English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 182 (9 milliseconds)
English Persian
watch and ward حق نگهبانی روزانه و شبانه
Search result with all words
to keep watch and ward حفافت یادفاع کردن
to keep watch and ward پاسداری کردن
Other Matches
in ward تحت تولیت
ward دسته کاغذ
to out ward seeming فاهرا`
to ward off از خود دور کردن
to ward off دفع کردن
to out ward seeming برحسب فاهر
ward off دفع کردن
ward off دفاع کردن
ward off از خوددور کردن
ward ناحیه
ward محجور حفافت بخش
ward اطاق جدا
ward بخش
ward نگهداری کردن توجه کردن
ward اطاق عمومی بیماران بستری صغیری که تحت قیومت باشد محجور
ward حیاط محوطه زندان
ward سلول زندان
ward دهلیز
ward نگهبان
ward مولی علیه
ward تولیت
ward محوطه
ward room اطاق افسران در کشتی جنگی
left for ward در فوتبال پیشرو چپ
lee ward side lee
lee ward در جهت مخالف باد
right wing to ward دست راست
left ward چپ
side ward یک بری
to go back ward به قهقرارفتن
to go back ward پس رفتن
ward heeler کارچاق کن سیاسی ناحیه بخصوصی
wind ward در جهت باد
the out ward eye چشم فاهر
the out ward eye چشم برون
stern ward بطرف عقب کشتی
soiuth ward بسوی جنوب
soiuth ward بطرف جنوب متمایل بجنوب
side ward ازپهلو
side ward ضلعی
side ward پهلویی
right wing to ward پیشرو
castle ward دژبان
clearance in ward گواهی مامورین گمرک نسبت به کالاهایی که مشمول حقوق گمرکی می شوند قبل از تخلیه و بعد از حمل
castle ward پاسبان دژیاقلعه
hom ward bound اماده رفتن به کشور میهن
left wing for ward پیشرو دست چپ
ward leonard control کنترل وارد لئونارد
ward leonard control اتصال لئونارد
to go spell back ward ازاخریاوارونه همی کردن
watch مدت کشیک
watch نگهبان
watch پاس نگهبانی
watch مراقبت کردن موافبت کردن
watch نگهبانی دادن
watch نگهبانی
watch guard : syn
to watch نگاه کردن
watch it <idiom> مراقب باش
to keep watch کشیک کشیدن موافبت کردن
to keep watch پاس داشتن
watch پاییدن
watch دیدبان
to keep watch مراقب بودن
watch پاسداری کشیک
watch ساعت جیبی و مچی
watch ساعت
watch مراقبت کردن
watch موافب بودن
watch بر کسی نظارت کردن
watch پاسداری کردن
watch پاسدار
watch پاس
to watch over توجه کردن
to watch over موافبت کردن
keep watch پاییدن
watch out موافب
watch out مراقب بودن
i was on the watch for it مراقب ان بودم
first watch نگهبانی شامگاه
first watch پاس اول پاس شب
By my watch it's five to nine. طبق ساعت [مچی] من ساعت پنج دقیقه به نه است.
Look at the watch. نگاه کنید به ساعت [مچی] ببینید ساعت چند است.
keep watch کشیک کشیدن
d. of a watch فرافت یا تردی ساعت
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
by my watch مطابق ساعت من
by my watch ساعت من
watch test ازمون ساعت
watch key کلید ساعت
watch tower برج دیدبانی
watch man نگهبان
watch man مستحفظ
watch one's time مراقب فرصت بودن
watch pocket جا ساعتی که به رختخواب اویزان کنند
watch one's time گوش بزنگ بودن
watch pocket جیب ساعتی
watch man پاسبان مراقب
watch tower دیدگاه
I've got to watch what I eat. باید مواظب رژیمم باشم.
Watch yourself up on the roof. مواظب خودت روی پشت بام باش.
Watch the child ! مواظب بچه باش !
pretty to look at [to watch] زیبا [خوشگل] برای نگاه کردن
to watch the clock [با بیحوصلگی] دائما به ساعت نگاه کردن
pocket watch ساعت جیبی
Watch your health! مواظب سلامتی خودت باش!
watch tower برج مراقبت
analogue watch ساعتعقربهای
digital watch ساعتکامپیوتری
mechanical watch بیلمکانیکی
Face of the watch . صفحه ساعت
To set ones watch . ساعت خودرا میزان کردن
watch/mind one's P's and Q's <idiom> مراقبباش مراقب حرف زدنت باش
I've got to watch what I eat. من باید مواظب به آنچه می خورم باشم. [که چاق نشوم]
to watch children مواظب بچه ها بودن
to watch for certain symptoms توجه کردن به نشانه های ویژه [علایم ویژه مرض ]
wrist watch ساعت مچی
lever watch اهرم
lever watch کارراهرم
lever watch سود مکانیکی اهرم دستگاه اهرمی
listening watch مراقبت به گوش
listening watch پست به گوش رادیویی نگهبانی به گوش
maintain watch به گوش بودن دائم
maintain watch مراقبت دایمی از پیام یک فرستنده رادیویی
middle watch نگهبانی نیمه شب
morning watch پاس صبحگاهی
night watch پاس شب
night watch پاسبان شب گزمه
watch officer افسر نگهبان
lever watch شیوه بکار بردن
if you don't watch it اگر احتیاط نکنید
wristlet watch ساعت مچی
anchor watch نگهبان لنگر
anchor watch لنگربان
anchor watch گروه نگهبانی لنگر نگهبان لنگر
capped watch ساعت شکاری
watch maker ساعت ساز
death watch پاسبان مرده
death watch پاسبان کسیکه محکوم بمرگ است
dog watch پلیس یا نگهبان عصر و غروب افتاب
first dog watch نگهبانی اول
forenoon watch پاس قبل از فهر
if you don't watch it اگرملتفت نباشید
officer of the watch افسر نگهبان
port watch نگهبان بندر
the watch is warranted خوبی ساعت
the watch is warranted ضمانت شده است
to carry a watch ساعت همراه داشتن
to carry a watch ساعت دربغل گذاشتن
to watch one's time منتظرموقع مناسب شدن گوش بزنگ بودن
watch bill لوحه نگهبانی ناو
watch case قاب ساعت
watch dog ناو نگهبان ناوگان
watch dog سگ نگهبان
watch fire اتشی که پاسدار یا نگهبان روشن میکند
watch ful موافب
watch ful مراقب
watch glass شیشه ساعت
watch glss شیشه ساعت
watch guard زنجیر یا طنابی که برای نگهداشتن و پاییدن کسی بکارمیبرند
the third watch of the night پاس سوم شب
that watch is a good t. k ان ساعت خوب کارمیکند
set the watch تنظیم نگهبانی
second dog watch نگهبانی دوم
second dog watch پاس غروب
port watch پست نگهبانی بندر
stop watch ساعت وقت گذاری
ticker [colloquial] [watch] ساعت
ticker [colloquial] [watch] زمان
cold iron watch پاس ایمنی
cold iron watch پاس موتورخانه کشتی
Could you watch my bag [for me] until I get back? آیا می توانی مواظب کیف من باشی تا من بر گردم؟
Can you watch the dog for us this weekend? آیا شماها می توانید آخر این هفته مواظب این سگ باشید؟
death-watch beetle موریانه
My watch is fast (gaining). ساعتم جلو می افتد
To be all eyes. To watch like a hawk. چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
Though thy enemy seen a mouse , yet watch him like. <proverb> گر چه دشمنت موش است او را شیر بین .
You have to watch your diet more [carefully] and get more exercise. شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
Dont forget to wind up your watch . یادت نرود ساعتت راکوک کنی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com