Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
vehicle stopping distance
مسافت ایست وسیله نقلیه مسافت ایست خودرو
Other Matches
stopping sight distance
فاصله دید ایست
total stopping distance
طول ایست کامل
stopping sight distance
فاصله دید برای ایست
stopping
لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stopping
جلوگیری منع
stopping
مکث
stopping
توقف
stopping
متوقف کردن ایستگاه
stopping
ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
stopping
دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stopping
زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stopping
دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stopping
بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
stopping
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stopping
انجام ندادن عملی
stopping
توقف انجام کار
stopping
ایستادن
stopping
قطع کردن
stopping
خواباندن بند اوردن
stopping
تعطیل کردن
stopping
سدکردن
stopping
نگاه داشتن
stopping
ایست
stopping
ایستاندن
stopping
ایستادن توقف کردن
stopping
از کار افتادن مانع شدن
stopping
منع
stopping
توقف منزلگاه بین راه
stopping
استوپ داور بوکس
stopping
ناک دان
stopping
ورجستن
stopping
برخورد
stopping
گیره
stopping
ایستگاه نقطه
stopping
متوقف کننده
stopping
مانع
stopping the work
متوقف کردن کار
stopping the work
تعطیل کردن کار
thought stopping technique
فن بازداری اندیشه
vehicle
محمل
vehicle
برنده
vehicle
ناقل
vehicle
حامل رسانه
vehicle
حامل
vehicle
رسانه
vehicle
وسیله حمل
vehicle
خودرو
vehicle
رسانگر
vehicle
حمل کننده
vehicle
وسیله نقلیه
vehicle
برندگر
motor vehicle
خودرو
combat vehicle
خودروی رزمی
motor vehicle
خودرو موتوری
combination vehicle
خودروهای مرکب
combination vehicle
خودروی بکسل کننده و بکسل شونده
motor vehicle
وسیله نقلیه موتوری
control vehicle
تانک نافم حرکت
control vehicle
خودرونافم ستون یا نافم حرکت
landing vehicle
خود روشنی دار اب خاکی
amphibious vehicle
خودروی اب خاکی
re entry vehicle
نوعی رسانگرهای فضایی که برای ورود به اتمسفر زمین در بخش پایانی مسیر خودطراحی شده اند
amphibian vehicle
وسیله نقلیه برای خشکی و اب
airborne vehicle
وسیله انجام عملیات هوابرد
airborne vehicle
وسیله هوابرد
space vehicle
وسیله نقلیه فضایی
space vehicle
فضا پیما
refrigerator vehicle
وسیله نقلیه یخچال دار
armored vehicle
خودروی زرهی
armored vehicle
خودروی زرهدار
armored vehicle
زرهپوش
articulated vehicle
وسیله نقلیه مفصلی
reentry vehicle
مدول یا قسمتی از سفینه فضایی که مجددا بایستی ازجو عبور کند تا به زمین برسد
aerospace vehicle
هر رسانگر کنترلی که قادر به پرواز در هوا و فضا باشد
commercial vehicle
وسیلهحملکالاومسافردر جاده
to alight from a vehicle
پیاده شدن از وسیله نقلیه ای
catering vehicle
وسیلهآذوقهرسان
all-terrain vehicle
وسیلهنقلیهبلند
vehicle summary
فهرست پیاده شدن خودروها فهرست ترتیب و مشخصات خودروهای ستون
vehicle chain
زنجیر وسیله نقلیه
vehicle cargo
بار تریلی دار
vehicle cargo
بار چرخدار
utility vehicle
وسیله نقلیه عام المنفعه
utility vehicle
وسیله نقلیه عمومی
tank vehicle
خودرو تانکر
tank vehicle
خودرو تانکرسوخت
to p a vehicle or horse
جلو گردونه یا اسبی را نگاه داشتن
tracked vehicle
وسیله نقلیه بکسل کننده وسیله نقلیه یدک کش
truck vehicle
خودرو نظامی
truck vehicle
کامیون
to tow a vehicle
[to a place]
یدکی کشیدن خودرویی
[به جایی]
motor vehicle passenger
سرنشین خودرو
[اتومبیل رانی]
link lift vehicle
حمل و نقل بار و پرسنل به صورت یکپارچه حمل یکپارچه
vehicle registration office
اداره راهنمایی و رانندگی
motor vehicle passenger
مسافر خودرو
[اتومبیل رانی]
tank recovery vehicle
خودرو اخراجات تانک جرثقیل زرهی
vehicle mass ratio
نسبت جرم نهایی رسانگر بعداز تمام شدن یا قطع سوخت به جرم اولیه ان
road transport vehicle
کامیون
road transport vehicle
ماشین باری
passenger transfer vehicle
وسلهجابجاییمسافرین
rail borne vehicle
وسیله نقلیهای که روی ریل حرکت میکند
motor vehicle tax
فرمان اتومبیل
motor vehicle industry
صنعت وسایل نقلیه موتوری صنعت اتومبیل
crawl type vehicle
وسیله نقلیه نوع خزنده
consolidated vehicle table
فهرست خودروهای محموله در کشتی
commercial type vehicle
خودروی تجارتی خودروهای شخصی
armored reconnaissance vehicle
خودروی شناسایی زرهی
multi purpose vehicle
وسیله نقلیه برای اهداف گوناگون
motor vehicle liability insurance
بیمه ماشین
[اصطلاح روزمره]
vehicle used for migrant-smuggling operations
خودرو استفاده شده برای عملیاتهای مهاجر قاچاق
administrative wheeled vehicle fleet
کاروان خودروهای اداری خودروی اداری
amphibious vehicle availability table
جدول نمودار موجودی خودروهای اب خاکی
The motor vehicle is covered by theft insurance.
این خودرو برابر سرقت بیمه شده است.
X distance
سوراخ کارت در ستون برای بیان عدد منفی
in distance
نزدیک بودن شمشیرباز برای ضربه زدن
known distance
مسافت معلوم
out of distance
دور بودن شمشیرباز از حریف
known distance
فاصله معلوم
to keep one's distance
دوری جستن
to keep one's distance
اشنایی نکردن
to keep one's distance
کناره گیری کردن
distance
مسافت
mean distance
فاصله حداکثر وحداقل سیاره از قمر
distance
بعد
distance
برد سلاح
distance
دورنگاهداشتن پشت سرگذاشتن
distance
بعد دورکردن
distance
دوری
distance
فاصله
distance
تعدادکیلومترهای طی شده درشکار با اسب
distance
مدت بازی قسمتی از مسیر مسابقه مشخص شده به وسیله پرچم یا میله
following distance
فاصله بین وسائط نقلیه فاصله میان خودروها
distance
مسیر مسابقه
to step a distance
قدم کردن
linear distance
خط هوایی
long-distance
دور برد مکالمات تلفنی از راه دور
supporting distance
مسافت پشتیبانی
air distance
مسافت طی شده به وسیله هواپیما
supporting distance
بردپشتیبانی سلاحها
air distance
مسافت هوایی
time distance
زمان عبور ستون
time distance
مسافت زمانی حرکت ستون مسافت طی شده در زمان معین
distance light
نورافکن
long-distance
دارای مسافت زیاد
long-distance
با شعاع عمل زیاد طولانی
long-distance
دارای مسافت دور
long-distance
از راه دور
training distance
مسافت تمرین
ecological distance
فاصله بوم شناختی
zenith distance
فاصله ارتفاع نافر
zenith distance
ارتفاع راس القدم
distance post
قرارگاهمحلمسابقه
distance travelled
مقدارطیشده
It can be seen from a distance of two kilometers .
از فاصله دو کیلومتری دیده می شود
It is some distance to the school .
تا مدرسه فاصله زیاد است
distance between two points
فاصله دو نقطه
[ریاضی]
[فیزیک]
weaving distance
طول تلاقی مسافت همبری
weaving distance
طول تقاطع
long-distance
راه دور
long distance
دارای مسافت دور
unit distance
با فاصله واحد
long distance
با شعاع عمل زیاد طولانی
long distance
دارای مسافت زیاد
long distance
ازراه دور تلفن کردن
long distance
دور برد مکالمات تلفنی از راه دور
long distance
از راه دور
long distance
راه دور
distance scale
مقیاسمسافت
distance angle
زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
f. distance or length
فاصله کانونی
facing distance
مسافت بین نفرات در صف برای سهولت چرخش به اطراف
focal distance
فاصله کانونی
frequency distance
فاصله فرکانس
haul distance
فاصله حمل
hyperfocal distance
نزدیک ترین فاصلهای که ازانجا میتوان عکس برداری واضح وروشن نمود
hyperfocal distance
مسافت بین عدسی دوربین تانزدیکترین اشیاء میدان تصویردوربین وقتی که دوربین روی فاصله بینهایت تنظیم شود
image distance
عرض تصویر
internuclear distance
فاصله بین هستهای
interocular distance
فاصله بین عدسیهای یک وسیله دیدبانی یا بین دوچشم
countermining distance
فاصله ضد انفجار زنجیری مین
distance meter
فاصله سنج
middle distance
فاصلهی میان زمینه و پیش زمینه
countermining distance
فاصله مجاز بین دومین
distance between centers
طول دوران
distance line
طناب نگهدارنده ناوها
distance line
طناب تنظیم فاصله
distance man
دونده استقامت
distance runner
دونده استقامت
distance medley
دو استقامت امدادی شامل 004 008 0021 و 0061متر
distance meter
بعد سنج
distance protection
وسیله حفافت فاصله
distance receptor
گیرنده دوربرد
distance vision
دید دوربرد
distance wadding
لایی
distance wadding
لایی جازم
distance wadding
بوش داخل پوکه فشنگ
coherence distance
فاصله همدوسی
code distance
فاصله رمز
long-distance
ازراه دور تلفن کردن
polar distance
فاصله قطبی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com