English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English Persian
wasted time وقت اتلاف شده
wasted time وقت هدر شده
Other Matches
wasted نشئه
wasted مست
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . وقتش که شد خبر میکنم
have a time <idiom> به مشکل بر خوردن
keep time <idiom> نگهداری میزان و وزن
One by one . One at a time . یک یک ( یکی یکی )
Once upon a time . یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
about time <idiom> زودتراز اینها
all the time <idiom> به طور مکرر
do time <idiom> مدتی درزندان بودن
for the time being <idiom> برای مدتی
keep time <idiom> زمان صحیح رانشان دادن
have a time <idiom> زمان خوبی داشتن
from time to time <idiom> گاهگاهی
Our time is up . وقت تمام است
down time مدت از کار افتادگی
down time زمان تلفن شده
even time دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
since that time. thereafter. ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
What time is it?What time do you have? ساعت چند است
At the same time . درعین حال
down time مرگ
down time زمان تلف
down time زمان توقف
down time زمان بیکاری
down time وقفه
on time <idiom> سرساعت
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
time will tell در آینده معلوم می شود
behind time بی موقع
behind time دیر
at the same time در عین حال
at the same time در ان واحد
at the same time ضمنا"
It's time وقتش رسیده که
at a specified time در وقت معین یا معلوم
against time رکوردگیری
against time تایم گیری
There is still time before I go. هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
at any time <adv.> هر بار
take your time عجله نکن
take one's time <idiom> انجام کاری بدون عجله
time after time <idiom> مکررا
in the mean time ضمنا
time out <idiom> پایان وقت
while away the time <idiom> زمان خوشی را گذراندن
in no time <idiom> سریعا ،بزودی
in time <idiom> قبل از ساعت مقرر
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
at another time در زمان دیگری
There is yet time. هنوز وقت هست.
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
time out معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
she is near her time وقت زاییدنش نزدیک است
once upon a time یکی بودیکی نبود
once upon a time روزگاری
once upon a time روزی
on time مدت دار
old time قدیمی
off time مرخصی
off time وقت ازاد
mean time ساعت متوسط
mean time زمان متوسط
many a time بارها
many a time چندین بار
to d. a way one's time وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
to keep time موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
one at a time یکی یکی
out of time بیموقع
some time یک وقتی
some time مدتی
some time or other یک وقتی
some time or other یک روزی
specified time وقت معین
there is a time for everything هرکاری وقتی
there is a time for everything دارد
time and again چندین بار
time and again بکرات
time in ادامه بازی پس از توقف
time is up وقت گذشت
out of time بیجا
out of time بیگاه
to know the time of d هوشیاربودن
to know the time of d اگاه بودن
all-time بیسابقه
all-time بالا یا پایینترین حد
from time to time هرچندوقت یکبار
from time to time گاه گاهی
from this time forth ازاین ببعد
from this time forth زین سپس
from this time forth ازاین پس
for the time being عجالت
one-time پیشین
one-time قبلی
one-time سابق
four-four time چهارهچهارم
three-four time نت
all-time همیشگی
what is the time? وقت چیست
just in time روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
just in time درست بموقع
it is time i was going وقت رفتن من رسیده است
in time بجا
in time بموقع
in the time to come اینده
in the time to come در
in no time خیلی زود
two time دو حرکت ساده
i time time Instruction
up time زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
what time is it? چه ساعتی است
what is the time? چه ساعتی است
two-two time نتدودوم
time out مهلت
time خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time ثیر قرار میدهد
time انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time زمان
time گاه
for the first [last] time برای اولین [آخرین] بار
time فرصت مجال
time زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time اندازه گیری زمان یک عملیات
time متقارن ساختن
time مرورزمان را ثبت کردن
time زمانی موقعی
time ساعتی
time وقت معین کردن
time عهد
time TIفرمان E
time مدت
time زمانه
time فرصت
time تایم
time ایام
time روزگار
time مدروز
f. time روزهای تعطیل دادگاه
time [s] <adv.> دفعه
time وقت
time out وقفه فاصله
time out ساعت غیبت کارگر
time فرصت موقع
time هنگام
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
any time <adv.> هر بار
time [s] <adv.> بار
time دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time وقت قرار دادن برای
time به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
What have you been up to this time? حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
time out تایم
time سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
any time <adv.> درهمه اوقات
at any time <adv.> درهمه اوقات
any time <adv.> همیشه
at any time <adv.> همیشه
time out ایست
time زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time saver صرفه جویی کننده در وقت
to mark time در جا زدن
to rime away one's time وقت خود را به قافیه سازی
time resolution جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
time priority تقدم زمانی
time priority اولویت زمانی
time preference ارجحیت زمانی
time sampling نمونه گیری زمانی
time quantum ذره زمانی
time preference رجحان زمانی
to serve time در زندان بسربردن
to take time by the forelock را ازدست ندادن
time out of minds عهد دقیانوس
time out of minds زمانی که کسی یاد ندارد
to time a race وقت مسابقهای را نگاه داشتن
time orderly نگهبان اعلام ساعت
time on target زره
time on target اتش زمان روی هدف
time on target زمان روی هدف
to take time by the forelock فرصت راغنیمت شمردن فرصت
to sleep away one's time بخواب گذراندن
time preference ترجیح زمانی
time policy بیمه نامه مدت دار
time policy بیمه نامه دریایی با مدت محدود
time perception ادراک زمان
time path مسیر زمانی
time over target زمان رسیدن روی هدف زمانی که هواپیما روی هدف می رسد
to rime away one's time گذراندن
to serve time زندانی بودن
time of origin زمان ارسال پیام
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com