English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
water bottle clip گیرهنگهدارندهغمغمه
Other Matches
water bottle غمغهآب
The bottle is fI'lled up with water بطری با آب پر شده است
hot-water bottle کیسهآبگرم
clip محکم گرفتن
clip قلاب نوار
clip بست
clip شانه فشنگ
clip خشاب
clip بغل گرفتن
clip گیره یاپنس چیدن
clip شانه فشنگ گیره کاغذ
clip پشم چینی کوتاه کردن
clip موزنی
clip برش
clip دستگیره
clip سد کردن راه حریف از پشت باانداختن خود به زمین
clip-on متصلبهم
clip-on <adj.> گیره دار [چیزی با گیره برای بستن]
clip بست مخصوص کابل و سیم
clip انتخاب ناحیهای از تصویر که کوچکتر از حالت اصلی است
clip لوله
clip ترمینال باطری بست
clip گیره
clip مفصل کابل
bottle دربطری ریختن
bottle شیشه
bottle محتوی یک بطری
bottle بطری
wave clip گیرهفر
test clip گیره ازمایش
grid clip گیره
to clip one's wings کسیرابستن هزینه کسی رامحدودکردن بال کسیراچیدن
paper clip گیرهی کاغذ
to clip one's wings دست
fahnestock clip گیره فنری
join clip گیره اتصال
bulldog clip گیرهورق
grid clip اتصال شبکه
fuse clip گیره فیوز
alligator clip انبر سوسماری
crocodile clip گیره تمساح
grid clip ترمینال شبکه
yarn clip گیرهنخبافندگی
pipe clip گیره لوله
brace clip سگکبندشلوار
branch clip گوشیپزشکی
clip joint <idiom> شغل سطح پایینی که پراز کلاهبرداری باشد
clip angle نبشی قوسی
cable clip پل کابل
toe clip کلیپپا
clip art هنر ارایش
clip ejector شانه پران
clip earrings گوشوارهگیرهدار
clip someone's wings <idiom> محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
stage clip سطحنمایش
clip ejector خشاب پران
clip laten شانه گیر
clip laten خشاب گیر
hair clip گلسر
scent bottle شیشه عطری
To bottle up ones anger. خشم خود را دردل نگاهداشتن
beather bottle خیک
absorption bottle بطری جذب
beather bottle مشک
case bottle چارپر
scent bottle عطر دان
bottle bank سطلآشغالمخصوصبطری
bottle green سبزپررنگ
bottle-feed بچهایکهشیرخشکرابهشیرمادرشترجیحمیدهد
To bottle up a sentiment. احساسی رادر دل خود جمع کردن
hit the bottle <idiom> الکل نوشیدن
ink bottle مرکب دان
bottle-opener دربازکنبطری
leather bottle مشک
weighting bottle فرف توزین
nursing bottle شیشه شیر بچه
nursing bottle بطری شیربچه
bottle opener دربازکن
bottle neck مهلکه
bottle neck مانع اشکال کار
bottle neck محل تراکم عبور ومرور
bottle neck گیر در کار
bottle rack جا بطری
case bottle شیشه چارپهلو
gas bottle بطری گاز
gas bottle سیلندر گاز کپسول گاز
gourd bottle قمقمهای که ازکدوی قلیانی بسازند
ink bottle شیشه مرکب شیشه جوهر
ink bottle دوات
gourd bottle قمقمه
bottle brush شیشه پاک کن
bottle companion هم پیاله
bottle flower گل دکمه
bottle holder نوکر یا ملازم پهلوان مشت زن
bottle holder پشت
bottle holder یار
bottle holder یاور
oxygen bottle محفظهای برای نگهداری اکسیژن گازی تحت فشار زیاد
bottle-dungeon سیاه چال
the neck of a bottle گردن بطری
stock bottle شیشه ذخیره
bottle feeding تغذیه با بطری
feeding-bottle بطری سرپستانک داربرای شیردادن بچه
feeding bottle بطری سرپستانک داربرای شیردادن بچه
case-bottle شیشه چارپر
wash bottle اب فشان
wash bottle بطری شستشوی
shake bottle بطری حاوی گویهای کوچک نمره دار برای تعیین شماره بازیگر بیلیارد
bottle-feeding تغذیه با بطری
tube retention clip گیرهنگهدارندهلوله
hard clip area حدودی که خارج از ان خطوط نمیتوانند روی یک رسام دیجیتالی رسم شوند
soft clip area محدودیتهای ناحیهای که در ان داده میتواند روی دستگاه ترسیم کننده نمایش داده شود
black glass bottle بطلی
black glass bottle بطری
duplex weighting bottle بطری دو دردار توزین
bottle pocket billiard بیلیارد کیسه دار با 2 گوی ومهره بطری مانند
gas washing bottle بطری گاز شویی
bottle silt sampler نمونه برداری با بطری
bottle top mold انگشتانه
water پیشاب
to water something آب دادن [گیاه]
water ابگونه
to water آب دادن
water still دستگاه تقطیر اب
on the water در کشتی
first water درجه اول
water اب دادن
f.water عرق رازیانه
by water از راه رودخانه
by water از راه دریا
by water با کشتی
water مایع
water down <idiom> ضعیف شدن
water اب
first water بالاترین مقام
water way ابراهه
of the first water بهترین
water آب
to water آب ریختن
water course حق المجری
water course حق الشرب
water way مسیل
mean water میان اب
water course مجرای اب
She let the water out . آب را ول کرد
to keep ones he above water از زیر بدهی بیرون آمدن
to p something with water اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
above water <adj.> شناور
water way راه ابی
above water <adj.> روی آب
water heater فرف ابگرم کن
water injection پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
water heater ابگرم کن
water jacket ابدان
water hammer ضربت قوچ
water hammer ضربت قوج
water hole سوراخ یا شکاف طبیعی رودخانه خشک شده که مقداری اب دران باشد
water hole چاله اب
water hazard مانع ابی در مسیر گوی گلف
water hardening سختگردانی با اب
water jacket صندوق اب
water hyacinth سنبل ابی
water hyacinth وردالنیل
water jump مانع ابی
water jump چاله ابی در مسیر دو 0003 متربا مانع
water mill اسیاب
water moccasin مار سمی ابزی جنوب امریکا
water nymph حوری دریایی
water nymph الهه دریایی
water pepper زنجبیل سگ
water pepper فلفل ابی
water pipe لوله اب
water pipe لوله مخصوص لوله کشی اب
water plate بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
water point نقطه تقسیم اب
water pollution الودگی اب
water polo بازی فوتبال ابی
water polo واترپلو
water polo واترپولو
water polo بازی در استخربطول 02 تا 03 متر و عرض 8 تا 01 متر بین 2 تیم 7نفره
water pipe تنبوشه
water mill اسیاب ابی
water level تراز اب
water level سطح کوچکی برای کنتل جهت حرکت روی لب
water level سطح اب
water lily نیلوفر ابی
water line خط ابخور ناو
water meter اب سنج
water logging ابسیری
water loss ابکاهی
water lowering زهکشی
water melon هندوانه
water meter کنتور اب
to splash into water به اب زدن
to soften a water سبک ترکردن یاشیرین کردن اب
to sniff up water اب رابه بینی کشیدن
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
water pressure فشار اب
water coiour ابرنگ
water bed تشک ابی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com