English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
visual righting response پاسخ تعادل دیداری
Other Matches
righting مستقیم
righting صحیح
righting شایسته خوب ذیحق
righting به طور صحیح حق
righting شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
righting حق
righting جابجایی یک بخش از داده یک بیت به راست
righting مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد
righting ایجاد حاشیه سمت راست به طوری که متن به صورت صاف قرار گیرد
righting دکمه سمت راست از Mouse با دو یا سه کلید
righting منوی کوچک ای که وقتی فاهر میشود که دگمه سمت راست Mouse با دو کلید را انتخاب کنید
righting چپ نه
righting درست
righting ذیحق
righting راست
righting درست صحیح
righting واقعی
righting بجا
righting حق عمودی
righting قائمه
righting درستکار
righting درسمت راست
righting درست کردن اصلاح کردن
righting دفع ستم کردن از
righting درست شدن
righting قائم نگاهداشتن
righting قائم
righting lever اهرم راست کن
righting moment نیروی راست کننده ناو
righting moment گشتاور راست کننده
righting moment گشتاورراست کن
righting reflex بازتاب تعادل
righting moment ممان راست کننده ناو
righting lever اهرم راست کننده
visual با چشم
visual بصری
Visual C محصول توسعه یافته ماکروسافت که امکان ایجاد برنامههای کاربردی ویندوز با رسم واسط های کاربر و اتصال کد زبان C را برقرار میکند
visual دیداری
visual دیدنی
visual وابسته به دید
visual دیدی
visual آنچه دیده میشود یا قابل دیدن است
visual روش برنامه نویسی کامپیوتر با کشیدن نشانه ها در یک فلوچارت که عملیات برنامه را شرح میدهد به جای نوشتن یک سری دستورات
visual درمعرض دید
visual interceptor هواپیمای رهگیر بصری هواپیمایی که باوسایل بصری رهگیری میکند
visual identification تشخیص بصری
visual identification شناسایی بصری
visual illusion خطای ادراکی دیداری
visual induction القاء دیداری
visual interaction کنش متقابل بصری
visual observation دیدبانی بصری
visual observation دیدبانی با چشم
visual focusing تمرکز دیداری
visual flight پرواز بااستفاده از ناوبری بصری
visual flight پرواز بااستفاده ازناوبری به کمک عوارض زمین
visual hallucination توهم دیداری
visual communication مخابره بصری
visual purple ارغوان بینایی
visual angle زاویه دید
visual elevation افت بصری گلوله
visual elevation فاصله مربوط به افت گلوله
visual fire تیر مستقیم
visual fixation تثبیت دیداری
visual flight پرواز بصری
visual obstruction مانع دید
visual organization سازمان دیداری
visual page صفحه تصویری
visual check مقابله بصری
visual cliff پرتگاه دیداری
visual communication ارتباط بصری
visual control کنترل دید
visual display نمایش بصری
visual span فراخنای دیداری
visual yellow زرد بینایی
visual aids کمکهای بصری
visual aids دیدافزار
visual aids ابزارهای کمکی دیداری
visual aid چیزهاییکهبااستفادهازحافظهتصویریبهیاآوریچیزهاکمککندمثلفیلم
visual aid اسلاید
visual check مقابله دیداری
Visual Basic ابزار برنامه نویسی ساخت ماکروسافت که باعث ساخت برنامههای کاربردی ویندوز به آسانی میشود
visual perception ادراک دیداری
visual projection فرافکنی دیداری
visual range حیطه دید
visual scanner پیماینده تصویری
visual signal علامت بصری
visual signal علایم بصری
visual type سنخ دیداری
visual acuity تیزی بینایی
visual adaptation انطباق دیداری
visual agnosia ادراک پریشی دیداری
visual aphasia زبان پریشی دیداری
visual axis محور بینایی
visual aid نقشه
audio-visual سمعی وبصری
audio visual دید و شنودی
audio visual سمعی وبصری
audio visual اموزش سمعی وبصری
audio visual سمعی بصری
audio-visual دید و شنودی
visual field میدان دید
audio-visual اموزش سمعی وبصری
audio-visual سمعی بصری
visual arts هنرهای بصری
visual arts هنرهای دیدنی
visual display unit واحد نمایشگر بصری
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit واحد نمایش دیداری
visual display terminal ترمینال نمایش بصری
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual omnidirectional range سیستم تعیین مسیر هواپیمابطریق بصری
all or none response پاسخ همه یا هیچ
response عکس العمل به دلیلی
response و نتیجه فاهر شده روی صفحه . 2-سرعتی که یک سیستم به محرک پاسخ میدهد
response 1-زمان بین شروع یک عمل کاربر
response صفحهای در سیستم ویدیوی متن که به کاربر امکان وارد کردن داده میدهد
response پاسخ
response جوابگویی
response واکنش
whole response پاسخ کلی
w response پاسخ کلی
response جواب
response فضایی در فرم که برای خواندن داده با علامت نوری به کار می رود
reflection response پاسخ قرینه
consultary response نظر محکمه حقوقی درباره یک دعوی خاص
discriminatory response پاسخ افتراقی
conditioned response پاسخ شرطی
unconditioned response پاسخ غیر شرطی
vaccum response پاسخ غیابی
electrodermal response پاسخ برقی پوست
distal response پاسخ دوربرد
content response پاسخ محتوایی
delayed response پاسخ درنگیده
color response پاسخ رنگ
response [commentary] نظر
conditioned response واکنش شرطی
voice response جواب صوتی
preparatory response پاسخ مقدماتی
response [commentary] پاسخ
anatomy response پاسخ کالبدی
anticipatory response پاسخ انتظاری
bass response بم پذیری
response [commentary] رای
transient response واکنش گذرا
impluse response پاسخ ایمپولز
response equivalence هم ارزی پاسخ
response generalization تعمیم پاسخ
response hierarchy سلسله مراتب پاسخ
response intensity شدت پاسخ
response latency نهفتگی پاسخ
response position مکان جواب
response rate سرعت پاسخ
response set امایه پاسخ
response strength نیرومندی پاسخ
response threshold استانه پاسخ
response time زمان واگنش
response time زمان پاسخ
response duration مدت پاسخ
response differentiation تفکیک پاسخ
response cost جریمه
impluse response پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
impluse response رفتار در مقابل فشار ضربهای
moro response پاسخ مورو
movement response پاسخ حرکت
original response پاسخ ابتکاری
image response پاسخ تصویر
image response رفتار فرکانس تصویر
pilomotor response پاسخ سیخ شدن مو
popular response پاسخ رایج
position response پاسخ مکانی
psychogalvanic response پاسخ گالوانیکی- روانی
response amplitude دامنه پاسخ
spectral response واکنش طیفی
consummatory response پاسخ پایانی
correct response پاسخ درست
emitted response پاسخ صدوری
frequency response واکنش بسامدی
to make a response پاسخ دادن
to make a response جواب دادن
response time زمان جواب زمان پاسخگویی
response time زمان واکنش
response time زمان پاسخ دهی
shading response پاسخ سایه روشن
frequency response خم دامنه- بسامد
bender visual motor gestalt test ازمون طرحهای دیداری-حرکتی بندر
visual bender motor gestalt test ازمون طرح دیداری- حرکتی بندر
medical response dog سگ سرویس
stimulus response theory نظریه محرک- پاسخ
spectral response characteristic مشخصه طیفی
impluse response matrix ماتریس انتقال ضربه
modulation frequency response پاسخ فرکانس مدولاسیون
In response (reply) to your letter. در جواب نامه تان
A rapid response would be appreciated. از پاسخ فوری قدردانی می کنیم. [اصطلاح رسمی]
white space response پاسخ به بخش سفید
medical response dog سگ دستیار
achromatic color response پاسخ رنگ بی فام
galvanic skin response جی اس ار
alternate response test ازمون دو گزینهای
galvanic skin response پاسخ برقی پوست
acquiescent response set امایه تصدیق
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com