English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 149 (8 milliseconds)
English Persian
vector processor پردازنده برداری
Other Matches
vector analysis [vector calculus] حساب برداری [ریاضی]
vector potential of a solenoidal vector پتانسیل برداری بردارسولنئیدی
processor پردازندهای که بین منبع ورودی و کامپیوتر مرکزی است , کار آن پردازش داده دریافتن برای کاهش بار کاری کامپیوتر اصلی است
processor برنامه که از یک زبان به کد ماشین ترجمه میکند.
processor کامپیوتری که میتواند روی چندین آرایه داده برای عملیات ریاضی خیلی سریع
processor به صورت همزمان همزمان کار کند
processor پردازندهای که از حافظه جانبی استفاده میکند
processor ریزپردازنده جدا در سیستم که حاوی توابع خاصی تحت کنترل پردازنده مرکزی است
processor عمل اورنده
processor پردازشگر
processor پردازنده
processor تمام کننده
processor تکمیل کننده
processor عمل کننده
processor که طبق سرعت پردازنده و نه رسانه جانبی تنظیم شده است
i/o processor پردازنده ورودی و خروجی
processor پردازنده مخصوص مثل پردازنده آرایهای یا عددی که میتواند برای بهبود کارایی با پردازنده اصلی کار کند
processor پردازنده جانبی مخصوص
processor استفاده از چندین کامپیوتر کوچک در ایستگاههای کاری مختلف به جای یک کامپیوتر مرکزی
processor وسیله سخت افزاری یا نرم افزاری که قادر به تغییر داده طبق دستورات است
processor سیستم کامپیوتری با دو پردازندهه برای اجرای سریع تر برنامه
processor کامپیوتر کوچک برای کار کردن با لغات , تولید متن , گزارش , نامه و...
processor پردازندهای که عملیات ریاضی و منط قی را کد گشایی و اجرا میکند طبق کد برنامه
processor وارد کردن داده توسط اپراتور که توسط کامپیوتر اجرا میشود
processor ارسال سیگنال ورودی به پردازنده , بررسی درخواست توجه که باعث توقف آنچه در حال اجرا است میشود و به رسانه فراخوان پاسخ میدهد
processor سیستم کامپیوتری یا الکترونیکی برای پردازش تصویر
processor تقسیم کننده سیگنال که توسط ریز پردازندهای در شبکه کنترل میشود
processor ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
processor کلمهای که حاوی تعدادی بیت وضعیت مثل پرچم رقم نقلی , صفر و سرریز است
processor پردازندهای که ارتباطات دادهای از قبیل DAM و توابع کنترل خطا را کنترل میکند
language processor پردازشگر زبان
peripheral processor پردازشگر جنبی
language processor زبان پرداز
food processor اجزایمخلوطکن
down line processor پردازندهای که در ترمینال یک شبکه ارتباطات قرار دارد وانتقال داده را اسان میکند
data processor پردازنده داده ها
macro processor درشت پردازشگر
macro processor پردازشگرماکرو
parallel processor موازی پرداز
parallel processor پردازنده موازی
satellite processor پردازشگر پیرو
post processor پس پرداز
post processor پس پردارنده
processor bound اشاره به فرایندهایی میکندکه به محض استفاده از واحدپردازش مرکزی جهت اجرای پردازش یا محاسبه حقیقی سرعتش کم میشود
data processor داده پرداز
central processor پردازنده مرکزی
centarl processor unit processing central
attached processor پردازنده الصاقی
command processor سیستم عامل فرمانی
attached processor ریز پردازنده جدا در سیستم که تحت کنترل واحد پردازش مرکزی توابع خاصی را انجام میدهد
associative processor پردازنده انجمنی
central processor پردازشگر مرکزی
communications processor پردازنده مخابراتی
word processor کلمه پرداز
continuous processor دستگاه چاپ متوالی عکس چاپ کننده مداوم عکس
communications processor پردازشگرارتباطات
array processor پردازشگر ارایه
data communications processor پردازنده ارتباطات داده ها
back end processor پردازنده کمکی تک منظوره
dedicated word processor کلمه پرداز اختصاصی
bit slice processor پردازشگر قطعه بیتی
bit slice processor روش معماری ریزپردازنده ها
sound digitizing processor گزارهصدایکامپیوتری
stand alone word processor کلمه پرداز خودکفا
front end processor پردازشگر جلو و انتها پردازشگر نهایی
communicating word processor پردازنده کلمه یا ایستگاه کاری که قادر به ارسال و دریافت داده است
input output processor پردازنده ورودی- خروجی پردازشگر ورودی- خروجی
processor dtate word کمله وضعیت پردازشگر
raster image processor پردازشگر تصویر شبکهای
vector آدرسی که کامپیوتر را به محل جدید حافظه هدایت میکند
vector سیستم رسم کامپیوتری که از طول خط و جهت آن از مبدا برای رسم استفاده میکند
vector که باعث می شوند اندازه حروف تغییر کند بدون اینکه کیفیت عوض شود
vector مختصاتی که حاوی مقدار پایه و جهت است
vector شکل حروف در یک نوشتار رسم شده با کمک منحنی و خط وط.
vector خط سیر
vector شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
vector مسیر جهت
vector بردار
vector پردار
vector راه یا مسیر هواپیما بازگشتن در حال طی کردن بودن
vector خط پرتاب بمب یاگلوله
vector مسیر ناوبری هواپیما
vector حامل
vector برداری
vector حامل بردار
vector پردازنده همزمان که روی یک سط ر یا ستون آرایه در هر لحظه کار میکند
wave vector بردار موج
wind vector سمت باد
wind vector جهت حرکت باد
vector space فضای برداری [ریاضی]
Euclidean vector بردار اقلیدسی [ریاضی]
voltage vector بردار ولتاژ
dope vector بردار
dope vector خصیصه نما
vector product حاصلضرب برداری
vector psychology روانشناسی بردار نگر
vector quantities اندازههای برداری
vector quantity کمیت برداری
vector field میدان برداری [ریاضی] [فیزیک]
vector product ضرب برداری [ریاضی]
vector space فضای خطی [ریاضی]
basis vector بردار پایه [ریاضی]
vector product ضرب خارجی [ریاضی]
location vector بردار مکان [ریاضی]
vector calculus حساب برداری [ریاضی]
vector sights دوربینهای نشانه روی بمب دوربینهای جانبی
position vector بردار مکان [ریاضی]
radius vector بردار مکان [ریاضی]
vector power توان برداری
dope vector بردار خصیصه نما
arthropod vector کنه خونخوار
initial vector مسیر اصلی یا اولیه هواپیمای رهگیر بعد ازشروع رهگیری
code vector بردار رمز
lift vector بردار برا
light vector بردار نور
circulation of a vector چرخه بردار
preset vector دستگاه نشانه روی بمب خودکار دستگاه نشانه روی پیش تنظیم بمب
magnetization vector بردار مغناطیس کنندگی
normal vector بردار عمود
normal vector بردار قائم
interrupt vector بردار وقفه
polar vector بردار قطبی
burgers vector بردار برگرز
poynting's vector بردار پوینتینگ
axial vector بردار محوری
arthropod vector کنه ارتروپود
radius vector بردار شعاعی
state vector بردار وضعیت
state vector بردار حالت
vector analysis تحلیل برداری
vector diagram نمودار برداری
vector display نمایش برداری
vector field میدان برداری
vector graphics نگاره سازی برداری
vector pair زوج برداری
state vector بردار حلات
flux of a vector شاره بردار
field vector بردار میدان
radius vector شعاع حامل
magnetic vector بردار مغناطیسی
continuously set vector عناصر تصحیح شده متوالی هدف عناصر تنظیم شده هدف به طریق متوالی
distance vector protocols اطلاعات در مورد مسیرهای مختلف شبکه گسترده که توسط rowter برای یافتن کوتاهترین و سریع ترین مسیر ارسال اطلاعات به کارمی رود
vector graphics display بردار نمایش گرافیکی
magnetic field vector بردار میدان مغناطیسی
vector data aggregate بردار اطلاعات مجتمع
vector/waveform monitor صفحهنمایشدیجیتالی
magnetic vector potential پتانسیل بردار مغناطیسی
fallout wind vector plot طرح یا چارت نمایش سمت باد ریزش اتمی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com