Dictiornary-Farsi | warm hearted | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 173 (8 milliseconds)

English	Persian
warm hearted	دلسوز
warm hearted	با محبت


Search result with all words

warm-hearted	دلسوز
warm-hearted	بامحبت
Other Matches

Please warm up this milk . warm and sincere greetings .	لطفا" این شیر را قدری گرم کنید
warm up	قبل از بازی حرکت کردن وخود را گرم نمودن
warm up	تشجیع کردن
warm up	دست گرمی بازی کردن
warm-up	گرم شدن
warm-up	روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm-up	گرم کردن
warm up	گرم کردن
warm up	شروع کردن به کار
warm	گرم
warm	با حرارت
warm up	اجازه داده به یک ماشین برای بیکار ماندن برای مدتی پس از روشن شدن تا به وضعیت عملیات مط لوب برسد
warm	صمیمی
warm	گرم کردن گرم شدن
warm down	تمرین سبک
warm up	راه انداختن
warm up <idiom>	دوستانه برخورد کردن
warm	غیور خونگرم
warm up <idiom>	گرم کردن (برای بازی)
warm blooded	خونگرمی مهربانی
warm blooded	با روح
It was warm , but not hot .	هوا گرم بود ولی داغ نبود
warm boot	فرایند فریب دادن کامپیوتر بااین تفکر که برق ان با وجودروشن بودن خاموش شده است راه اندازی گرم
he is warm with wine	کله اش گرم است
warm blooded	خونگرم
to give a warm welcome	سخت مقاومت کردن با
warm corner	نبرد سخت
warm bloodedness	خونگرم با روح
warm bloodedness	خونگرمی
warm corner	جای خطرناک
warm boot	شروع مجدد سیستم که معمولاگ سیستم عامل را هرباره بارمیکند ولی دیگر سخت افزار را بررسی نمیکند
warm bloodedness	مهربانی
warm infusion	چیز دم کرده
warm link	پیوند گرم
warm spot	اندامها و مراکزاحساس گرما در پوست
warm spot	نقطه گرماگیر
warm standby	وسیله پشتیبان جانبی که قابل تنظیم برای روشن شدن است در یک لحظه کوتاه پس از خرابی سیستم
warm start	شروع مجدد برنامه که متوقف شده بود ولی بدون از دست دادن داده
warm start	شروع گرم
warm to one's work	در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
to give a warm welcome	روی خوش نشان دادن به
warm up suit	گرمکن
warm climate	گرمسیر
I feel warm .	گرمم شده
She has a warm heart.	قلب گرم ومهربانی دارد
Come and get warm by the fire .	بیا جلوی آتش که گرم بشوی
warm up time	زمان اماده شدن
warm-blooded <adj.>	خونگرم
warm-blooded	خون گرم
warm front	جبهه هوای گرم
warm fronts	جبهه هوای گرم
warm-ups	گرم شدن
warm-ups	روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm-ups	گرم کردن
warm-air baffle	خروجهوایگرم
warm-air outflow	خروجیهوایگرم
warm-air outlet	مجرایخروجهوایگرم
the room is nice and warm	اطاق خوب گرم است
A warm and soft bed .	رختخواب گرم ونرم
warm one's blood/heart <idiom>	احساس راحتی کردن
warm air outlet	خروجهوایگرم
upper warm front	جبهههوایبسیارگرم
warm gas thruster	جت پیش راننده متشکل از گازذخیره شده با فشار زیاد که قبل از بیرون رانده شدن ازنازل گرم شود
warm substeppic zone	نوار نیمه جلگهای گرم
forced warm-air system	سیستمداخلیگرم کننده
hearted	خوش قلب دلشکسته
whole hearted	خاطرجمع مطمئن صمیمانه قلبی صمیمانه
hearted	دارای قلب ...
stiff hearted	خودسر لجوج
stiff hearted	سرکش
tender hearted	دل نازک
tender hearted	نازک دل
stiff hearted	سرسخت
single hearted	یکدل
single hearted	بی ریا
single hearted	وفادار
single hearted	امین
shout hearted	با جرات
tender hearted	رقیق القلب
full hearted	باجرات
soft-hearted	نازک دل
big-hearted	دست و دل باز
big-hearted	گشاده دست
big-hearted	نظر بلند
big-hearted	با گذشت
heavy-hearted <adj.>	افسرده دل
broken-hearted <adj.>	دل شکسته
true hearted	بی ریا
true hearted	صمیمی
simple-hearted <adj.>	ساده دل
shout hearted	قوی دل
kind hearted	خوش قلب
stout hearted	قوی دل
stout-hearted	قوی دل
flint hearted	سنگدل
hard hearted	سنگدل
hard-hearted	سنگدل
marble hearted	سنگدل
stone hearted	سنگدل
kind hearted	مهربان
broken hearted	دلشکسته
broken-hearted	دلشکسته
half-hearted	سرد
half-hearted	بی میل
half-hearted	غیر قلبی
chicken hearted	بزدل
chicken hearted	کم دل وجرات
cold hearted	بی عاطفه
soft-hearted	نرم دل
soft hearted	نرم دل
soft hearted	نازک دل
kind-hearted	مهربان
kind-hearted	خوش قلب
tender-hearted	رقیق القلب
weak hearted	سبک مغز
faint hearted	بزدل
faint hearted	ترسو
faint-hearted	بزدل
faint-hearted	ترسو
pigeon hearted	بزدل
pigeon hearted	ترسو
light hearted	خوشدل
light hearted	سبکدل
light hearted	امیدوار
light-hearted	خوشدل
light-hearted	سبکدل
light-hearted	امیدوار
dead hearted	سنگدل
dead hearted	بی عاطفه
evil hearted	بد قلب
hen hearted	ضعیف القلب
hen hearted	بزدل
hen hearted	ترسو
hollow hearted	غیرصمیمی
large hearted	همدرد
large hearted	مساعد
large hearted	سخاوتمند بخشنده
large hearted	نظر بلند
lion hearted	شیر دل
open hearted	دل و زبان یکی
open hearted	راست باز خوش گمان
plain hearted	ساده دل
plain hearted	بی تزویر
simple hearted	ساده دل
simple hearted	بی تزویر
proud hearted	باد درسر
proud hearted	متکبر
heavy hearted	دلتنگ
hare hearted	بزدل
false hearted	خیانت امیز
false hearted	خائن
free hearted	با سخاوت
free hearted	رک گو
free hearted	نظربلند
free hearted	ازاده
free hearted	ازاده دل
evil hearted	بد دل
full hearted	مطمئن
good hearted	خوش قلب
good hearted	بخشنده
good hearted	مهربان
great hearted	قویدل
great hearted	باجرات
half hearted	مردد
half hearted	از روی دودلی
half hearted	از روی بی علاقگی
machine wash in warm water at a normal setting	شستشوباماشیندرآبگرم ونرمال
machine wash in warm water at a gentle setting	شستشوباماشیندرآبگرم وملایم
He is I'll - tempered ( bad - tempered ) , but is quite big - hearted .	بد اخلاق است ولی ضمنا" خیلی لوطی است ( دست ودل باز و با صدق وصفا )