English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 200 (7 milliseconds)
English Persian
western roll غلطیدن افقی از روی میله
Other Matches
western غربی وابسته به مغرب یا باختر
western باختری
Western meridian نصفالنهارغربی
north-western شمال غربی
country-and-western رجوع شود به music country
Western Samoa کشور ساموآی غربی
western hemisphere نیمکره غربی
spaghetti western فیلم کابویی یا وسترن ایتالیایی
Western Sahara صحرای غربی
south-western جنوب غربی
western round مسابقه تیراندازی زنان با 84تیر از مسافت 06 متری و84 تیر از 05 متری با کمان
south western جنوب غربی
south western جنوب باختری
north western شمال غربی
western european union اتحادیه اروپای غربی اتحادیه متشکل از انگلستان بلژیک فرانسه
western european union لوگزامبورک هلند
western european union ایتالیا المان غربی که در سال 5591 به وجود امدو بیشتر جنبه نظامی دارد
men's western round مسابقه مردان با 84 تیر از08 متری و 84 تیر از 06متری با تیر و کمان
roll up جمع کردن
roll out معرفی یک کالای تجارتی به بازار
roll نورد کردن
roll طاقه
roll around <idiom> برگشتن
roll انحراف به چپ یا راست
roll out دویدن هواپیما روی باند
roll in <idiom> باقیمت بالایی رسیدن
roll up اندوختن
to roll by اسان رفتن
to roll by غلتیدن
to roll by صاف رفتن
to roll on اسان رفتن
to roll on غلتیدن
to roll on صاف کردن
roll up رویهم جمع شدن
roll up جمع اوری کردن تاسیسات
roll on roll off روش سوار وپیاده کردن بار روی غلطک حمال
roll up پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
roll up چرخیدن
roll up انباشتن
roll-on/roll-off بارگیری- تخلیه
roll ثبت
roll فهرست پیچیدن
roll چیز پیچیده
roll غلتک
roll نورد
roll غلتاندن غلت دادن
roll غل دادن
roll غلتک زدن
roll گردکردن
roll صورت
roll توپ
roll on roll off روش بارگیری مستقیم ناو
roll on roll off سوار کردن و حرکت دادن سریع بار و کالا بین انبارها
roll on/roll off بارگیری- تخلیه
roll out از حافظه جمع کردن
roll in در حافظه پهن کردن
roll out ازتختخواب بیرون امدن گسترده شدن
roll out سر خوردن هواپیما
roll طومار
roll لوله
roll بدوران انداختن
roll غلتیدن
roll غلت خوردن گشتن
roll غلتش ناو
roll غلطیدن ناو
roll دوران حول محور طولی غلطش
roll ناوش
roll ناویدن
roll چرخش نیمدایره روی یک پا وبعد روی پای دیگر
roll چرخش توپ والیبال
roll غلطیدن
roll فهرست
roll تراندن
roll تردادن
roll چرخش گردش
roll تلاطم داشتن
roll stand مقام نورد
striking off the roll اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
roll over credit اعتبار گردان
grooved roll غلطک شیاردار
shoulder roll چرخیدن روی شانه ها
sheet roll نورد ورق
roll pass کالیبر نورد
roll pass رخده نورد
roll scroll متن نمایش داده شده که درهرلحظه یک خط بالا یا پایین صفحه نمایش می رود
roll reversal حالتی که سبب معکوس شدن کنترل میگردد
roll paper کاغذ لولهای
straightening roll غلطک مستقیم کنی
swing roll چرخش نیمدایره روی یکپاوبعد روی پای دیگر با کنترل پای ازاد از جلو بعقب
toilet roll دستمالتوالت
To roll up the map. , نقشه را پیچیدن ( تا کردن )
To call the roll. Roll-call. حاضر غایب کردن
To roll up ones sleeves. آستینهارابالازدن
roll up one's sleeves <idiom> سخت تلاش کردن
to call the roll حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
angle-roll ابزار گرد
edge-roll ابزار سه ربع گرد
hip-roll تیر چوبی نبش
to roll one's eyes <idiom> نشان دادن بی میلی [بی علاقگی] به انجام کاری [اصطلاح مجازی]
spring roll مربوطبهغذایچینی
sausage roll نوعیغذاباسوسیس
pancake roll گوشتو...درستمیشود
the roll of a ship غلت کشتی
the roll of the sea غلت یا موج اب دریا
to be on the pay roll جزوکارمندان یا مزدوران بودن
to be on the pay roll مواجب یا مزد گرفتن
universal roll نورد یونیورسال
universal roll برای شکل دادن تیرهای بال پهن معمولابا چهار استوانه دوار نوردمیکنند که به همین نام معروف است
wire roll نوعی سیم خاردار تاشو برای ساختن موانع ضد مکانیزه
drum roll ضربات مداوم
drum roll تندزنی
crushing roll غلتکسنگشکن
roll film فیلملولهای
pancake roll کلوچهایکهباسبزیجاتچینی
roll-calls حاضر و غایب کردن
call the roll حضور و غیاب کردن
call the roll حاضر و غایب کردن
chest roll چرخیدن ژیمناست از حالت ایستاده بروی سینه
chilled roll نورد سخت کننده
cold roll نورد کردن در حالت سرد
cross roll نورد عرضی
drag roll غلطک کششی
dummy roll غلطک کور
dummy roll نورد کور
eastern roll شیوه قیچی در پرش ارتفاع باغلطیدن پس از عبور از میله و فرود روی پا
cogging roll دستگاه نورد اولیه شمش
giant roll تاب
grooved roll نورد شیاردار
hot roll نورد کردن داغ
idle roll غلطک کور
breaking down roll نورد شکست
roughing roll پیش نورد
break down roll پیش نورد
roll of honour صورت اسامی کسانی که درجنگ فداکاری کرده اند
roll of honour لیست افتخار
rock'n'roll رقص راک اندرول
rock'n'roll رقص بحنبان وبچرخان
rock and roll رقص راک اندرول
rock and roll رقص بحنبان وبچرخان
roll-call حاضر و غایب کردن
back up roll غلطک پشت بند
backing roll غلطک پشت بند
bead roll صورت مردگانی که برای ارواح انها فاتحه یادعامیخوانند
bed roll رختخواب پیچ
bed roll خاموت انکادره
blooming roll نورد شمشه
blooming roll دستگاه نوردشمشه
bottom roll غلطک ماتریسی
jack roll چرخ چاه
roll of thunder غرش رعد
roll call شیپورجمع
roll call حاضر و غایب
roll back عقبگرد
roll back کاریک برنامه کاربردی پایگاه داده ها برای توقف تراکنش و برگشت پایگاه داده ها به وضعیت قبلی
roll back به عقب راندن تدریجی مواضع دفاعی دشمن در هم نوردیدن تدریجی دفاع دشمن
roll back عمل تنزل دادن
roll back عقب کشی
roll back قیمت جنسی یاکالایی را بسطح اولیه پایین اوردن
roll call حضور و غیاب
roll call نامیدن افراد
roll kitchen اشپزخانه متحرک
roll in point نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
roll housing پایه دستگاه نورد
roll forward , با خواندن ورودی تراکنش واجرای مجدد تمام دستورات برای بازگشت به پایگاه داده وبه وضعیت پیش از آسیب
roll forward تابع پایگاه داده ها که کاربر را ازیک آسیب نجات میدهد.
roll call حاضر و غایب کردن افراد
roll call حضور و غیاب سازمانی
roll back عقب کشیدن
roll axis محور غلطش
muster roll دفتر بازدید افسران وسربازان در یک یکان نظامی
pay roll لیست پرداخت حقوق
pay roll لیست حقوق
period of roll دوره تناوب
period of roll زمان تناوب چرخش
pick and roll ایجاد سد و چرخش
muster roll دفتر اسامی افراد نظامی وافسران یک منطقه یا کشتی
jelly roll رولت
jelly roll نان شیرینی ژله دار ولوله کرده
plate roll غستگاه نورد صفحه
pilger roll غلطک زائر
intermediate roll stand مقام نورد میانی
arm roll and grapevine بغل رومی
roll out the red carpet <idiom> حسابی پذیرایی کردن
to roll up the enemy line حمله جناحی
to roll a huge snowball گلوله بزرگی از برف درست کردن
roll piercing process فرایند نوردمایل
To toss and turn. To roll over. از پهلو به پهلو غلتیدن (درخواب وغیره )
center disc roll غلطک دیسکی
roll out the red carpet <idiom> برای خوشآمد فرش زیرپای مهمان پهن کردن
center disc roll نورد دیسکی
Roll the blanket round yourself. پتو رابدور خودت بپیچ
roll piercing process روش نورد مایل
to roll up the enemy line بخط دشمن کردن
double arm roll from front زیر با مایه کلندون
leg lift and side roll کنده سرانبون
To shake ( swing , roll) ones hips . قر دادن
fireman's carry and barrel roll یک دست از کمر
arm roll and outside leg trip فن ارنج
front headlock and side roll سر زیر بغل با مایه بزکش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com