Dictiornary-Farsi | vicious circle of poverty | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 157 (8 milliseconds)

English	Persian
vicious circle of poverty	دور باطل فقر


Other Matches

the vicious circle	دور تسلسل
vicious circle	دور معیوب
vicious circle	دور و تسلسل
vicious circle <idiom>	دلیل وتاثیری بانتیجه بد
vicious	بدطینت نادرست
vicious	فاسد
vicious	شریر تباهکار
vicious	بدکار
vicious	بدسگال
She has a vicious tongue .	بد زبان است
One must avoid three things: crumbling walls, vicious dogs, and harlots	از سه چیز باید حذر کرد، دیوار شکسته، سگ درنده، زن سلیطه
poverty	فقر
poverty	فلاکت تهیدستی
poverty	کمیابی
poverty	بینوایی
poverty	تندگستی
to d. in poverty	درفقر مردن
to be reduced to poverty	فقیر شدن
delusion of poverty	هذیان فقر
in dire poverty	در تنگدستی وخیم
intellectual poverty	بینوایی عقلی
reduce to poverty	بگدایی انداختن
absolute poverty	فقر مطلق
poverty of understanding	نا فهمی
He is in abject poverty .	محتاج لقمه نان است [به نان شب محتاج است]
poverty of understanding	کمی فهم
to be reduced to poverty	بگدائی افتادن
mass poverty	فقر عمومی
the uttermost poverty	منتهای بینوایی
stress of poverty	فشار بینوایی
poverty line	خط فقر
poverty of the blood	کمی خون
to live in poverty [want]	در تنگدستی زندگی کردن
poverty of the blood	کم خونی
abject poverty	فقر خیلی زیاد
poverty-stricken	پست
poverty stricken	پست
poverty stricken	بیچاره
poverty stricken	تهیدست مفلس
poverty stricken	فقیر
poverty-stricken	بی نوا
poverty stricken	بی نوا
poverty-stricken	تهیدست مفلس
poverty-stricken	بد
poverty-stricken	فقیر
poverty-stricken	بیچاره
poverty stricken	ضعیف
poverty-stricken	ضعیف
poverty stricken	بد
My clothes are a witness to my poverty.	لباسی که بتن دارم شاهد فقر است
poverty is a good test	تهیدستی محک
poverty is a good test	خوبی است
She is no stranger to poverty . She knows what it is to be poor .	مزه فقروبدبختی را چشیده است
poverty parts friends <idiom>	بی زر میسر نشود کام دوستان
circle	مدورساختن
inner circle	دایرهداخلی
circle	جفتی
circle	دویدن در مسیر منحنی
circle	دایره
circle	دور
circle	محیط دایره
circle	محفل حوزه
circle	گرفتن احاطه کردن
circle	قلمرو
circle	دورزدن
circle eight	چرخش با دایرهای بشکل 8لاتین
turning circle	دایره چرخش ناو
tip circle	دوره نوک
throwing circle	دایره پرتاب نیزه
small circle	دایره صغیره
stalder circle	چرخش کامل بدورمیله بدون تماس پاها بامیله
stress circle	دایره تنش
tactile circle	دایره بساوشی
stalder circle	اشتادلر
three point circle	قوس زمین زیر حلقه بسکتبال
turning circle	دایره گردش
vertical circle	دایره عظیمه ماربر راس القدم و سمت القدم نافر
vertical circle	دایره قائم
central circle	دایرهوسط
area of a circle	مساحت دایره [ریاضی]
area of a circle	مساحت صفحه [قرص شکل] [ریاضی]
circumscribed circle	دایره محیطی [ریاضی]
circle chart	نمودار دایره ای [ریاضی]
circle chart	گراف دایره ای [ریاضی]
unit circle	دایره واحد [ریاضی]
come full circle <idiom>	کاملا برعکس
winner's circle	محوطه نزدیک خط پایان درمسیر سوارکار و اسب برنده برای گرفتن جایزه
traffic circle	دایرهی یک طرفه
centre circle	دایرهمرکزی
goal circle	محدودهگل
on-deck circle	دررویدایره
outer circle	دایرهخارجی
restricting circle	دایرهممنوعه
station circle	چرخههواشناسی
striking circle	دایرهبرخورد
small circle	دایره صغیره سماوی
azimuth circle	دایره سمتیه
face off circle	هرکدام از پنج دایره کوچک مخصوص رویارویی
flank circle	جفتی خرک
giant circle	افتاب شکسته
azimuth circle	سمت نما
great circle	بزرگترین دایره محیط یک کره
great circle	دایره عظیمه
great circle	دایره عظیمه سماوی
circle of influence	دایرهای که حد منطقه تاثیررا مشخص میکند
elevation circle	قطاع درجه
dip circle	میل سنج
base circle	هر قسمت اریب از یک سیلندر دایره مبنا
center circle	دایره وسط زمین
center circle	دایره میانی
Arctic Circle	مدار قطب شمال
azimuth circle	سمت گیر
circle dodge	گریز از حریف در مسیرمنحنی
circle graph	نمودار دایرهای
circle of position	دایرهای که از موضع نفرات عبور میکند دایره مکان نافر
color circle	دایره رنگها
diffusion circle	دایره پخش
azimuth circle	قطب نمای نجومی هواپیما زاویه یاب نجومی صفحه قطب نمای کشتی
arc de circle	خمش
antarctic circle	مدار قطب جنوب
marker circle	دایره مشخص کننده مرکزمنطقه فرود هوایی یا باندفرود هواپیما
mill circle	چرخ اسیاب ژیمناستیک
mohr's circle	دایره موهر
mohr's circle	دایره مور
north circle	دایره شمالگان
parhelic circle	هاله روشن بالای افق
pitch circle	دایره گام
dress circle	صندلیهای ردیف جلوتماشاخانه
root circle	دوره پای دندانه
semi circle	نیم دایره
aiming circle	زاویه یاب فرماندهی
leg circle	جفتی
kick circle	دایره 8/81 متری وسط میدان
altitude circle	صفحه ارتفاع سنج هواپیما
half circle	چرخش نمیدایره ژیمناست
hip circle	چرخ جلو روی پارالل
hole circle	گردی سوراخ
hour circle	دایره ساعتی
hour circle	نصف النهار حلقه مدرج
hrowing circle	دایره پرتاب دیسک
inscribed circle [of a triangle]	دایره [محاطی مثلث] [ریاضی]
perimeter [circumference] of a circle	محیط دایره
center ice circle	داره میانی زمین
prime vertical circle	دایره قائم اصلی
tip circle diameter	قطر دوره نوک
great circle route	مسیرقوس دایره عظیمه سماوی
great circle route	کمان دایره عظیمه
graduated circle of an alidade	دایره مدرج زاویه یاب صفحه درجه دار زاویه سنج
free throw circle	دایره پرتاب ازاد
centre face-off circle	دایرهمرکزیمحلروبروشدنحریفها
centre of crest circle	مرکز انحنای ستیغ
centre of crest circle	مرکز خمیدگی
secondary great circle	دایره عظیمه ثانویه
the power of a point with respect to a circle	قوت یک نقطه نسبت به یک دایره [ریاضی]
adjustment for vertical-circle image	تنظیم عمودی مرکز تصویر
adjustment for horizontal-circle image	تنظیم افقی مرکز تصویر