Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 72 (6 milliseconds)
English
Persian
warm bloodedness
خونگرم با روح
warm bloodedness
خونگرمی
warm bloodedness
مهربانی
Other Matches
Please warm up this milk . warm and sincere greetings .
لطفا" این شیر را قدری گرم کنید
cold bloodedness
خون سردی
warm
صمیمی
warm
گرم کردن گرم شدن
warm down
تمرین سبک
warm up
دست گرمی بازی کردن
warm up
گرم کردن
warm up
اجازه داده به یک ماشین برای بیکار ماندن برای مدتی پس از روشن شدن تا به وضعیت عملیات مط لوب برسد
warm up
تشجیع کردن
warm up
راه انداختن
warm
غیور خونگرم
warm
با حرارت
warm
گرم
warm up
<idiom>
گرم کردن (برای بازی)
warm up
<idiom>
دوستانه برخورد کردن
warm-up
گرم شدن
warm-up
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm-up
گرم کردن
warm up
قبل از بازی حرکت کردن وخود را گرم نمودن
warm up
شروع کردن به کار
warm infusion
چیز دم کرده
warm start
شروع مجدد برنامه که متوقف شده بود ولی بدون از دست دادن داده
warm start
شروع گرم
warm to one's work
در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
warm standby
وسیله پشتیبان جانبی که قابل تنظیم برای روشن شدن است در یک لحظه کوتاه پس از خرابی سیستم
warm up suit
گرمکن
warm up time
زمان اماده شدن
Come and get warm by the fire .
بیا جلوی آتش که گرم بشوی
I feel warm .
گرمم شده
warm climate
گرمسیر
She has a warm heart.
قلب گرم ومهربانی دارد
It was warm , but not hot .
هوا گرم بود ولی داغ نبود
warm-blooded
<adj.>
خونگرم
warm spot
نقطه گرماگیر
warm spot
اندامها و مراکزاحساس گرما در پوست
warm link
پیوند گرم
to give a warm welcome
روی خوش نشان دادن به
warm-blooded
خون گرم
warm-hearted
بامحبت
he is warm with wine
کله اش گرم است
warm-hearted
دلسوز
warm-ups
گرم کردن
warm-ups
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm fronts
جبهه هوای گرم
warm front
جبهه هوای گرم
to give a warm welcome
سخت مقاومت کردن با
warm blooded
خونگرم
warm blooded
با روح
warm-ups
گرم شدن
warm hearted
با محبت
warm hearted
دلسوز
warm corner
نبرد سخت
warm corner
جای خطرناک
warm blooded
خونگرمی مهربانی
warm boot
شروع مجدد سیستم که معمولاگ سیستم عامل را هرباره بارمیکند ولی دیگر سخت افزار را بررسی نمیکند
warm boot
فرایند فریب دادن کامپیوتر بااین تفکر که برق ان با وجودروشن بودن خاموش شده است راه اندازی گرم
warm air outlet
خروجهوایگرم
warm one's blood/heart
<idiom>
احساس راحتی کردن
A warm and soft bed .
رختخواب گرم ونرم
warm substeppic zone
نوار نیمه جلگهای گرم
warm gas thruster
جت پیش راننده متشکل از گازذخیره شده با فشار زیاد که قبل از بیرون رانده شدن ازنازل گرم شود
upper warm front
جبهههوایبسیارگرم
warm-air outlet
مجرایخروجهوایگرم
warm-air outflow
خروجیهوایگرم
warm-air baffle
خروجهوایگرم
the room is nice and warm
اطاق خوب گرم است
forced warm-air system
سیستمداخلیگرم کننده
machine wash in warm water at a normal setting
شستشوباماشیندرآبگرم ونرمال
machine wash in warm water at a gentle setting
شستشوباماشیندرآبگرم وملایم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com