Dictiornary-Farsi | water mains | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (10 milliseconds)

English	Persian
water mains	شاه لوله اب
water mains	لوله هادی اب


Search result with all words

mains water	لوله اب اصلی
Other Matches

mains	شاه خط
mains	نیروی برق
mains	شبکه
mains trensformer	ترانسفورماتور شبکه
mains unit	واحد اتصال شبکه
mains voltage	ولتاژ شبکه
distributing mains	شبکه تقسیم اصلی
mains connection	اتصالاصلی
all mains receiver	گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
lighting mains	خط روشنایی اصلی
lighting mains	خط نور
two phase mains	شبکه دو فاز
mains coupling	پیوست شبکه
power mains	شبکه جریان قوی
power mains	شبکه نیرو
distributing mains	شبکه پخش
all mains set	دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
mains synchronization	همزمانی شبکه
mains switch	کلید شبکه
mains antenna	انتن شبکه
mains cable	کابل شبکه
mains current	جریان شبکه
mains electricity	منبع الکتریسیته محلی مشتریان
mains frequency	فرکانس شبکه
mains fuse	فیوز شبکه
mains plug	دوشاخه برق
mains supply	منبع شبکه
mains selsctor	سلکتور شبکه
mains voltage variation	نوسان ولتاژ شبکه
power supply mains	شبکه برق رسانی
mains supply unit	واحد تغذیه جریان شبکه
mains voltage stabilizer	تثبیت کننده ولتاژ شبکه
mains receiving set	دستگاه گیرنده شبکه
ready for cinnection to the mains	اماده جهت اتصال به شبکه
mains power supply unit	واحد منبع تغذیه شبکه
by water	از راه دریا
by water	از راه رودخانه
by water	با کشتی
of the first water	بهترین
water way	راه ابی
water way	ابراهه
water still	دستگاه تقطیر اب
water course	حق المجری
water course	حق الشرب
water course	مجرای اب
mean water	میان اب
She let the water out .	آب را ول کرد
on the water	در کشتی
water down <idiom>	ضعیف شدن
water way	مسیل
water	آب
f.water	عرق رازیانه
first water	درجه اول
first water	بالاترین مقام
to water something	آب دادن [گیاه]
to water	آب دادن
to water	آب ریختن
to keep ones he above water	از زیر بدهی بیرون آمدن
above water <adj.>	شناور
to p something with water	اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
water	اب دادن
water	مایع
water	پیشاب
water	ابگونه
water	اب
above water <adj.>	روی آب
water logging	ابسیری
water pipe	تنبوشه
water disposal	ساختن اگو
water dog	سگ ابی
water dog	شناگر ماهر
water pipe	لوله اب
water pepper	فلفل ابی
water pepper	زنجبیل سگ
water nymph	الهه دریایی
water nymph	حوری دریایی
water moccasin	مار سمی ابزی جنوب امریکا
water mill	اسیاب
water mill	اسیاب ابی
water meter	اب سنج
water dog	سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
water meter	کنتور اب
water driver	مقنی
water guage	فشار سنج اب
water hammer	ضربت قوج
water level	سطح اب
water level	سطح کوچکی برای کنتل جهت حرکت روی لب
water level	تراز اب
water hammer	ضربت قوچ
water jump	چاله ابی در مسیر دو 0003 متربا مانع
water hazard	مانع ابی در مسیر گوی گلف
water heater	فرف ابگرم کن
water heater	ابگرم کن
water jump	مانع ابی
water jacket	صندوق اب
water hole	سوراخ یا شکاف طبیعی رودخانه خشک شده که مقداری اب دران باشد
water hole	چاله اب
water hyacinth	سنبل ابی
water hyacinth	وردالنیل
water injection	پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
water glass	شیشه مایع
water glass	لیوان اب
water fast	رنگ نرو
water melon	هندوانه
water fast	غیر قابل پاک شدن بوسیله اب
water fast	پارچه شورنرو
water filter	صافی اب
water loss	ابکاهی
water fowl	مرغ ابی
water fowl	پرنده ابی
water front	جبهه رطوبتی
water gas	گاز اب
water hardening	سختگردانی با اب
water gauge	اندازه اب نما
water line	خط ابخور ناو
water gauge	اب پیم
water lily	نیلوفر ابی
water glass	شیشه محلول
water glass	اب شیشه
water jacket	ابدان
surface water	اب سطحی
underground water	اب درون زمین
undermining by water	اب شستگی
undermining by water	اب رفتگی کف
up to the middle in water	تا کمر در اب
voidance water	منجلاب
voidance water	زیر اب
wade into the water	راه رفتن در اب
waste water	فاضلاب
water aspirator	خرطوم ابی
water bag	کیسه اب
water bailiff	میراب
water bailiffs	مامور تفتیش کشتیها در بندر
water bailiffs	مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
underground water	اب زیرزمینی
unavailable water	رطوبت غیر قابل استفاده
surplus water	ابهای اضافی
surplus water	ابهای مازاد
swimming with water	پرازاب
swimming with water	غرق اب
table water	سفره اب زیر زمینی
tap water	اب شیر
water paint	رنگ لعابی
the water was overknee	اب از زانو میگذشت
to drink water	اب خوردن
to drink water	اب اشامیدن
to keep ones head above water	خود را از بار بدهی رها کردن
to sniff up water	اب رابه بینی کشیدن
to soften a water	سبک ترکردن یاشیرین کردن اب
to splash into water	به اب زدن
water balance	بیلان اب
water bearer	دلو
water colour	رنگاب
water colour	نقاشی ابرنگی
water container	فرف اب
water content	درصد رطوبت
water cooling	خنک کنندگی اب
water cooling	خنک کردن بااب
water cress	شاهی اتی
water cure	اب درمان
water cure	علاج بااب معالجه بااب
water damage	خسارت اب دیدگی
water canteen	قمقمه
water displacement	زهکشی کردن
water displacement	زهکشی سیستم زهکشی مهمات نوعی روش پر کردن خرج فسفرسفید در داخل گلوله
water disposal	فاضلاب
water colour	ابرنگ
water coiour	ابرنگ
water bearer	ساکب الماء
water bearer	ریزنده اب ابریز
water bed	تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
water bed	تشک ابی
to have a drink of water	یک جرعه آب نوشیدن
water bonded	اب بند شده
water boy	بچه سقا
water boy	سقا
water buffalo	گاو میش اهلی شده اسیایی
water car	ارابه اب فروشان
water car	ارابه اب پاش
water carriage	حمل از راه اب
water carrier	دلو
water circulation	گردش اب
water disposal	اگوکشی
supply of water	ذخیرهآب
fish out of water <idiom>	طرف وصله ناجوراست
head above water <idiom>	آشکاری مشکل
hold water <idiom>
hot water <idiom>
water under the bridge <idiom>	همه چیز عوض شده
in hot water <idiom>	در دردسر
THere is not even a ripple in the water . <proverb>	آب از آب تکان نمى خورد .
If it has not water for me it certainly has bread . <proverb>	آب براى من ندارد براى تو که دارد .
Water is light . <proverb>	آب روشنائى است .
How can you know the value of water -you who live . <proverb>	تو قدر آب چه دانى که در کنار فراتى .
drinking water	آب آشامیدنی
Is there drinking water?	آیا آب آشامیدنی وجود دارد؟
There is no hot water	آب گرم نیست.
some hot water	مقداری آب گرم
some cold water	مقداری آب سرد
deep water <idiom>	مشکل سخت