capital سرمایه غیرپولی
out flow of capital خروج سرمایه
capital exports صادرات سرمایه
capital gains منافع سرمایهای
capital gains افزایش ارزش سرمایه زش
capital bonus سود حاصل از سرمایه
capital bonus سودسهام معادل کلمه dividened stock میباشد
capital punishment مجازات اعدام
capital punishment اعدام مجازات
capital budget بودجه سرمایهای
capital budget بودجه تاسیساتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com