Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 161 (9 milliseconds)
English
Persian
warm corner
جای خطرناک
warm corner
نبرد سخت
Other Matches
Please warm up this milk . warm and sincere greetings .
لطفا" این شیر را قدری گرم کنید
warm up
قبل از بازی حرکت کردن وخود را گرم نمودن
warm
گرم کردن گرم شدن
warm
با حرارت
warm-up
گرم شدن
warm-up
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm-up
گرم کردن
warm up
تشجیع کردن
warm down
تمرین سبک
warm
گرم
warm
غیور خونگرم
warm
صمیمی
warm up
دست گرمی بازی کردن
warm up
گرم کردن
warm up
شروع کردن به کار
warm up
<idiom>
دوستانه برخورد کردن
warm up
اجازه داده به یک ماشین برای بیکار ماندن برای مدتی پس از روشن شدن تا به وضعیت عملیات مط لوب برسد
warm up
<idiom>
گرم کردن (برای بازی)
warm up
راه انداختن
he is warm with wine
کله اش گرم است
warm hearted
دلسوز
to give a warm welcome
روی خوش نشان دادن به
warm boot
فرایند فریب دادن کامپیوتر بااین تفکر که برق ان با وجودروشن بودن خاموش شده است راه اندازی گرم
warm boot
شروع مجدد سیستم که معمولاگ سیستم عامل را هرباره بارمیکند ولی دیگر سخت افزار را بررسی نمیکند
to give a warm welcome
سخت مقاومت کردن با
warm blooded
خونگرم
warm bloodedness
مهربانی
warm bloodedness
خونگرمی
warm bloodedness
خونگرم با روح
warm blooded
با روح
warm blooded
خونگرمی مهربانی
warm start
شروع مجدد برنامه که متوقف شده بود ولی بدون از دست دادن داده
She has a warm heart.
قلب گرم ومهربانی دارد
Come and get warm by the fire .
بیا جلوی آتش که گرم بشوی
warm up time
زمان اماده شدن
warm up suit
گرمکن
warm-blooded
<adj.>
خونگرم
warm to one's work
در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
warm start
شروع گرم
warm standby
وسیله پشتیبان جانبی که قابل تنظیم برای روشن شدن است در یک لحظه کوتاه پس از خرابی سیستم
warm spot
نقطه گرماگیر
I feel warm .
گرمم شده
warm spot
اندامها و مراکزاحساس گرما در پوست
warm link
پیوند گرم
warm infusion
چیز دم کرده
warm hearted
با محبت
It was warm , but not hot .
هوا گرم بود ولی داغ نبود
warm-ups
گرم شدن
warm-ups
گرم کردن
warm-ups
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm climate
گرمسیر
warm front
جبهه هوای گرم
warm-blooded
خون گرم
warm-hearted
بامحبت
warm-hearted
دلسوز
warm fronts
جبهه هوای گرم
warm substeppic zone
نوار نیمه جلگهای گرم
the room is nice and warm
اطاق خوب گرم است
upper warm front
جبهههوایبسیارگرم
warm-air outlet
مجرایخروجهوایگرم
warm-air outflow
خروجیهوایگرم
warm air outlet
خروجهوایگرم
A warm and soft bed .
رختخواب گرم ونرم
warm one's blood/heart
<idiom>
احساس راحتی کردن
warm gas thruster
جت پیش راننده متشکل از گازذخیره شده با فشار زیاد که قبل از بیرون رانده شدن ازنازل گرم شود
warm-air baffle
خروجهوایگرم
corner
درگوشه انداختن
corner
کرنر
corner
طرفین پایگاه اصلی
corner
انحصار موقتی
corner
گوشههای رینگ
corner
سرپیچ
corner
انحصار موقتی ازطریق خرید کلی
corner
خرید یکجا
corner
گوشه زمین
corner
سنگ نبش
corner
گوشه و کنار فرش و یا یک شکل
corner
لچک
corner
کنج
in the corner
در گوشه
corner
نبش
corner
گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
corner
گوشه
corner
زاویه
forced warm-air system
سیستمداخلیگرم کننده
Could we have a table in the corner?
آیا ممکن است میز ما در گوشه باشد؟
corner-stone
سنگ نبش
corner-bead
زبانه ی نبش
extruded corner
[پیش آمدگی گوشه درونی]
corner upright
میلهکناری
corner tower
برجکناری
corner stud
پایهچوبیکناری
corner stool
چهارپایه
corner-post
[پایه ایستاده در سنگ نبش]
corner-capital
سرستون نبش
corner-brace
حایل کوتاه
Every nook and corner.
هر سوراخ سنبه ای
rink corner
گوشهمیدانبخبازی
Turn right at the next corner.
سر پیچ بعدی به راست بپیچید.
Turn right at the next corner.
سر پیچ بعدی به دست راست بپیچید.
In every nook and corner .
درهر گوشه وکنار
to turn the corner
<idiom>
بهبود یافتن پس از گذشت مرحله دشواری یا بحرانی
[اصطلاح روزمره]
chimney-corner
[گوشه یا کناره ی عقب نشین بخاری یا شومینه]
corner shop
مغازهکوچک
corner pin
سوزنکناری
corner pad
کنارتشک
corner stone
سنگ سوک
kitty corner
مورب اریب
make a corner in
احتکار کردن
neutral corner
گوشههای رینگ بوکس درموقع استراحت
the corner's of the earth
اکناف عالم
the corner's of the earth
کدانهای زمین
to drive into a corner
درتنگنا انداختن
corner reflector
بازتاباننده گوشهای
corner reflector
پریکسوپ تنظیم هدف رادار
to cut off a corner
میان برکردن
corner solution
راه حل گوشهای
corner shot
ضربه به گوشه دیوار جلو
corner stone
سنگ کنج
corner stone
بنیاد اساس
corner stone
پایه
corner stone
سنگ بنا
corner throw
پرتاب ازاد از گوشه
corner truss
خرپای گوشه دار
corner truss
تیر مشبک کنج دار
corner weld
جوشکاری گوشه
cut of a corner
میان بر کردن
to trun the corner
پیچیدن
corner flag
پرچم کرنر
corner assembling
بست گوشهای
coffin corner
چهار گوشه زمین
across corner dimension
اندازه گیری گوشه از وسط نیمساز
corner joint
اتصال فارسی
corner cut
بریدگی گوشه
corner joint
اتصال گوشه
make a corner in
احتکار
corner arc
نیمدایرهگوشه
corner post
محل کرنر
corner fitting
اتصالگوشهای
to trun the corner
پیچ خوردن
corner cupboard
گنجهکنج
corner reflector
پریکسوپ رادار
corner radius
شعاع کنج
corner cap
کابینکناری
corner quadrant
ربه دایره کرنر
corner crew
متصدیان اعلام خطر به راننده در سر پیچ
ingot corner segregation
انفکاک گوشههای شمش
corner reflector antenna
انتن با بازتابنده گوشه دار
paint oneself into a corner
<idiom>
گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
to do a thing ina corner
کاری که درخلوت یادرزیرجلی انجام دادن
I was standing at the street corner .
درگوشه خیابان ایستاده بودم
Turn left at the next corner.
سر پیچ بعدی به چپ بپیچید.
In the dark corner of the room .
در گوشه تاریک اطاق
corner-medallion design
طرح لچک و ترنج
She was sitting in the corner of the room .
گوشه اتاق نشسته بود
machine wash in warm water at a normal setting
شستشوباماشیندرآبگرم ونرمال
machine wash in warm water at a gentle setting
شستشوباماشیندرآبگرم وملایم
I am in a tight corner . I am hard put to it .
قافیه برمن تنگ شده است
I have got into a jam . Iam in a tight corner . I am in a bad fix.
بد طوری گیر کرده ام ( دروضع سختی قرار دارم )
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com