Dictiornary-Farsi | water intake | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
water intake	مکندهآب


Other Matches

intake	نیروی جذب شده
intake	فریب
intake	مکیدن تنفس
intake	مک
intake	جای ابگیری نیروی بکار رفته
intake	مقداراب یا گازی که با لوله گرفته و جذب میشود
intake	مدخل ابگیری
intake of a well	ابگیر یک چاه
intake	پذیرش
intake	حقه
intake	مقدارجذب چیزی به درون
intake	فراگرفتگی
intake well	چاه تزریق
intake	مجرای مکش یا تنفس
intake	ورودی
intake	مدخل
intake	خوراک
intake	ابگیر
intake	دهانه ابگیر
intake valve	سوپاپ گاز
intake air	هوای مکیده شده
intake air	هوای ورودی
energy intake	مدخل انرژی
intake duct	مجرای ورودی
energy intake	ورود انرژی
intake stroke	مرحله مکش
intake area	منطقه ابگیر
submerged intake	ابگیر مستغرق
air intake	سوپاپ هوا
air intake	مدخل هوا
intake port	دریچه ورودی
intake port	سوپاپ ورودی
hydrant intake	مدخلآبگیرمخزن
intake pressure	فشار ورودی
intake valve	سوپاپ ورودی
goods intake	کالاهای درحال تحویل
goods intake	کالاهای دریافتی
intake muffler	صدا خفه کن ورودی
intake chamber	محفظه ورودی
intake manifold	گازگاه
intake manifold	مانیفولد ورودی
intake stroke	مرحله تنفس
intake air heater	گرمکن هوای ورودی
lock filling intake	قفلمکش
water way	ابراهه
water course	حق المجری
water way	مسیل
She let the water out .	آب را ول کرد
water course	حق الشرب
mean water	میان اب
water still	دستگاه تقطیر اب
on the water	در کشتی
of the first water	بهترین
water way	راه ابی
water	آب
by water	از راه رودخانه
by water	از راه دریا
by water	با کشتی
water course	مجرای اب
to water	آب ریختن
to water	آب دادن
f.water	عرق رازیانه
water	اب
water	ابگونه
water	پیشاب
water	مایع
water	اب دادن
to p something with water	اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
to water something	آب دادن [گیاه]
water down <idiom>	ضعیف شدن
first water	درجه اول
first water	بالاترین مقام
above water <adj.>	شناور
above water <adj.>	روی آب
to keep ones he above water	از زیر بدهی بیرون آمدن
water pipe	لوله مخصوص لوله کشی اب
water plate	بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
water gauge	اندازه اب نما
water gauge	اب پیم
water pipe	تنبوشه
water pipe	لوله اب
water pepper	فلفل ابی
water nymph	حوری دریایی
water nymph	الهه دریایی
water pepper	زنجبیل سگ
water level	سطح اب
water gas	گاز اب
water glass	شیشه محلول
water meter	کنتور اب
water hole	چاله اب
water hyacinth	سنبل ابی
water hyacinth	وردالنیل
water injection	پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
water jacket	ابدان
water jacket	صندوق اب
water jump	چاله ابی در مسیر دو 0003 متربا مانع
water level	تراز اب
water level	سطح کوچکی برای کنتل جهت حرکت روی لب
water melon	هندوانه
water lily	نیلوفر ابی
water logging	ابسیری
water lowering	زهکشی
water meter	اب سنج
water hole	سوراخ یا شکاف طبیعی رودخانه خشک شده که مقداری اب دران باشد
water jump	مانع ابی
water glass	اب شیشه
water moccasin	مار سمی ابزی جنوب امریکا
water mill	اسیاب
water glass	لیوان اب
water mill	اسیاب ابی
water glass	شیشه مایع
water guage	فشار سنج اب
water hammer	ضربت قوج
water hammer	ضربت قوچ
water hardening	سختگردانی با اب
water hazard	مانع ابی در مسیر گوی گلف
water heater	فرف ابگرم کن
water heater	ابگرم کن
water loss	ابکاهی
water front	جبهه رطوبتی
surcharge water	اب مازاد
undermining by water	اب شستگی
undermining by water	اب رفتگی کف
up to the middle in water	تا کمر در اب
voidance water	منجلاب
voidance water	زیر اب
wade into the water	راه رفتن در اب
waste water	فاضلاب
water aspirator	خرطوم ابی
water bag	کیسه اب
water bailiff	میراب
water bailiffs	مامور تفتیش کشتیها در بندر
water bailiffs	مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
water balance	بیلان اب
water bearer	دلو
water bearer	ساکب الماء
water line	خط ابخور ناو
to keep ones head above water	خود را از بار بدهی رها کردن
surface water	اب سطحی
surplus water	ابهای اضافی
surplus water	ابهای مازاد
swimming with water	پرازاب
swimming with water	غرق اب
table water	سفره اب زیر زمینی
tap water	اب شیر
water paint	رنگ لعابی
the water was overknee	اب از زانو میگذشت
to drink water	اب خوردن
to drink water	اب اشامیدن
to sniff up water	اب رابه بینی کشیدن
to soften a water	سبک ترکردن یاشیرین کردن اب
to splash into water	به اب زدن
unavailable water	رطوبت غیر قابل استفاده
underground water	اب زیرزمینی
underground water	اب درون زمین
water bed	تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
water bed	تشک ابی
water bonded	اب بند شده
water cure	اب درمان
water cure	علاج بااب معالجه بااب
water damage	خسارت اب دیدگی
water displacement	زهکشی کردن
water displacement	زهکشی سیستم زهکشی مهمات نوعی روش پر کردن خرج فسفرسفید در داخل گلوله
water disposal	فاضلاب
water disposal	اگوکشی
water disposal	ساختن اگو
water dog	سگ ابی
water dog	شناگر ماهر
water dog	سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
water driver	مقنی
water fast	رنگ نرو
water fast	غیر قابل پاک شدن بوسیله اب
water fast	پارچه شورنرو
water filter	صافی اب
water fowl	مرغ ابی
water cress	شاهی اتی
water bearer	ریزنده اب ابریز
water boy	بچه سقا
water boy	سقا
water buffalo	گاو میش اهلی شده اسیایی
water canteen	قمقمه
water car	ارابه اب فروشان
water car	ارابه اب پاش
water carriage	حمل از راه اب
water carrier	دلو
water circulation	گردش اب
water coiour	ابرنگ
water colour	ابرنگ
water colour	رنگاب
water colour	نقاشی ابرنگی
water container	فرف اب
water content	درصد رطوبت
water cooling	خنک کنندگی اب
water cooling	خنک کردن بااب
water fowl	پرنده ابی
surface of the water	سطحآب
hold water <idiom>
hot water <idiom>
water under the bridge <idiom>	همه چیز عوض شده
in hot water <idiom>	در دردسر