Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English
Persian
water bath
دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
water bath
حمام آب
water bath
[ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
Other Matches
bath
حمام ابکاری
bath
وان
bath
حمام فرنگی
bath
ابتنی کردن حمام گرفتن
bath
استحمام شستشوکردن
bath
حمام
bath
شستشو
to take a bath
ابتنی کردن
to take a bath
استحمام کردن
take a bath
<idiom>
ویرانی تجارت ،ورشکست شدن
bath
گرمابه
to take a bath
شستشو کردن
dyeing bath
حمام رنگرزی
vapour bath
حمام بخار
cold bath
ابتنی با اب سرد
bath dye
حمام رنگرزی الیاف
sun bath
حمام افتابی
bath house
گرمابه
bath house
حمام
shower bath
دوش
I'd like a room with bath.
من یک اتاق با حمام میخواهم.
developer bath
تشتکفاهرکننده
stop bath
ابگونه اسیدی که برای تثبیت عکس وفیلم بکار میرود
steam bath
حمام بخار
shower bath
حمام دوش
acid bath
حمام اسید
shaking bath
حمام تکان دهنده
What find bath.
عجب حمام خوبی است
slipper bath
یکجور فرف تن شویی که روی ان نیمه پوشیده است
a bath towel
حوله حمام
May I have a bath towel?
ممکن است یک حوله حمام برایم بیاورید؟
sand bath
حمام شن
hip-bath
وانکوچک
bed-bath
شستشویمریض
A ticket to Bath, please.
لطفا یک بلیت به شهر باته.
bath oil
مایعخوشبوکنندهآب
bath keeper
گرمابه دار
bath keeper
حمامی
ultrasonic bath
حمام فراصوتی
Turkish bath
حمام
mud bath
گل مالی تن برای درمان
copper bath
حمام مس
needle bath
شستشو در زیر ابی که با دانههای خیلی ریز بر تن میریزد
needle bath
دوش سوزنی
bath salts
نوعینمککانیجهتخوشبو کردنآبحمام
bubble bath
مادهای معطر که در وان پر آب حمام میریزند و کف میکند
bubble bath
وان پر کف و معطر شده
oil bath
حمام روغن
turkey bath
گرمابه
bath platform
سکویحمام
foot bath
پاشویه
Turkish bath
گرمابه بخار
sweating bath
گرمابه
sweating bath
حمام گرم
metal bath
حمام فلز
bath-house
حمام عمومی
Bath Stone
سنگ آهک دانه ای
sweating bath
حمام بخار
swimming bath
تن شو یاحوضی که دران شناتوان کرد
swimming bath
شناگاه
molten bath
حمام ذوب فلزات
turkey bath
حمام شرقی
salt bath furnace
کوره حمام نمک
salt bath hardening
سخت گردانی حمام نمک
oil bath lubrication
روغنکاری حمام روغن
bath and shower mixer
اختلاطدوشووان
swimming bath
[British E]
[old-fashioned]
گرمابه
[با استخر]
swimming bath
[British E]
[old-fashioned]
حمام
[با استخر]
salt bath case hardening
سخت گردانی سطحی حمام نمک
first water
درجه اول
by water
از راه رودخانه
mean water
میان اب
She let the water out .
آب را ول کرد
f.water
عرق رازیانه
first water
بالاترین مقام
water still
دستگاه تقطیر اب
water way
مسیل
water way
ابراهه
water way
راه ابی
by water
از راه دریا
on the water
در کشتی
by water
با کشتی
water
ابگونه
of the first water
بهترین
water course
حق الشرب
water course
مجرای اب
water course
حق المجری
water down
<idiom>
ضعیف شدن
water
آب
to water
آب دادن
water
اب
water
پیشاب
water
مایع
water
اب دادن
to keep ones he above water
از زیر بدهی بیرون آمدن
to p something with water
اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
to water
آب ریختن
above water
<adj.>
شناور
to water something
آب دادن
[گیاه]
above water
<adj.>
روی آب
water glass
اب شیشه
water filter
صافی اب
water glass
لیوان اب
water glass
شیشه مایع
water guage
فشار سنج اب
to soften a water
سبک ترکردن یاشیرین کردن اب
water glass
شیشه محلول
water gauge
اب پیم
water fowl
مرغ ابی
water meter
اب سنج
water fast
پارچه شورنرو
water fast
غیر قابل پاک شدن بوسیله اب
water fowl
پرنده ابی
water front
جبهه رطوبتی
water gas
گاز اب
water gauge
اندازه اب نما
water fast
رنگ نرو
water hammer
ضربت قوج
water hammer
ضربت قوچ
water level
سطح اب
water lily
نیلوفر ابی
water line
خط ابخور ناو
water logging
ابسیری
water loss
ابکاهی
water lowering
زهکشی
water melon
هندوانه
water meter
کنتور اب
water mill
اسیاب ابی
water mill
اسیاب
water moccasin
مار سمی ابزی جنوب امریکا
water nymph
حوری دریایی
water nymph
الهه دریایی
water pepper
زنجبیل سگ
water pepper
فلفل ابی
water pipe
تنبوشه
water level
سطح کوچکی برای کنتل جهت حرکت روی لب
water level
تراز اب
water hardening
سختگردانی با اب
to sniff up water
اب رابه بینی کشیدن
water hazard
مانع ابی در مسیر گوی گلف
water heater
فرف ابگرم کن
water heater
ابگرم کن
water hole
سوراخ یا شکاف طبیعی رودخانه خشک شده که مقداری اب دران باشد
water hole
چاله اب
to keep ones head above water
خود را از بار بدهی رها کردن
water hyacinth
سنبل ابی
water hyacinth
وردالنیل
water injection
پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
water jacket
ابدان
water jacket
صندوق اب
water jump
مانع ابی
water jump
چاله ابی در مسیر دو 0003 متربا مانع
water pipe
لوله اب
to splash into water
به اب زدن
water bed
تشک ابی
water bailiff
میراب
water bag
کیسه اب
water aspirator
خرطوم ابی
waste water
فاضلاب
wade into the water
راه رفتن در اب
voidance water
زیر اب
water car
ارابه اب پاش
water carriage
حمل از راه اب
water carrier
دلو
water circulation
گردش اب
water bailiffs
مامور تفتیش کشتیها در بندر
water car
ارابه اب فروشان
water bailiffs
مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
water extraction
آبگیری
[پس از شستشو]
water bed
تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
water bearer
ریزنده اب ابریز
water bonded
اب بند شده
water boy
بچه سقا
water boy
سقا
water bearer
ساکب الماء
water bearer
دلو
water buffalo
گاو میش اهلی شده اسیایی
water balance
بیلان اب
water canteen
قمقمه
water coiour
ابرنگ
water colour
ابرنگ
water colour
رنگاب
water cure
اب درمان
water cure
علاج بااب معالجه بااب
water damage
خسارت اب دیدگی
water displacement
زهکشی سیستم زهکشی مهمات نوعی روش پر کردن خرج فسفرسفید در داخل گلوله
water disposal
فاضلاب
water disposal
اگوکشی
water disposal
ساختن اگو
water dog
سگ ابی
water dog
شناگر ماهر
water displacement
زهکشی کردن
water dog
سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
water cress
شاهی اتی
unavailable water
رطوبت غیر قابل استفاده
underground water
اب زیرزمینی
water colour
نقاشی ابرنگی
water container
فرف اب
water content
درصد رطوبت
water cooling
خنک کنندگی اب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com