Dictiornary-Farsi | water cools the used steam | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
water cools the used steam	آبخنککنندهبخاراستفادهشده


Other Matches

condensation of steam into water	تراکمبخاردرآب
water is pumped back into the steam generator	برگشتنانفجارآببداخلژنراتوربخار
cools	خونسرد خنک کردن
cools	چاییدن
cools	خنک
cools	سرد
cools	ارام کردن
to get up steam	کم کم گرم شدن
steam up	عصبانی کردن
under one's own steam <idiom>	بدون کمک
let off steam <idiom>	ازدست دادن انرژی اضافه
steam up	تحریک کردن
to get up steam	بخاربرای راه انداختن ماشین تولیدکردن
steam	بخار کردن
steam	way under get
steam	بخار اب
steam	بخاردادن
steam	بخار
steam	دمه
steam lance	یخ اب کن
steam fitter	تعمیر کارلوله بخار
steam fog	مه حاصل از بخار اب
steam gas	بخار دواتشه
steam hammer	چکش بخاری
steam gauge	بخار سنج
steam generator	بخارزا
steam generator	دیگ بخار
steam shovel	خاک انداز بخاری
superheated steam	بخار داغ
steam hammer	چکش بخار
steam heating	ایجاد حرارت با بخار
steam fitter	نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
steam stripping	تقطیر با بخار اب
gland steam	بخار دورزبانه
To let off steam . To get it off ones chest.	دل خود را خالی کردن
gland steam	بخار دور اب بند
steam irons	ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
steam iron	ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
steam bath	حمام بخار
steam boat	کرجی بخار
steam boiler	دیگ بخار
steam brake	ترمز بخاری
steam curing	عمل اوردن بتن با بخار
steam distillation	تقطیر با بخار اب
steam engine	موتور بخار
steam engine	ماشین بخار
to steam ahead or away	با حرارت کار کردن
steam lance	یخ اب کن بخاری
exhaust steam	بخار خروجی
live steam	بخار زنده
steam whistle	سوت بخار
steam boat	کشتی بخار
steam whistle	سوت ماشین
steam valve	دریچه بخار
bucket of steam	سطل بخار
steam outlet	مدخلخروجیبخار
steam turbine	توربین بخار
steam trap	تله بخار
steam tight	مانع خروج بخار
steam roller	جاده صاف کن
steam ship	کشتی بخار
steam roller	جاده کوب غلتک
steam pile driver	دنگ بخاری
steam propulsion of ships	راندن کشتی ها بوسیله بخار
high pressure steam	بخار فشار قوی
steam pile driver	شمعکوب بخاری
steam pressure drives turbine	فشاربخارمحرکتوربین
bleeder type steam engine	ماشین بخار با شیر اطمینان
f.water	عرق رازیانه
She let the water out .	آب را ول کرد
water still	دستگاه تقطیر اب
water course	حق المجری
water course	حق الشرب
by water	از راه دریا
mean water	میان اب
by water	با کشتی
by water	از راه رودخانه
first water	بالاترین مقام
water course	مجرای اب
on the water	در کشتی
of the first water	بهترین
water way	راه ابی
water way	ابراهه
water way	مسیل
first water	درجه اول
to p something with water	اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
above water <adj.>	شناور
water	مایع
water	اب
water	پیشاب
water	ابگونه
above water <adj.>	روی آب
to water	آب دادن
to water	آب ریختن
to water something	آب دادن [گیاه]
water	اب دادن
to keep ones he above water	از زیر بدهی بیرون آمدن
water down <idiom>	ضعیف شدن
water	آب
water fowl	پرنده ابی
water lowering	زهکشی
water loss	ابکاهی
water guage	فشار سنج اب
water line	خط ابخور ناو
water gas	گاز اب
water gauge	اندازه اب نما
water gauge	اب پیم
water glass	شیشه محلول
water fowl	مرغ ابی
water dog	سگ ابی
water meter	کنتور اب
water dog	شناگر ماهر
water dog	سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
water driver	مقنی
water fast	رنگ نرو
water fast	غیر قابل پاک شدن بوسیله اب
water fast	پارچه شورنرو
water melon	هندوانه
water filter	صافی اب
water front	جبهه رطوبتی
water mill	اسیاب ابی
water meter	اب سنج
water lily	نیلوفر ابی
water hammer	ضربت قوچ
water glass	اب شیشه
water jump	چاله ابی در مسیر دو 0003 متربا مانع
water jump	مانع ابی
water hole	سوراخ یا شکاف طبیعی رودخانه خشک شده که مقداری اب دران باشد
water hole	چاله اب
water hyacinth	سنبل ابی
water hyacinth	وردالنیل
water injection	پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
water jacket	ابدان
water jacket	صندوق اب
tap water	اب شیر
table water	سفره اب زیر زمینی
water heater	ابگرم کن
water paint	رنگ لعابی
the water was overknee	اب از زانو میگذشت
water level	سطح اب
swimming with water	غرق اب
water glass	لیوان اب
water glass	شیشه مایع
to drink water	اب خوردن
water hammer	ضربت قوج
water level	سطح کوچکی برای کنتل جهت حرکت روی لب
water hardening	سختگردانی با اب
water hazard	مانع ابی در مسیر گوی گلف
water level	تراز اب
water heater	فرف ابگرم کن
water logging	ابسیری
water disposal	ساختن اگو
to soften a water	سبک ترکردن یاشیرین کردن اب
water bag	کیسه اب
water bailiff	میراب
water bailiffs	مامور تفتیش کشتیها در بندر
water bailiffs	مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
swimming with water	پرازاب
water balance	بیلان اب
water bearer	دلو
water bearer	ساکب الماء
water bearer	ریزنده اب ابریز
water bed	تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
water colour	نقاشی ابرنگی
waste water	فاضلاب
to splash into water	به اب زدن
to keep ones head above water	خود را از بار بدهی رها کردن
unavailable water	رطوبت غیر قابل استفاده
underground water	اب زیرزمینی
underground water	اب درون زمین
undermining by water	اب شستگی
undermining by water	اب رفتگی کف
up to the middle in water	تا کمر در اب
voidance water	منجلاب
voidance water	زیر اب
wade into the water	راه رفتن در اب
to sniff up water	اب رابه بینی کشیدن
water bed	تشک ابی
water bonded	اب بند شده
water content	درصد رطوبت
water cooling	خنک کنندگی اب
water cooling	خنک کردن بااب
to drink water	اب اشامیدن
water cress	شاهی اتی
water cure	اب درمان
water cure	علاج بااب معالجه بااب
water damage	خسارت اب دیدگی
water displacement	زهکشی کردن
water displacement	زهکشی سیستم زهکشی مهمات نوعی روش پر کردن خرج فسفرسفید در داخل گلوله
water disposal	فاضلاب
water container	فرف اب
water colour	رنگاب
water colour	ابرنگ
water boy	بچه سقا
water boy	سقا
water buffalo	گاو میش اهلی شده اسیایی
water canteen	قمقمه
water car	ارابه اب فروشان
water car	ارابه اب پاش
water carriage	حمل از راه اب