English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English Persian
water butt سطلیکهمخصوصجمعآوریبارانیاستکهازبام میریزد
Other Matches
butt ته قنداق تفنگ
butt کپل
butt بیخ
butt بشکه ته
butt پیشرفتگی داشتن نزدیک یامتصل شدن
butt ضربه زدن
get off one's butt <idiom> سرش شلوغه کارش شروع شده
butt شاخ زدن
butt خوردن
butt هدف
butt قنداق تفنگ
butt ته سیگار
butt لبه لولای فرنگی
butt نوک
butt از سریا لب جفت شدن
butt دسته چوب ماهیگیری
butt ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butt لولا فرنگی
butt پشته
butt کف قنداق
butt فیلترسیگار کف
butt and butt نوک بنوک
butt and butt لب بلب
butt ته درخت
butt پیش رفتن
to butt out پیش امدگی پیداکردن
butt shaft نیزه
butt shaft تیر
butt welding جوشکاری درزی
butt welding جوشکاری شکافی
butt seam جوش درز
butt ring حلقه نزدیک دستگیره چوب ماهیگیری
head butt با سر به حریف زدن
butt strap بخیه جوشکاری
butt stroke ضربه با ته قنداق
butt stroke سخمه ته قنداق
butt of a joke هدف یا علت جوکی [مانند شخصی]
butt weld جوش لب به لب
butt welded از سر جوش خورده
BUTT of a joke هدف یا علت جوکی
butt rib تیغه انتهایی
butt plate صفحه کف قنداق
hammer butt لبهچکش
blade butt انتهای تیغه ملخ که به توپی متصل است
butt-strap لبهمحلاتصالدستهبهفرم عینک
butt hinge لولافرنگی
butt section قسمتهدف
butt guide حافظلبه
butt grip محلقرارگرفتندست
butt cap کلاهکلبه
ingot butt سرشمش
ingot butt لبه شمش
butt joint اتصال لب به لب
butt joint ضربه
butt plate صفحه فلزی روی ته قنداق تفنگ
butt joint اتصال دو ورقه بصورت لب به لب و بدون روی هم امدن لبه ها
hammer butt نوک
butt plate صفحه ته قنداق تفنگ
To interrupt someone. To butt in. تو حرف کسی دویدن
butt ending ضربه غیر مجاز با انتهای چوب
gun butt قنداق تفنگ
gun butt ضربه زدن با قنداق تفنگ
gun butt کف قنداق
gun butt ته تفنگ
to butt weld از سرجوش دادن
fash butt welding جوش برجسته
double u butt joint اتصال لب به لب یو دوبل
double i butt weld جوش درزی ای دوبل
butt seam weld جوشکاری شکافی
flash butt welding جوشکاری لب به لب
butt joint riveting اتصال لب به لب
pressure butt welding جوشکاری لب به لب فشاری
double u butt weld جوش لب به لب یو دوبل
butt seam weld جوشکاری درزی
resistance butt welding جوشکاری لب به لب مقاومتی
single j butt weld جوش لب به لب "جی "
single u butt joint اتصال لب به لب "یو"
single u butt weld اتصال لب به لب "یو"
double bevel butt weld جوشکاری لب به لب
double flanged butt joint اتصال لب به لب- لبه دوبل
egg butt snaffle bit متهمیخیتخممرغیشکل
on the water در کشتی
above water <adj.> روی آب
to keep ones he above water از زیر بدهی بیرون آمدن
by water با کشتی
water way راه ابی
water way ابراهه
by water از راه دریا
water way مسیل
mean water میان اب
by water از راه رودخانه
first water بالاترین مقام
water مایع
water پیشاب
to water something آب دادن [گیاه]
to p something with water اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
above water <adj.> شناور
to water آب ریختن
to water آب دادن
water اب
water ابگونه
first water درجه اول
water down <idiom> ضعیف شدن
water still دستگاه تقطیر اب
water course مجرای اب
water آب
water course حق الشرب
f.water عرق رازیانه
water اب دادن
She let the water out . آب را ول کرد
water course حق المجری
of the first water بهترین
water glass لیوان اب
water moccasin مار سمی ابزی جنوب امریکا
water mill اسیاب
water lowering زهکشی
water hazard مانع ابی در مسیر گوی گلف
water melon هندوانه
water pollution الودگی اب
water mill اسیاب ابی
water meter کنتور اب
water gauge اب پیم
water nymph حوری دریایی
water glass شیشه محلول
water glass اب شیشه
water proof دافع اب
water pepper زنجبیل سگ
water pressure فشار اب
water polo بازی در استخربطول 02 تا 03 متر و عرض 8 تا 01 متر بین 2 تیم 7نفره
water pepper فلفل ابی
water polo واترپولو
water polo واترپلو
water polo بازی فوتبال ابی
water nymph الهه دریایی
water pipe لوله اب
water loss ابکاهی
water pipe تنبوشه
water hammer ضربت قوج
water hammer ضربت قوچ
water hardening سختگردانی با اب
water heater فرف ابگرم کن
water heater ابگرم کن
water hole سوراخ یا شکاف طبیعی رودخانه خشک شده که مقداری اب دران باشد
water hole چاله اب
water hyacinth سنبل ابی
water meter اب سنج
water hyacinth وردالنیل
water jacket ابدان
water jacket صندوق اب
water jump مانع ابی
water logging ابسیری
water line خط ابخور ناو
water lily نیلوفر ابی
water point نقطه تقسیم اب
water plate بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
water pipe لوله مخصوص لوله کشی اب
water glass شیشه مایع
water guage فشار سنج اب
water level سطح اب
water level سطح کوچکی برای کنتل جهت حرکت روی لب
water level تراز اب
water jump چاله ابی در مسیر دو 0003 متربا مانع
water injection پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
tap water اب شیر
water aspirator خرطوم ابی
water bag کیسه اب
water bailiff میراب
water bailiffs مامور تفتیش کشتیها در بندر
water bailiffs مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
water balance بیلان اب
water bearer دلو
water bearer ساکب الماء
water bearer ریزنده اب ابریز
water bed تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
water bed تشک ابی
water bonded اب بند شده
water boy بچه سقا
water boy سقا
waste water فاضلاب
wade into the water راه رفتن در اب
water paint رنگ لعابی
the water was overknee اب از زانو میگذشت
to drink water اب خوردن
to drink water اب اشامیدن
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
to sniff up water اب رابه بینی کشیدن
to soften a water سبک ترکردن یاشیرین کردن اب
to splash into water به اب زدن
unavailable water رطوبت غیر قابل استفاده
underground water اب زیرزمینی
underground water اب درون زمین
undermining by water اب شستگی
undermining by water اب رفتگی کف
up to the middle in water تا کمر در اب
voidance water منجلاب
voidance water زیر اب
water buffalo گاو میش اهلی شده اسیایی
water canteen قمقمه
water disposal فاضلاب
water disposal اگوکشی
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com