English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English Persian
weather bound ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
Other Matches
to come at a bound <idiom> خیز برداشتن
out bound عازم بیرون رفتن از بندر
to weather something چیزی را در معرض [ آب و] هوا گذاشتن
weather اب و هوا
weather به سمت باد
weather اوضاع جوی
weather هواشناسی
weather جوی
weather جو
under the weather <idiom> ناخوش بودن
Weather you like it or not. چه بخواهی چه نخواهی
He is bound to come. احتمال زیادی دارد که بیاید
i/o bound محدود به ورودی خروجی
under the weather درسختی یابدبختی
to be bound over ملتزم شدن
to be bound over التزام دادن
bound up مجبور
bound up مقید
bound up جزء لایتجزی
bound to go موفف به رفتن
bound over ملتزم
being bound over التزام
all weather همه هوایی
out bound رهسپار دریا
weather تحمل یابرگزارکردن
bound مقید
bound عازم رفتن مهیا
bound : اماده رفتن
bound جهیدن
bound مشرف بودن
bound محدودکردن
weather در معرض هواگذاشتن
bound هم مرز بودن مجاوربودن
bound :حد
bound تعیین کردن
bound مرز محدود
bound جست وخیز
bound خیز
bound سرحد
bound موجود
bound انچه که کارائی یک سیستم رامحدود میکند
bound موفف
bound خیز محدود کردن مقید کردن بستن
bound ملزم
weather هوا
bound خیز به خیز رفتن
weather تغییر فصل
weather اب و هوا باد دادن
bound موفف کران
bound ملتزم شده
upper bound کران بالا
processor bound اشاره به فرایندهایی میکندکه به محض استفاده از واحدپردازش مرکزی جهت اجرای پردازش یا محاسبه حقیقی سرعتش کم میشود
weather code پیام رمز هواشناسی یاهواسنجی
weather beaten در اثر اب و هوا فاسد یازمخت شده
weather beaten افتاب زده
weather deck عرشه بدون سقف کشتی
weather cock باد نما ادم دمدمی مزاج
weather deck عرشه باز
weather central مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
weather bureau اداره هواشناسی
weather board تخته سرازیری که دم دراطاق می گذارند
weather board تخته گذاری کردن تخته بندی کردن
process bound برنامه عملیاتی و محاسباتی شرایطی که در ان سیستم کامپیوتری توسط سرعت پردازنده محدود میشود
tape bound با تنگنای نواری
subscript bound کران زیرنویس
queen's weather جای افتابی
proof weather هوا پایدار
queen's weather هوای باز
rock bound سنگ بست
rock bound محاط بصخره
rock bound دیریاب
rock bound دشوار
snow bound دچار برف
snow bound بازمانده از زفتن بواسطه برف
spell bound افسون شده
spell bound طلسم کرده طلسم شده
spell bound فریفته
stimulus bound محرک- وابسته
storm bound گرفتاریادچارطوفان
rock bound خاره بست
queen's weather افتاب
weather deck پل باز
earth-bound زمینی
earth-bound خاکی
earth-bound دنیوی
earth-bound در خاک
earth-bound عازم کرهی زمین
bound book کتابپربرگ
present weather هوایکنونی
weather radar رادارآبوهوا
duty-bound حینانجام وفیفه
homeward-bound درراهخانه
pot-bound گلدانیکهبرایگیاهیکوچکباشد
weather forecaster هواشناس
to grumble about the weather مورد هوا گله کردن
to weather something in winter چیزی را در معرض [ آب و] هوای زمستانی گذاشتن
muddy weather هوایی که دچار پوشیده شدن زمین ازبرف آب دار با گل شود [هوا و فضا]
wind bound دچار باد مخالف
weather worn تحت تاثیر هوا در امده
weather glass هواسنج میزان الهوا
weather helm تنظیم سکان برای خنثی کردن اثر جریان هوا
weather helm سکان سمت باد
weather intelligence اطلاعات هواشناسی
weather map نقشه هواشناسی
weather moulding سنگی که اب باران راردمیکند
weather moulding ابریز
weather observation مشاهدات جوی
weather observation مشاهدات هواشناسی دیدبانی جوی
weather permitting اگر هوا بگذارد
weather proof محفوظ از اثرهوا هوا نخور
weather side سمت بادگیر
weather stained هوا خورده ورنگ پریده
weather wise هوا شناس
weather wise وارد بجریانات روز
weather wise مطلع
weather-vane الت بادنما
bound charge بار بسته
bound electron الکترون بسته
bound for home اماده رفتن به کشور میهن
bound in boards با مقوا جلد شده
broken weather هوای بی قرار
compute bound با تنگنای محاسباتی
compute bound محدودیت محاسباتی
compute bound باتنگنای محاسباتی
compute bound کران محاسباتی
egg bound صفت مرغی که تخم درتخم دانش گشته یاپیچ خورده است
elements of weather عناصر موثر در شرایط جوی عوامل جوی
fair weather دارای هوای صاف
fair weather مناسب برای
fair weather بی وفا
fair weather نیم راه
foul weather هوای خراب
bound barrel لولهای که در اثر حرارت تاب برداشته
bound barrel لوله تاب خورده
aviation weather مشخصات ویژه اب و هوایی که به پرواز و عملکردهواپیما مربوط میشود
weather-vanes الت بادنما
weather vane الت بادنما
weather forecast پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
weather forecasts پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
weather station ایستگاه هوا شناسی
weather station ایستگاه هواشناسی
weather stations ایستگاه هواشناسی
fair-weather خوب هنگام هوای صاف
weather stations ایستگاه هوا شناسی
fair-weather بی وفا
fair-weather نیم راه
fair-weather درخورهوای صاف
adverse weather هوای نامساعد
all weather fighter هواپیمایی که در هر گونه شرایط جوی قادر به عمل باشد
all weather fighter هواپیمای همه هوایی
all weather hood کلاهک مخصوص هوا
foul weather هوای نامساعد
outward bound عازم بیرون روانه بیرون
iron bound با اهن بسته
iron bound دورتا دورخاره دار
iron bound ناهموار
iron bound سخت
iron bound سفت
it is bound to nappen مقدراست اتفاق بیافتد
lower bound کران پایین
muscle bound دارای عضلات سفت وسخت غیر قابل ارتجاع
muscle bound سفت
ocean bound رهشپار دریا
output bound وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را باسرعتی کمتر از ورود داده هاانجام بدهد
ocean bound عازم دریا یااقیانوس
oh what a nasty weather اه
oh what a nasty weather چه هوای کثیفی است
out of bound play به جریان انداختن بازی
output bound کران خروجی
outward bound بیرون رو
input bound کران ورودی
input bound وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را با نرخی سریعتر از ورود داده هاانجام بدهد
hide bound خشکیده متعصب
iam bound to do that من موفف به انجام ان کارهستم
ice bound احاطه شده از یخ
how fine the weather is چقدرهوالطیف است چه هوای لطیفی است
hide bound پوست بتن چسبیده
heavy weather هوای طوفانی
heavy weather هوای خراب
how fine is the weather چقدرهوالطیف است چه هوای لطیفی است
half bound درپشت وگوشه هاچرمی ودردوطرف پارچهای چرمی پارچهای
inclement weather هوای بسیار سرد یا طوفانی
ice bound یخ بسته
hide bound کوتاه فکر
present state of weather وضعهوایکنونی
I feel morally bound to … از نظر اخلاقی خود را مقید می دانم که ...
fair-weather friend آدم بی وفا
feel a bit under the weather <idiom> [یک کم احساس مریضی کردن]
fair-weather friend رفیق نیمه راهه
culture bound tests ازمونهای فرهنگ- بسته
It is foul weather today . امروز هوا خیلی گند است
we made heavy weather of it انرا خیلی سخت دیدیم
all weather air station ایستگاه هواشناسی عمومی ایستگاه هواشناسی همه هوایی
cement bound macadam ماکادام سیمانی
cement bound macadam ماکادام ملاتی
dry bound macadam ماکادام خشک لرزشی
internal bound block قرقره مغز فلز
input output bound شرایطی که در ان سرعت واحدپردازش مرکزی به دلیل عملیات ورودی و خروجی کم میشود
the weather inclines to fair هوا میخواهد باز شود هوادارد باز میشود
hom ward bound اماده رفتن به کشور میهن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com