English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
water rates پولمصرفآب
Other Matches
rates نواخت
rates سرعت حرکت
rates درجه
rates نسبت
rates میزان مهارت شدت تغییرات
rates سرعت کار
rates سرعت ارزیابی کردن
rates بر اوردکردن
rates شمردن
rates درصد
rates درجه بندی کردن
rates مشمول مالیات کردن ارزیابی کردن
rates ارزیابی کردن
rates تعداد خطاهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد
rates مقدار اطلاعات در هر حرف ضرب در تعداد حروف ارسالی در ثانیه
rates بیشترین خروجی وسیله که باید با مشخصات ابتدایی تط ابق داشته باشد
rates حجم داده یاا کارهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد
rates اهنگ
rates سنجیدن
rates بها
rates قرار
rates اندازه نسبت
rates پایه
rates تندی سرعت عوارض
rates ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rates میزان
rates منوال
rates سرعت
rates اهنگ حرکت
rates نرخ بستن بر بها گذاشتن بر
rates درچند
rates نرخ
rates روش طرز
exchange rates نرخ تبدیل ارز
base rates اهنگ پایه
birth rates اهنگ زاد و ولد
base rates نرخ پایه
base rates تعرفه مبنا
base rates نرخ مبنا
rates and taxes عوارض ومالیات
birth rates نرخ افزایش ولادت
exchange rates نرخ تسعیر ارز
birth rates ضریب افزایش جمعیت
exchange rates مظنهء ارز
exchange rates نرخ مبادلهای
exchange rates نرخ مبادله ارز
floating rates نرخهای بارهای دریایی
birth rates نرخ زاد و ولد
base rates ارزش اولیه
railway rates تعرفه یا کرایههای راه اهن
exchange rates نرخ ارز
fixing rates نرخ بندی
exchange rates نرخ مبادله
Do you have any special rates? آیا نرخهای ارزانتر دارید؟
general cargo rates نرخهای حمل کالاهای متفرقه
free exchange rates نرخهای ارز ازاد
A single town and two different rates!. <proverb> یک شهر و دو نرخ؟!.
Participation rates are low compared to international standards. میزان مشارکت در مقایسه با استانداردهای بین المللی کم است .
water way مسیل
to p something with water اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
water آب
by water از راه دریا
by water از راه رودخانه
water course حق المجری
water course حق الشرب
water course مجرای اب
by water با کشتی
She let the water out . آب را ول کرد
mean water میان اب
water way ابراهه
of the first water بهترین
water still دستگاه تقطیر اب
water down <idiom> ضعیف شدن
on the water در کشتی
water way راه ابی
water اب
f.water عرق رازیانه
water ابگونه
to water آب ریختن
to water آب دادن
to keep ones he above water از زیر بدهی بیرون آمدن
water اب دادن
water پیشاب
above water <adj.> شناور
to water something آب دادن [گیاه]
above water <adj.> روی آب
first water درجه اول
water مایع
first water بالاترین مقام
water hazard مانع ابی در مسیر گوی گلف
water gas گاز اب
water front جبهه رطوبتی
water fowl پرنده ابی
water heater فرف ابگرم کن
water hammer ضربت قوج
water hole سوراخ یا شکاف طبیعی رودخانه خشک شده که مقداری اب دران باشد
water fowl مرغ ابی
water jacket ابدان
water jump چاله ابی در مسیر دو 0003 متربا مانع
water hardening سختگردانی با اب
water pollution الودگی اب
water glass اب شیشه
water glass شیشه محلول
water pepper فلفل ابی
water pipe لوله اب
water pipe تنبوشه
water guage فشار سنج اب
water pipe لوله مخصوص لوله کشی اب
water plate بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
water point نقطه تقسیم اب
water hammer ضربت قوچ
water glass شیشه مایع
water gauge اب پیم
water gauge اندازه اب نما
water heater ابگرم کن
water polo بازی فوتبال ابی
water melon هندوانه
water meter کنتور اب
water nymph الهه دریایی
water polo واترپولو
water meter اب سنج
water mill اسیاب ابی
water mill اسیاب
water pressure فشار اب
water proof دافع اب
water proof رطوبت ناپذیر
water glass لیوان اب
water moccasin مار سمی ابزی جنوب امریکا
water pepper زنجبیل سگ
water lowering زهکشی
water loss ابکاهی
water logging ابسیری
water hole چاله اب
water hyacinth سنبل ابی
water hyacinth وردالنیل
water polo واترپلو
water injection پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
water polo بازی در استخربطول 02 تا 03 متر و عرض 8 تا 01 متر بین 2 تیم 7نفره
water jacket صندوق اب
water jump مانع ابی
water level تراز اب
water level سطح کوچکی برای کنتل جهت حرکت روی لب
water level سطح اب
water lily نیلوفر ابی
water line خط ابخور ناو
water nymph حوری دریایی
water filter صافی اب
surplus water ابهای اضافی
undermining by water اب رفتگی کف
up to the middle in water تا کمر در اب
voidance water منجلاب
voidance water زیر اب
wade into the water راه رفتن در اب
waste water فاضلاب
water aspirator خرطوم ابی
water bag کیسه اب
water bailiff میراب
water bailiffs مامور تفتیش کشتیها در بندر
water bailiffs مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
water balance بیلان اب
water bearer دلو
water bearer ساکب الماء
undermining by water اب شستگی
underground water اب درون زمین
surplus water ابهای مازاد
swimming with water پرازاب
swimming with water غرق اب
table water سفره اب زیر زمینی
tap water اب شیر
water paint رنگ لعابی
the water was overknee اب از زانو میگذشت
to drink water اب خوردن
to drink water اب اشامیدن
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
water skin مشک
to sniff up water اب رابه بینی کشیدن
to soften a water سبک ترکردن یاشیرین کردن اب
to splash into water به اب زدن
unavailable water رطوبت غیر قابل استفاده
underground water اب زیرزمینی
water bearer ریزنده اب ابریز
water bed تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
water cooling خنک کردن بااب
water cress شاهی اتی
water cure اب درمان
water cure علاج بااب معالجه بااب
water damage خسارت اب دیدگی
water displacement زهکشی کردن
water displacement زهکشی سیستم زهکشی مهمات نوعی روش پر کردن خرج فسفرسفید در داخل گلوله
water disposal فاضلاب
water disposal اگوکشی
water disposal ساختن اگو
water dog سگ ابی
water dog شناگر ماهر
water dog سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
water driver مقنی
water fast رنگ نرو
water fast غیر قابل پاک شدن بوسیله اب
water cooling خنک کنندگی اب
water content درصد رطوبت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com