Dictiornary-Farsi | water logging | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
water logging	ابسیری


Other Matches

logging	ورودی داده به سیستم
logging	عملی باز کردن عملیات در یک سیستم
logging	عمل خاتمه دادن عملیات در یک سیستم
logging off	قطع ارتباط
logging in	برقراری ارتباط
logging	واقعه نگاری
logging-on	برقراری ارتباط [رایانه شناسی]
data logging	ضبط دادههای مربوط به حوادثی که در زمانهای متوالی اتفاق می افتند
water way	مسیل
water	آب
to water	آب ریختن
water way	راه ابی
water way	ابراهه
to water something	آب دادن [گیاه]
above water <adj.>	شناور
She let the water out .	آب را ول کرد
water course	مجرای اب
water still	دستگاه تقطیر اب
water course	حق الشرب
water course	حق المجری
to water	آب دادن
by water	با کشتی
above water <adj.>	روی آب
by water	از راه دریا
to p something with water	اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
to keep ones he above water	از زیر بدهی بیرون آمدن
by water	از راه رودخانه
water down <idiom>	ضعیف شدن
of the first water	بهترین
f.water	عرق رازیانه
first water	درجه اول
on the water	در کشتی
first water	بالاترین مقام
water	اب
water	ابگونه
water	پیشاب
mean water	میان اب
water	مایع
water	اب دادن
water cooling	خنک کنندگی اب
water circulation	گردش اب
water colour	ابرنگ
water colour	رنگاب
water colour	نقاشی ابرنگی
water container	فرف اب
water glass	اب شیشه
water content	درصد رطوبت
water carrier	دلو
water carriage	حمل از راه اب
water bed	تشک ابی
water bonded	اب بند شده
water boy	بچه سقا
water boy	سقا
water buffalo	گاو میش اهلی شده اسیایی
water canteen	قمقمه
hot water <idiom>
water coiour	ابرنگ
water car	ارابه اب فروشان
water car	ارابه اب پاش
water glass	لیوان اب
water cooling	خنک کردن بااب
water glass	شیشه محلول
water gauge	اب پیم
water dog	سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
water dog	شناگر ماهر
water displacement	زهکشی کردن
water dog	سگ ابی
water disposal	ساختن اگو
water cure	علاج بااب معالجه بااب
water disposal	فاضلاب
water fast	پارچه شورنرو
water disposal	اگوکشی
water damage	خسارت اب دیدگی
water driver	مقنی
water fast	رنگ نرو
water gauge	اندازه اب نما
water gas	گاز اب
water cress	شاهی اتی
water cure	اب درمان
water front	جبهه رطوبتی
water fowl	پرنده ابی
water fowl	مرغ ابی
water filter	صافی اب
water fast	غیر قابل پاک شدن بوسیله اب
water displacement	زهکشی سیستم زهکشی مهمات نوعی روش پر کردن خرج فسفرسفید در داخل گلوله
running water	اب روان
If it has not water for me it certainly has bread . <proverb>	آب براى من ندارد براى تو که دارد .
running water	اب جاری
storm water	فاضلاب ناشی از بارندگی فاضلاب سطحی
THere is not even a ripple in the water . <proverb>	آب از آب تکان نمى خورد .
subsurface water	اب زیرزمینی
surcharge water	اب مازاد
surface water	اب سطحی
surplus water	ابهای اضافی
surplus water	ابهای مازاد
swimming with water	پرازاب
swimming with water	غرق اب
table water	سفره اب زیر زمینی
tap water	اب شیر
in hot water <idiom>	در دردسر
water paint	رنگ لعابی
spill water	ابهای اضافی
spend like water	مثل ریگ خرج کردن
saline water	اب شور
salt water	اب نمک
Water is light . <proverb>	آب روشنائى است .
seepage water	اب نشستی
ship water	اب بار کردن
ship water	نفوذ کردن اب بداخل قایق
slack water	موقع سکون وارامش اب دریا اب ساکن
slack water	اب ساکن
slack water	اب ازاد
slack water	مد ارام
slack water	اب راکد
slack water	stand : syn
soft water	اب شیرین
soft water	اب سبک
soft water	اب خوشگوار
water under the bridge <idiom>	همه چیز عوض شده
the water was overknee	اب از زانو میگذشت
up to the middle in water	تا کمر در اب
voidance water	منجلاب
voidance water	زیر اب
wade into the water	راه رفتن در اب
waste water	فاضلاب
water aspirator	خرطوم ابی
water bag	کیسه اب
water bailiff	میراب
water bailiffs	مامور تفتیش کشتیها در بندر
water bailiffs	مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
water balance	بیلان اب
water bearer	دلو
water bearer	ریزنده اب ابریز
undermining by water	اب رفتگی کف
undermining by water	اب شستگی
to drink water	اب خوردن
to drink water	اب اشامیدن
to keep ones head above water	خود را از بار بدهی رها کردن
hold water <idiom>
head above water <idiom>	آشکاری مشکل
to sniff up water	اب رابه بینی کشیدن
to soften a water	سبک ترکردن یاشیرین کردن اب
to splash into water	به اب زدن
fish out of water <idiom>	طرف وصله ناجوراست
deep water <idiom>	مشکل سخت
unavailable water	رطوبت غیر قابل استفاده
underground water	اب زیرزمینی
underground water	اب درون زمین
To draw water from the well .	آب از چاه کشیدن
water bed	تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
water seal	بوبند اب
water system	منبع اب
water system	سیستم ابیاری
water tank	مخزن اب
water terminal	باراندازهای ابی
water terminal	ترمینالهای ابی اسکلههای کنار دریا
water tight	مانع دخول اب
water tight	کیپ
water treatment	گندزدائی اب
water treatment	پاکسازی اب
water turbine	توربین ابی
water utilization	اقتصاد اب
water separator	جداگرآب
water vapor	بخار اب
water system	ذخیره اب
water system	رودخانه و شعبات ان
water surface	رویه اب
water skier	اسکی باز روی اب
water sky	لکههای دریاچهای شکل درداخل ابرها شکل انعکاس تصویر دریاچه ها روی ابر
water snake	مار ابی
water soak	در اب صابون زدن
water soak	در اب خیساندن
water spot	گردباد دریایی
water spot	واتراسپات
water under pressure	آبتحتفشار
water stop	اب بند
water transport	ناقلآب
water suit	لباس ضد فشار اب
water suit	لباس ضد نیروی ثقل
water signs	علائمآبی
water surface	سطح اب
water wheel	دولاب
water wheel	چرخاب
water-soluble	حل شدنی در آب
water-soluble	آبگشا
water key	کلیدآب
water jug	پارچآب
water intake	مکندهآب
water inlet	ورودآب
water hose	شلنگآب
water goblet	جام آب
water bottle	غمغهآب
head of water	سرچشمهآب
surface of the water	سطحآب
supply of water	ذخیرهآب
still water level	سطحسکونآب
water pistols	هفت تیر آب پران
water pistols	آبدزدک
water pistols	هفت تیر آبی
water worn	ساییده شده ازاب