Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
water paint
رنگ لعابی
Other Matches
paint
پر کردن شکل گرافیکی با رنگ . با روشهای مختلف و جلوههای ویژه
paint
رنگ
paint
رنگ نقاشی
paint
رنگ شدن
paint
نگارگری کردن نقاشی کردن
paint
رنگ کردن
paint
رنگ و الگو برای پر کردن ناحیه
pc paint
برنامه مشهور نقاشی وترسیم برای ریزکامپیوترها
to paint something
[with something]
چیزی را
[با چیزی]
رنگ زدن
to paint out
بازدن رنگ پاک کردن
anticorrosive paint
ماده ضد زنگ
antirust paint
ضد زنگ
antirust paint
رنگ ضد زنگ
battery paint
رنگ باتری
phosphorescent paint
رنگ تابنده
plastic paint
رنگ پلاستیکی
gloss paint
رنگیکهوقتیخشکشدهباشد میدرخشد
priming paint
رنگ استر
poster paint
تقریبابیرنگ
paint program
نرم افزاری که به کاربر امکان رسم تصاویر روی صفحه نمایش با رنگهای مختلف با روشهای مختلف و جلوههای ویژه را میدهد
rustproof paint
رنگ ضد زنگ
paint stripper
مادهایکهجهتازبینبردنرنگهایبرجاماندهازقدیماستفادهمیشود
to coat something
[with paint]
چیزی را با لایه ای
[از رنگ]
پوشاندن
skin paint
نوعی علایم راداری روی صفحه رادار که از انعکاس امواج رادار تولید میشود
priming paint
رنگ استری
Paintbrush/Paint
windows برای تولید و ویرایش تصاویر atmap
paint coat
روکش رنگ
paint brush
قلم موی نقاشی
paint pot
گلفشان
luminous paint
شبرنگ
luminous paint
رنگ نور
luminous paint
رنگ شب نما
enamel paint
رنگ لعابی
lay on paint
رنگ زدن
lacquer paint
رنگ لاکی
finishing paint
رنگ سازی اماده
fireproof paint
رنگ نسوز
flat paint
رنگ مبنا
flat paint
زمینه
fluorescent paint
رنگ فلورسنت
paint gun
رنگ پاش
coat of paint
اندود رنگ
paint progarm
برنامه نگارگری
paint work
رنگ کاری ساختمان
paint thinner
تینر رنگ
paint thinner
رقیقگر رنگ
paint thinner
تینر یا رقیق کننده رنگ
bituminous paint
رنگ قیری
bituminous paint
رنگ قیردار
bituminous paint
رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
paint roller
غلطک رنگ کاری
paint spray
اسپریرنگ
paint cup
مخزنرنگ
paint remover
رنگ زدا
cement paint
اندود کردن با دوغاب سیمان
grease paint
رنگ روعنی برای رنگ کردن صورت بازیگران
oil paint
رنگ روغن
war paint
نقاشی بدن برای رزم و پیکار
to paint the lily
چیز زیبارا ارایش مصنوعی کردن
traffic paint
خط کشی راه
smooth the paint
رنگ کردن و پرداخت کردن
wall paint
رنگ دیوار
surface paint
استر
oil paint
رنگ روغنی
paint the town red
<idiom>
اوقات خوشی داشتن
paint oneself into a corner
<idiom>
گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
paint roller mill
دستگاه مالش رنگ بر روی دیوار
acid resisting paint
رنگ ضد اسید
paint roller mill
غلطک دسته دار ویژه نقاشی ساختمان
paint spray gun
پیستوله رنگ
His fingers were stained with paint .
روی انگشتانش لکه های رنگ بود
to strip the paint off the wall
رنگ را از دیوار
[با خراش]
کندن
paint spray gun
رنگ پاش
to paint adoor green
رنگ سبز بدری زدن
acid proof paint
رنگ ضد اسید
to paint adoor green
دری را رنگ سبز زدن
paint spraying equipment
تجهیزات رنگ پاشی
to paint the town red
عربده کردن
heat fast paint
رنگ مقاوم گرما
rust protection paint
رنگ ضد زنگ
linseed oil paint
رنگ روغن برزک
to paint a rosy picture of something
امیدوارانه به چیزی
[موضوعی]
نگاه کردن
to paint the town red
مستی کردن اشوب کردن
anti flouing paint
رنگ ضد خزه
You have rubbed your coat against some wet paint .
کت ات را مالیده یی به رنگ ( رنگی کرده ای )
water way
راه ابی
mean water
میان اب
water
اب
water
ابگونه
water
پیشاب
water way
مسیل
water way
ابراهه
water
اب دادن
above water
<adj.>
روی آب
above water
<adj.>
شناور
water still
دستگاه تقطیر اب
water course
حق الشرب
by water
از راه رودخانه
by water
از راه دریا
water course
حق المجری
by water
با کشتی
to water
آب ریختن
to water
آب دادن
on the water
در کشتی
of the first water
بهترین
f.water
عرق رازیانه
water
مایع
water down
<idiom>
ضعیف شدن
first water
درجه اول
She let the water out .
آب را ول کرد
water
آب
first water
بالاترین مقام
to keep ones he above water
از زیر بدهی بیرون آمدن
to water something
آب دادن
[گیاه]
to p something with water
اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
water course
مجرای اب
water meter
کنتور اب
water line
خط ابخور ناو
water glass
اب شیشه
water loss
ابکاهی
water melon
هندوانه
water lowering
زهکشی
water glass
لیوان اب
water logging
ابسیری
water glass
شیشه محلول
water gauge
اب پیم
water fowl
مرغ ابی
water nymph
الهه دریایی
water nymph
حوری دریایی
water moccasin
مار سمی ابزی جنوب امریکا
water fowl
پرنده ابی
water front
جبهه رطوبتی
water mill
اسیاب
water mill
اسیاب ابی
water meter
اب سنج
water gas
گاز اب
water gauge
اندازه اب نما
water filter
صافی اب
water lily
نیلوفر ابی
water hyacinth
سنبل ابی
water hole
چاله اب
water hole
سوراخ یا شکاف طبیعی رودخانه خشک شده که مقداری اب دران باشد
to drink water
اب اشامیدن
to keep ones head above water
خود را از بار بدهی رها کردن
water heater
ابگرم کن
water heater
فرف ابگرم کن
water hazard
مانع ابی در مسیر گوی گلف
water hardening
سختگردانی با اب
water hammer
ضربت قوج
water hyacinth
وردالنیل
water injection
پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
water level
سطح اب
water glass
شیشه مایع
water level
سطح کوچکی برای کنتل جهت حرکت روی لب
water level
تراز اب
water jump
چاله ابی در مسیر دو 0003 متربا مانع
to drink water
اب خوردن
water guage
فشار سنج اب
water jump
مانع ابی
water jacket
صندوق اب
water jacket
ابدان
water hammer
ضربت قوچ
water bailiff
میراب
water canteen
قمقمه
water car
ارابه اب فروشان
water car
ارابه اب پاش
water carriage
حمل از راه اب
water carrier
دلو
water circulation
گردش اب
water coiour
ابرنگ
water colour
ابرنگ
water colour
رنگاب
wade into the water
راه رفتن در اب
voidance water
زیر اب
water colour
نقاشی ابرنگی
water container
فرف اب
water buffalo
گاو میش اهلی شده اسیایی
water bonded
اب بند شده
water bag
کیسه اب
water bailiffs
مامور تفتیش کشتیها در بندر
water bailiffs
مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
water balance
بیلان اب
water bearer
دلو
water aspirator
خرطوم ابی
waste water
فاضلاب
water bearer
ساکب الماء
water bearer
ریزنده اب ابریز
water bed
تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
water bed
تشک ابی
water content
درصد رطوبت
voidance water
منجلاب
water cure
علاج بااب معالجه بااب
water damage
خسارت اب دیدگی
water displacement
زهکشی کردن
water displacement
زهکشی سیستم زهکشی مهمات نوعی روش پر کردن خرج فسفرسفید در داخل گلوله
water disposal
فاضلاب
water disposal
اگوکشی
water disposal
ساختن اگو
water dog
سگ ابی
water dog
شناگر ماهر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com