English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 53 (4 milliseconds)
English Persian
wait صبر کردن
wait چشم براه بودن منتظر شدن
wait انتظار کشیدن معطل شدن
wait پیشخدمتی کردن
Other Matches
wait up for <idiom> به رختخواب نرفتن تا اینکه کسی برسد یا اتفاقی بیافتد
wait a little کمی صبر کنید
wait a second اندکی صبر کنید
wait a second یک خرده صبر کنید
wait a second یک دقیقه
wait a second تامل کنید
wait on پیشخدمتی کردن
wait on خدمت رسیدن و خدمت کردن
to wait for any one منتظر کسی شدن
to wait خدمت رسیدن
wait upon پیشخدمتی کردن خدمت رسیدن و خدمت کردن
Wait up! صبر بکن! [تا کسی بیاید یا برسد]
it will p to wait جورهمه مارا اوبایدبکشد
Would you wait for me, please? ممکن است لطفا منتظرم باشید؟
to wait پیشخدمتی
to wait کردن دیدنی کردن
lie in wait <idiom> جایی قیم شدن
zero wait state که آن قدر سریع است که با سرعت قط عات دیگر در کامپیوتر کار میکند و نیاز نیست به صورت مصنوعی سرعت آن کم شود یا وضعیت انتظار درج شود
If you wI'll wait a moment. اگر یک لحظه تلفن زد مرا خبرکن
Can you wait until tommorrow? می توانی تافردا صبر کنی ؟
I'll show you ! just you wait ! حالاخواهی دید ! ( درمقام تهدید )
Wait a minute . یکدقیقه صبر کن
Tell him, he needs to wait for a moment. به او [مرد] بگوئید یک دقیقه صبر کند.
it will pay to wait به منتظر شدنش نمیارزد صبر کردنش ارزش دارد
Wait a minute . یک دقیقه مهلت بده
wait table <idiom> سرو کردن غذا
Do you think it advisable to wait here آیا مصلحت هست که اینجا منتظر بمانیم
zero wait state وضعیت یک وسیله
wait time زمان انتظار
he made me wait مرا منتظر یا معطل نگاه داشت
to wait one's leisure پی فرصت گشتن
to wait one's leisure منتظرفرصت محال بودن
wait a bit اندکی
wait a bit صبرکنید
wait a minute یک دقیقه صبر کنید
wait a minute اندکی صبر کنید
wait condition 1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
wait loop پردازندهای که یک حلقه برنامه را تکرار میکند تا عملی رخ دهد
wait time خیر بین یک درخواست برای داده و ارسال داده از حافظه
wait state 1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
wait state وضعیت انتظار
wait state حالت انتظار
zero wait state computer کامپیوتر با وضعیت انتظاری صفر
to wait for a favorable opportunity منتظر یک فرصت مطلوب بودن
wait on (someone) hand and foot <idiom> به هر نحوی پذیرایی کردن
don't wait the dinner for me ناهاعرابرای خاطرمن معطل نکنید
time and tide wait for no man <proverb> کوزه بودش آب می نامد به دست آب را چون یافت خود کوزه شکست
Time and tide wait for no man . <proverb> زمان و جریان آب هرگز منتظر کسى نمى مانند.
Leave it I'll tomorrow . Let it wait tI'll tomorrow . بگذار بماند تا فردا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com