English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 98 (6 milliseconds)
English Persian
warm-air baffle خروجهوایگرم
Other Matches
Please warm up this milk . warm and sincere greetings . لطفا" این شیر را قدری گرم کنید
baffle گیج یا گمراه کردن
baffle فریفتن
baffle مغبون کردن
baffle اغفال کردن
baffle فریب دادن
baffle گول زدن
baffle تیغه
baffle مغشوش کردن
baffle دستپاچه کردن بی نتیجه کردن
baffle پریشانی اهانت
baffle تیغه بلندگو
baffle تیغه لامپ
baffle منعکس
baffle صفحه منعکس کننده
baffle صفحه انعکاس از پیشرفت بازداشتن
baffle بر هم زدن
baffle دیوار ارام کننده
baffle سپر
baffle منحرف کننده جریان سیال
baffle موج گیر
baffle platform کف ارام کننده
to baffle one's plots برنامههای کسی رابهم زدن
smoke baffle خروجدود
baffle plate موج گیر
baffle plate سپر
baffle area ناحیه کور
liquid oxygen tank baffle مخزناکسیژنمایعبیمصرف
warm up راه انداختن
warm up تشجیع کردن
warm up اجازه داده به یک ماشین برای بیکار ماندن برای مدتی پس از روشن شدن تا به وضعیت عملیات مط لوب برسد
warm down تمرین سبک
warm-up گرم کردن
warm-up روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm-up گرم شدن
warm up شروع کردن به کار
warm up <idiom> دوستانه برخورد کردن
warm up <idiom> گرم کردن (برای بازی)
warm گرم کردن گرم شدن
warm صمیمی
warm غیور خونگرم
warm با حرارت
warm گرم
warm up گرم کردن
warm up دست گرمی بازی کردن
warm up قبل از بازی حرکت کردن وخود را گرم نمودن
to give a warm welcome سخت مقاومت کردن با
warm up suit گرمکن
Come and get warm by the fire . بیا جلوی آتش که گرم بشوی
I feel warm . گرمم شده
She has a warm heart. قلب گرم ومهربانی دارد
It was warm , but not hot . هوا گرم بود ولی داغ نبود
warm-blooded <adj.> خونگرم
warm climate گرمسیر
warm up time زمان اماده شدن
warm-hearted دلسوز
warm boot فرایند فریب دادن کامپیوتر بااین تفکر که برق ان با وجودروشن بودن خاموش شده است راه اندازی گرم
warm boot شروع مجدد سیستم که معمولاگ سیستم عامل را هرباره بارمیکند ولی دیگر سخت افزار را بررسی نمیکند
warm bloodedness مهربانی
warm bloodedness خونگرمی
warm blooded خونگرمی مهربانی
warm blooded با روح
warm blooded خونگرم
to give a warm welcome روی خوش نشان دادن به
he is warm with wine کله اش گرم است
warm-ups گرم کردن
warm-ups روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm-ups گرم شدن
warm fronts جبهه هوای گرم
warm front جبهه هوای گرم
warm-blooded خون گرم
warm-hearted بامحبت
warm corner جای خطرناک
warm corner نبرد سخت
warm link پیوند گرم
warm spot اندامها و مراکزاحساس گرما در پوست
warm hearted با محبت
warm spot نقطه گرماگیر
warm standby وسیله پشتیبان جانبی که قابل تنظیم برای روشن شدن است در یک لحظه کوتاه پس از خرابی سیستم
warm start شروع مجدد برنامه که متوقف شده بود ولی بدون از دست دادن داده
warm start شروع گرم
warm hearted دلسوز
warm bloodedness خونگرم با روح
warm to one's work در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
warm infusion چیز دم کرده
warm substeppic zone نوار نیمه جلگهای گرم
the room is nice and warm اطاق خوب گرم است
warm-air outlet مجرایخروجهوایگرم
A warm and soft bed . رختخواب گرم ونرم
warm one's blood/heart <idiom> احساس راحتی کردن
warm air outlet خروجهوایگرم
warm gas thruster جت پیش راننده متشکل از گازذخیره شده با فشار زیاد که قبل از بیرون رانده شدن ازنازل گرم شود
upper warm front جبهههوایبسیارگرم
warm-air outflow خروجیهوایگرم
forced warm-air system سیستمداخلیگرم کننده
machine wash in warm water at a normal setting شستشوباماشیندرآبگرم ونرمال
machine wash in warm water at a gentle setting شستشوباماشیندرآبگرم وملایم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com