English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
water canteen قمقمه
Other Matches
canteen فروشگاه یا رستوران سربازخانه
canteen فروشگاه نوشابه واغذیه در سربازخانه یااردوگاه
canteen سفره خانه
canteen فروشگاه
canteen قمقمه
to water آب ریختن
by water با کشتی
water اب دادن
water مایع
first water درجه اول
by water از راه رودخانه
water down <idiom> ضعیف شدن
water course مجرای اب
first water بالاترین مقام
by water از راه دریا
water آب
water way مسیل
water way ابراهه
water way راه ابی
to water something آب دادن [گیاه]
water پیشاب
water ابگونه
water اب
above water <adj.> روی آب
to p something with water اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
She let the water out . آب را ول کرد
water still دستگاه تقطیر اب
water course حق المجری
water course حق الشرب
to keep ones he above water از زیر بدهی بیرون آمدن
on the water در کشتی
f.water عرق رازیانه
mean water میان اب
above water <adj.> شناور
to water آب دادن
of the first water بهترین
water cooling خنک کردن بااب
water cooling خنک کنندگی اب
water content درصد رطوبت
water colour نقاشی ابرنگی
water colour رنگاب
water bonded اب بند شده
water boy بچه سقا
water boy سقا
water buffalo گاو میش اهلی شده اسیایی
water car ارابه اب فروشان
water carriage حمل از راه اب
water container فرف اب
water carrier دلو
water circulation گردش اب
water coiour ابرنگ
water colour ابرنگ
water car ارابه اب پاش
water bed تشک ابی
water cress شاهی اتی
water fast رنگ نرو
water fast غیر قابل پاک شدن بوسیله اب
water fast پارچه شورنرو
water fowl مرغ ابی
water fowl پرنده ابی
water front جبهه رطوبتی
water gas گاز اب
water rates پولمصرفآب
water gauge اندازه اب نما
water gauge اب پیم
water glass شیشه محلول
water glass اب شیشه
To go through fire and water. خودرا به آب وآتش زدن
water driver مقنی
water cure اب درمان
water cure علاج بااب معالجه بااب
water damage خسارت اب دیدگی
water displacement زهکشی کردن
water displacement زهکشی سیستم زهکشی مهمات نوعی روش پر کردن خرج فسفرسفید در داخل گلوله
water disposal فاضلاب
water disposal اگوکشی
water filter صافی اب
water disposal ساختن اگو
water dog سگ ابی
water dog شناگر ماهر
water dog سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
water glass لیوان اب
water bed تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
rose water گلاب زدن
spend like water مثل ریگ خرج کردن
spill water ابهای اضافی
THere is not even a ripple in the water . <proverb> آب از آب تکان نمى خورد .
storm water فاضلاب ناشی از بارندگی فاضلاب سطحی
subsurface water اب زیرزمینی
surcharge water اب مازاد
surface water اب سطحی
in hot water <idiom> در دردسر
surplus water ابهای اضافی
surplus water ابهای مازاد
swimming with water پرازاب
swimming with water غرق اب
table water سفره اب زیر زمینی
tap water اب شیر
water under the bridge <idiom> همه چیز عوض شده
soft water اب خوشگوار
soft water اب سبک
running water اب جاری
running water اب روان
saline water اب شور
salt water اب نمک
seepage water اب نشستی
If it has not water for me it certainly has bread . <proverb> آب براى من ندارد براى تو که دارد .
ship water اب بار کردن
ship water نفوذ کردن اب بداخل قایق
slack water موقع سکون وارامش اب دریا اب ساکن
slack water اب ساکن
slack water اب ازاد
slack water مد ارام
slack water اب راکد
slack water stand : syn
soft water اب شیرین
water paint رنگ لعابی
the water was overknee اب از زانو میگذشت
undermining by water اب رفتگی کف
up to the middle in water تا کمر در اب
voidance water منجلاب
voidance water زیر اب
wade into the water راه رفتن در اب
waste water فاضلاب
water aspirator خرطوم ابی
water bag کیسه اب
water bailiff میراب
water bailiffs مامور تفتیش کشتیها در بندر
water bailiffs مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
water balance بیلان اب
water bearer دلو
undermining by water اب شستگی
To draw water from the well . آب از چاه کشیدن
hot water <idiom>
to drink water اب خوردن
to drink water اب اشامیدن
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
hold water <idiom>
head above water <idiom> آشکاری مشکل
fish out of water <idiom> طرف وصله ناجوراست
deep water <idiom> مشکل سخت
to sniff up water اب رابه بینی کشیدن
to soften a water سبک ترکردن یاشیرین کردن اب
to splash into water به اب زدن
unavailable water رطوبت غیر قابل استفاده
underground water اب زیرزمینی
underground water اب درون زمین
water bearer ریزنده اب ابریز
water glass شیشه مایع
water seal بوبند اب
water system رودخانه و شعبات ان
water system ذخیره اب
water system منبع اب
water system سیستم ابیاری
water tank مخزن اب
water terminal باراندازهای ابی
water terminal ترمینالهای ابی اسکلههای کنار دریا
water tight مانع دخول اب
water tight کیپ
water treatment گندزدائی اب
water treatment پاکسازی اب
water turbine توربین ابی
water utilization اقتصاد اب
water surface رویه اب
water surface سطح اب
water skier اسکی باز روی اب
water sky لکههای دریاچهای شکل درداخل ابرها شکل انعکاس تصویر دریاچه ها روی ابر
water snake مار ابی
water soak در اب صابون زدن
water soak در اب خیساندن
written in water نا پایدار
water spot گردباد دریایی
water spot واتراسپات
water transport ناقلآب
water signs علائمآبی
water stop اب بند
water suit لباس ضد فشار اب
water suit لباس ضد نیروی ثقل
water separator جداگرآب
water vapor بخار اب
water wheel دولاب
water wheel چرخاب
water-soluble حل شدنی در آب
water-soluble آبگشا
water key کلیدآب
water jug پارچآب
water intake مکندهآب
water inlet ورودآب
water hose شلنگآب
water goblet جام آب
water bottle غمغهآب
head of water سرچشمهآب
surface of the water سطحآب
supply of water ذخیرهآب
still water level سطحسکونآب
water pistols هفت تیر آب پران
water pistols آبدزدک
water worn ساییده شده ازاب
water year سال ابی که برابر است با اول مهر هر سال تا پایان شهریور سال بعد
white water ابشارهای کوتاه رودخانه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com