English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 98 (9 milliseconds)
English Persian
warm climate گرمسیر
Other Matches
Please warm up this milk . warm and sincere greetings . لطفا" این شیر را قدری گرم کنید
climate ناحیه اوضاع جوی
climate اب و هوا
climate جو
climate اقلیم
climate اب وهوا
equatorial climate اقلیم استوایی
continental climate اقلیم قارهای
climate for growth شرایط لازم برای رشد
kindly climate اب وهوای ملایم
marine climate اب و هوای دریایی
marine climate اقلیم اقیانوسی
maritime climate اقلیم اقیانوسی
oceanic climate اقلیم اقیانوسی
mountain climate اقلیم کوهستانی
submediterranean climate اقلیم نیمه مدیترانهای
temperate climate اب و هوای معتدل
temperate climate اقلیم معتدل
temperate climate اقلیم ملایم
tropical climate اقلیم گرمسیری
climate control کنترلدما
climate for growth محیط رشد
climate diagram اقلیم نگار
climate refugee آواره آب و هوا [بوم شناسی ]
submediterranean climate اقلیم زیر مدیترانهای
mountains influnce climate کوه دراب و هوا تاثیر دارد
The badness of the climate is immaterial. بدی آب وهوا مطرح نیست
The climate of Europe desnt suit me. حال آمدن ( بهوش آمدن )
warm up قبل از بازی حرکت کردن وخود را گرم نمودن
warm down تمرین سبک
warm up اجازه داده به یک ماشین برای بیکار ماندن برای مدتی پس از روشن شدن تا به وضعیت عملیات مط لوب برسد
warm up تشجیع کردن
warm up راه انداختن
warm up شروع کردن به کار
warm up گرم کردن
warm up دست گرمی بازی کردن
warm-up گرم شدن
warm صمیمی
warm گرم کردن گرم شدن
warm غیور خونگرم
warm با حرارت
warm گرم
warm up <idiom> دوستانه برخورد کردن
warm up <idiom> گرم کردن (برای بازی)
warm-up گرم کردن
warm-up روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm to one's work در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
warm standby وسیله پشتیبان جانبی که قابل تنظیم برای روشن شدن است در یک لحظه کوتاه پس از خرابی سیستم
warm start شروع گرم
warm start شروع مجدد برنامه که متوقف شده بود ولی بدون از دست دادن داده
She has a warm heart. قلب گرم ومهربانی دارد
warm up suit گرمکن
warm up time زمان اماده شدن
warm-blooded <adj.> خونگرم
Come and get warm by the fire . بیا جلوی آتش که گرم بشوی
I feel warm . گرمم شده
It was warm , but not hot . هوا گرم بود ولی داغ نبود
warm spot نقطه گرماگیر
warm spot اندامها و مراکزاحساس گرما در پوست
warm-hearted بامحبت
warm blooded خونگرم
to give a warm welcome سخت مقاومت کردن با
to give a warm welcome روی خوش نشان دادن به
he is warm with wine کله اش گرم است
warm-hearted دلسوز
warm-ups گرم کردن
warm-ups روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm-ups گرم شدن
warm fronts جبهه هوای گرم
warm front جبهه هوای گرم
warm-blooded خون گرم
warm blooded با روح
warm blooded خونگرمی مهربانی
warm corner جای خطرناک
warm boot فرایند فریب دادن کامپیوتر بااین تفکر که برق ان با وجودروشن بودن خاموش شده است راه اندازی گرم
warm boot شروع مجدد سیستم که معمولاگ سیستم عامل را هرباره بارمیکند ولی دیگر سخت افزار را بررسی نمیکند
warm bloodedness مهربانی
warm bloodedness خونگرمی
warm corner نبرد سخت
warm hearted دلسوز
warm bloodedness خونگرم با روح
warm hearted با محبت
warm infusion چیز دم کرده
warm link پیوند گرم
warm gas thruster جت پیش راننده متشکل از گازذخیره شده با فشار زیاد که قبل از بیرون رانده شدن ازنازل گرم شود
warm substeppic zone نوار نیمه جلگهای گرم
A warm and soft bed . رختخواب گرم ونرم
warm one's blood/heart <idiom> احساس راحتی کردن
the room is nice and warm اطاق خوب گرم است
warm-air outlet مجرایخروجهوایگرم
warm-air outflow خروجیهوایگرم
warm-air baffle خروجهوایگرم
upper warm front جبهههوایبسیارگرم
warm air outlet خروجهوایگرم
forced warm-air system سیستمداخلیگرم کننده
machine wash in warm water at a normal setting شستشوباماشیندرآبگرم ونرمال
machine wash in warm water at a gentle setting شستشوباماشیندرآبگرم وملایم
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com