Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 76 (4 milliseconds)
English
Persian
wafer-thin
بینهایتنازکومسطح
Other Matches
wafer
ویفر
wafer
شیرینی پنجرهای
wafer
نان فطیر
wafer
تکه کاملی از ماده نیمه هادی تک بلوری
wafer
یک قطعه گرد از کریستال سیلیکون که روی آن صدها مدار مجتمع نصب شده اند قبل از اینکه به قط عاتی تقسیم و بریده شود
wafer
قرص
wafer
یک قطعه نازک سیلیکون که بر روی ان مدارات مجتمع جهت ایجاد یک تراشه قرار دارند
silicon wafer
قرص سیلیکان
wafer socket
[پریز صفحه ای]
wafer scale integration
یک قطعه بزرگ که از مدارهای مجتمع کوچکتر تشکیل شده است که بهم وصل هستند
thin
رقیق کردن
thin
وسیله RAM با سرعت دستیابی سریع با استفاده از ماتریس خانههای مغناطیسی و ماتریس بنوک خواندن و نوشتن برای دستیابی به آنها
thin
پنجره نمایش داده شده تک خط
thin
روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
thin
با یک فاصله کم بین دو سطح
thin
بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
thin
تیم متوسط
thin
کم پشت کردن
thin
باریک
thin
لاغر
thin
نزار
thin
کم چربی
thin
کم پشت
thin
رقیق
thin
کم مایه
thin
سبک
thin
رقیق و ابکی
thin
نازک شدن
thin
رقیق کردن لاغر کردن
thin
کم کردن
thin
نازک
thin
نازک کردن
thin
بطور رقیق
thin
کم جمعیت
thin skinned
حساس
thin skinned
پوست نازک
as thin as a rake
<idiom>
مثل نی قلیان
through thick and thin
درهمه حالی
thin skinned
نازک نارنجی
out of thin air
<idiom>
ازهیچ یا ازهیچ جا
through thick and thin
<idiom>
دربین زمانهای خوب وبد،از بین مشکلات وسختیها
wear thin
<idiom>
به مرور زمان لاغر شدن
wear thin
<idiom>
بی ارزش شدن
into thin air
<idiom>
بطور کامل
thin skinned
دارای پوست نازک
thin film
لایه نازک
thick and thin
در دشواری وسهولت
thick and thin
راسخ
thin bearded
کوسه
thin bearded
تنک ریش
thin board
لا
thick and thin
در هر حال
thin Ethernet
شبکه پیاده سازی شده با استفاده از کابل loaxial و اتصالات BNC و محدود به چند متری میشود
thin film
غشای نازک
as thin as lath
<idiom>
لاغر
magnetic thin film
غشاء نازک مغناطیسی
spread oneself too thin
<idiom>
با یک دست چند هندوانه برداشتن
to vanish into thin air
<idiom>
گم و گور شدن
to vanish into thin air
<idiom>
آب شد و به زمین رفت
to vanish into thin air
<idiom>
دود شد و به هوا رفت
skate on thin ice
<idiom>
ریسک کردن
magnetic thin film
فیلم نازک مغناطیسی
thin window display
نمایشی یک خطی که روی صفحات کلید و کامپیوترهای دستی بکار می رود
thin film memory
حافظه غشایی نازک
It vanished into thin air.
دود شد ورفت هوا
thin film circuit
مدار غشایی نازک
thin walled cylinder
استوانه جدار نازک
thin layer chromatography
کروماتوگرافی لایه نازک
thin plate battery
باتری صفحه نازک
thin plate weir
سرریز لبه تیز
thin boards for inlaid work
لای بغل شیش
thin boards for inlaid work
لای مثلث
magnetic thin film memory
حافظه فیلم نازک مغناطیسی
Thick ( sparse , thin ) hair .
موی پرپشت ( کم پشت )
The guy vanished into thin air .
طرف یکدفعه غیبش زد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com