Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
watch glass
شیشه ساعت
Other Matches
by my watch
ساعت من
watch
پاسداری کردن
watch
موافب بودن
watch
مراقبت کردن
watch
ساعت
watch
ساعت جیبی و مچی
watch
پاس نگهبانی
watch
پاسداری کشیک
watch
دیدبان
watch
پاییدن
watch
پاسدار
watch
پاس
watch
نگهبان
by my watch
مطابق ساعت من
watch out
موافب
watch it
<idiom>
مراقب باش
watch out
مراقب بودن
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
watch
guard : syn
watch
نگهبانی
watch
نگهبانی دادن
watch
مراقبت کردن موافبت کردن
to keep watch
پاس داشتن
to keep watch
کشیک کشیدن موافبت کردن
Look at the watch.
نگاه کنید به ساعت
[مچی]
ببینید ساعت چند است.
keep watch
پاییدن
i was on the watch for it
مراقب ان بودم
to watch
نگاه کردن
first watch
نگهبانی شامگاه
By my watch it's five to nine.
طبق ساعت
[مچی]
من ساعت پنج دقیقه به نه است.
keep watch
کشیک کشیدن
first watch
پاس اول پاس شب
to keep watch
مراقب بودن
watch
بر کسی نظارت کردن
d. of a watch
فرافت یا تردی ساعت
to watch over
توجه کردن
watch
مدت کشیک
to watch over
موافبت کردن
the watch is warranted
خوبی ساعت
to keep watch and ward
پاسداری کردن
to keep watch and ward
حفافت یادفاع کردن
the watch is warranted
ضمانت شده است
to carry a watch
ساعت همراه داشتن
to watch one's time
منتظرموقع مناسب شدن گوش بزنگ بودن
watch case
قاب ساعت
to carry a watch
ساعت دربغل گذاشتن
watch bill
لوحه نگهبانی ناو
watch and ward
حق نگهبانی روزانه و شبانه
that watch is a good t. k
ان ساعت خوب کارمیکند
stop watch
ساعت وقت گذاری
set the watch
تنظیم نگهبانی
maintain watch
به گوش بودن دائم
listening watch
پست به گوش رادیویی نگهبانی به گوش
listening watch
مراقبت به گوش
lever watch
سود مکانیکی اهرم دستگاه اهرمی
lever watch
کارراهرم
lever watch
اهرم
lever watch
شیوه بکار بردن
if you don't watch it
اگر احتیاط نکنید
if you don't watch it
اگرملتفت نباشید
maintain watch
مراقبت دایمی از پیام یک فرستنده رادیویی
middle watch
نگهبانی نیمه شب
morning watch
پاس صبحگاهی
second dog watch
نگهبانی دوم
second dog watch
پاس غروب
port watch
پست نگهبانی بندر
port watch
نگهبان بندر
officer of the watch
افسر نگهبان
watch officer
افسر نگهبان
night watch
پاسبان شب گزمه
night watch
پاس شب
the third watch of the night
پاس سوم شب
to watch for certain symptoms
توجه کردن به نشانه های ویژه
[علایم ویژه مرض ]
to watch children
مواظب بچه ها بودن
I've got to watch what I eat.
من باید مواظب به آنچه می خورم باشم.
[که چاق نشوم]
watch/mind one's P's and Q's
<idiom>
مراقبباش مراقب حرف زدنت باش
To set ones watch .
ساعت خودرا میزان کردن
Face of the watch .
صفحه ساعت
Watch your health!
مواظب سلامتی خودت باش!
pocket watch
ساعت جیبی
to watch the clock
[با بیحوصلگی]
دائما به ساعت نگاه کردن
pretty to look at
[to watch]
زیبا
[خوشگل]
برای نگاه کردن
Watch the child !
مواظب بچه باش !
Watch yourself up on the roof.
مواظب خودت روی پشت بام باش.
mechanical watch
بیلمکانیکی
digital watch
ساعتکامپیوتری
watch man
مستحفظ
watch man
نگهبان
watch key
کلید ساعت
watch guard
زنجیر یا طنابی که برای نگهداشتن و پاییدن کسی بکارمیبرند
watch glss
شیشه ساعت
watch ful
مراقب
watch ful
موافب
watch fire
اتشی که پاسدار یا نگهبان روشن میکند
watch dog
سگ نگهبان
watch man
پاسبان مراقب
watch one's time
مراقب فرصت بودن
analogue watch
ساعتعقربهای
I've got to watch what I eat.
باید مواظب رژیمم باشم.
watch tower
برج مراقبت
watch tower
برج دیدبانی
watch tower
دیدگاه
watch test
ازمون ساعت
watch pocket
جا ساعتی که به رختخواب اویزان کنند
watch pocket
جیب ساعتی
watch one's time
گوش بزنگ بودن
watch dog
ناو نگهبان ناوگان
wristlet watch
ساعت مچی
anchor watch
لنگربان
death watch
پاسبان مرده
wrist watch
ساعت مچی
watch maker
ساعت ساز
first dog watch
نگهبانی اول
anchor watch
نگهبان لنگر
dog watch
پلیس یا نگهبان عصر و غروب افتاب
death watch
پاسبان کسیکه محکوم بمرگ است
capped watch
ساعت شکاری
anchor watch
گروه نگهبانی لنگر نگهبان لنگر
forenoon watch
پاس قبل از فهر
Could you watch my bag
[for me]
until I get back?
آیا می توانی مواظب کیف من باشی تا من بر گردم؟
Can you watch the dog for us this weekend?
آیا شماها می توانید آخر این هفته مواظب این سگ باشید؟
cold iron watch
پاس ایمنی
ticker
[colloquial]
[watch]
ساعت
cold iron watch
پاس موتورخانه کشتی
death-watch beetle
موریانه
My watch is fast (gaining).
ساعتم جلو می افتد
ticker
[colloquial]
[watch]
زمان
To be all eyes. To watch like a hawk.
چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
glass
عدسی
to f. glass
شیشه گری کردن
looking-glass
ائینه
glass
زجاج
glass
شیشه
glass
شیشه گرفتن
glass
عینک
glass
الت شیشهای
glass
شیشه الات
glass
شیشه ذره بین عدسی
glass
ایینه شیشه دوربین
glass
استکان
glass
گیلاس جام
glass
لیوان
glass
ابگینه
glass
عینک دار کردن شیشهای کردن
glass
صیقلی کردن
looking glass
اینه
looking glass
ایینه
glass
دستگاه بارومتر
looking glass self
خود ایینهای
glass
لیوان یخ
glass
دستگاه ارتفاع سنج دوربین
You have to watch your diet more
[carefully]
and get more exercise.
شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
Though thy enemy seen a mouse , yet watch him like.
<proverb>
گر چه دشمنت موش است او را شیر بین .
Dont forget to wind up your watch .
یادت نرود ساعتت راکوک کنی
burning glass
عدسی محدب یاایینه مقعر
burning glass
ذره بین
eye glass
عینک دستی
water glass
شیشه محلول
water glass
اب شیشه
water glass
لیوان اب
water glass
شیشه مایع
weather glass
هواسنج میزان الهوا
burning glass
عینک جوشکاری
eye glass
شیشهای که برای کمک بینایی بکارمیبرند
crystal glass
بلور
drinking glass
گیلاس
drinking glass
فنجان
crown glass
شیشه گردیاچرخی
colored glass
شیشه رنگی
cupping glass
شاخ حجامت
cast glass
شیشه ریخته گی
cast glass
شیشه جام ریختگی
wired glass
شیشه دارای شبکه سیمی در متن ان
bell glass
مردنگی
glass fibre
فایبرگلاس
plate glass
شیشه لوحی
a glass of water
یک لیوان آب
There is a glass missing.
یک لیوان کم است.
plate glass
شیشه سنگ شیشه تختهای
object glass
عدسی شیئی
magnifying glass
ذره بین
wire glass
شیشه دارای شبکه سیمی در متن ان
liquid glass
شیشه مایع
crown glass
شیشه پنجره
[در قرن نوزدهم انگلیس]
cut glass
بلور کریستال
port glass
جام شرابقرمزوشیرینپرتقالی
liqueur glass
جام لیکور
hock glass
جام پایهبلند
beer glass
لیوانآبجو
bordeaux glass
گیلاسمخصوصشرابفرانسوی
brandy glass
گیلاسکنیاک
burgundy glass
لیوان
burgundy glass
بورگندی
champagne glass
گیلاسگردشامپاین
cocktail glass
لیوانمخصوصمشروب
glass cover
پوشششیشهای
glass dome
برآمدگیشیشهای
glass roof
سقفشیشهای
glass slide
اسلایدشیشهای
glass sphere
گویشیشهای
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com