English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
wave front جبهه امواج رادیویی
wave front جبهه موج
Other Matches
at front <adv.> در جلو
in the front <adv.> جلو
at the front <adv.> جلو
in front <adv.> جلو
in the front <adv.> در مقابل
at the front <adv.> در جلو
to go to the front بجبهه رفتن
at the front <adv.> در مقابل
in front <adv.> در مقابل
at front <adv.> در مقابل
in the front <adv.> در پیش
at the front <adv.> در پیش
in front <adv.> در پیش
at front <adv.> در پیش
in the front <adv.> در جلو
to go to the front داخل جنگ شدن
at front <adv.> جلو
up front بیپرده پوشی
up front با صراحت و صداقت
up front چشمگیر
up front در انظار
up front جلو چشم مردم
up front از پیش
up front پیشاپیش
up front بیعانه
up front رک و راست
up front رک
front نمای ساختمان
at the front در جلو
up front <idiom> روراست ،صحیح
in front of در قبال
up front پیش -
front پیش
front به جلو
front فرمان سر روبرو جلو
front جبهه هوا
front خط اول میدان رزم پیشانی
front سمت دشمن
front جبهه
front درصف جلوقرارگرفتن
front مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
front بطرف جلو روکردن به
front منادی جبهه جنگ
front جلودار
front نما طرز برخورد
front صف پیش
front بازی در سانتر
front در قبال
front نمای ساختمان
front جلو
front نمای جلو
in front <adv.> در جلو
front بخشی از چیزی که از عقب به نظر آید
front یچهای کنترل سیستم کامپیوتر اصلی و نشانگرهای وضعیت
wave موجی بودن موج زدن
wave حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave هیجان
wave موج رادیویی
wave موج زدن
wave off به زمین ساییده شدن هواپیما
wave off فرود همراه با سایش
To wave at someone. به کسی دست تکان دادن
new wave نیوویو
to wave away باشاره دست بیرون کردن
wave فر موی سر دست تکان دادن
wave خیزاب
wave موج
the wave دریا
front rank صف جلو
front matter مقدمه
front lines خطوط مقدم
front lines خط مقدم جبهه
front underlock خیمه کامل و پریدن به پشت حریف
front lighting روشنایی جلو ساختمان
front strain کرنش پیچشی
front liner سانتر فوروارد
front sight مگسک
front porch میدان جلو
front putty بتونه جلو
front panel مجموعهای از کلیدها و علائم برای کنترل سیستم کامپیوتری توسط اپراتور
front panel تابلوی جلو دار
front grip گرفتن میله دست مهتابی
front race پیشتازی
front office سیاستمداران وگردانندگان یک سازمان
front wing گلگیر جلوی اتومبیل
front lines خطوط جلو جبهه
front matter پیش گفتار
front raise تمرین با دنبل از ناحیه ران تاشانه و ساعد روی بازو
front view نمای جلویی
front view نمای جلو
popular front ائتلاف احزاب دست چپی ومیانه رو
popular front جبهه ملی
stationary front جبهه حد فاصل بین دو توده هوای راکد
popular front ائتلافی که احزاب غیر فاشیست در 5391در انترناسیونال کمونیست پیشنهاد شد و بر مبنای ان دولتهایی نیز در فرانسه واسپانیا روی کار امد
popular front لیکن زمامداری این حکومتها دیری نپایید
pressure front جبهه موج ضربتی ترکش گلوله اتمی میدان موج ضربتی
sea front نمای دریایی شهر
the front door درورد
shirt front پیش سینه اهاری
shirt front پیش سینه
shock front جبهه یا خط جبهه موج انفجار گلوله اتمی
type front نوعی روش تایپ کردن نامه ها
type front ماشین تایپ به جلو
front view جبهه
front view پیشانی
front wall دیوار مقابل اسکواش
popular front جبهه خلق ملی
home front عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
the front door درجلو
mach front میله انتن سرعت سنج هواپیما
mach front انتن ماخ سنج
water front جبهه رطوبتی
odd front خط دفاعی 4 نفره
sight front دید جلو در نقشه برداری
front face پیشانی
shop front ازاره نمای بنا
front-page سرصفحه
front-page مطالب سرصفحه یا سرمقاله
action front حاضر به تیر
front rake زاویه شیب
In the front rank. درصف جلو
front line 9 بخش اول زمین 81 بخشی گلف
front door دراصلیساختمان
front crawl شنایکرال
front bench اعضایپارلمانیکهدردولتهممسئولیتدارند
front wall دیوار جلو
front wheel چرخجلو
front page مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front page سرصفحه
cold front جبهه هوای سرد
cold front پیشان هوای سرد
front runner دونده پیشتاز
front-runner دونده پیشتاز
front-runners دونده پیشتاز
front line خط حمله خط حمله یادفاع
warm front جبهه هوای گرم
front man جلودار
front man منادی
front man پیشرو
front men جلودار
front men منادی
front men پیشرو
front tip آبپاشنوکاتو
front derailleur درایلرجلویی
front court محوطه جلو خط سرویس اسکواش
front court نیمهای که به ان حمله میشود
front mudguard گلگیرجلو
front indicator جلو
front bearing یاطاقان جلو
front lights چراغهایجلو
front beam شاغولجلویی
front binding روپوشجلویی
front end سر جلویی
fore front نمای اصلی
front board مقوایجلویی
front brake ترمزجلو
front axle اکسل جلو
front lamp لامپ جلو
front knob دستگیریجلویی
front crossbar مانعپیشین
front indicator فشارسنج
front apron جلویکروات
fall front پیشآمدگیجلویدکور
front pipe لولهجلو
front foil فلزورقهایجلویی
front flap زبانهجلویی
front face سطح برجسته
front end نرم افزار نهایی
front footrest پدالجلویی
front pocket جیبجلو
front point میخجلویکفش
front drop پرش به بالا و چرخش بجلو وفرود روی شکم
front leg پایهجلو
velocity of a wave سرعت پخش موج
wander wave امواج سیار
ultrashort wave موج خیلی کوتاه
transverse wave موج عرضی
wave function تابع موجی
travelling wave موج سیار
traveling wave موج رونده
WAVE file روش استاندارد مرتب کردن سیگنال آنالوگ به صورت دیجیتال در O ویندوز ماکروسافت .
wander wave موج سیار
square wave باس ای که عمودی حرکت میکند. به طرف بالا سپس سطح خود را تغییر میدهد وعمودی پایین می آید. بازیابی داده از پایگاه داده ها به کار می رود
standing wave موج ایستاده
standing wave موج ساکن
stationary wave موج ایستاده
stationary wave موج ساکن
wave train قطار موج
wave kick حرکت روی جلوی تخته موج با ضربه زدن یا کشیدن یک پادر موج
the wave heaves خیزاب بلندمیشودومیافتد
standing wave موج نوساندار هوا که در اوج خلبان از ان استفاده میکند
to wave farewell باجنباندن دست بدرودگفتن دست خداحافظی تکان دادن
transient wave موج سیار
transient wave امواج سیار
square wave موج مربع
wave clip گیرهفر
wave propagation حرکت موج
wave propagation انتشار موج
wave pressure فشار حاصل از موج
wave period زمان تناوب امواج دریا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com